خبر های ویژه

شب مهتابی، ایوان کنستانتینویچ آیوازوفسکی

4 تیر 1404

 شعر «آدم» از بولات اوکودژاوا

4 تیر 1404

«روز پنجم صلح»: محاکمه‌ای در سایه شکست

2 تیر 1404

گل های ختمی کوچه شماره 13

27 خرداد 1404

آخرین ماه ، قبل از ماه نو تبریز

26 خرداد 1404

گفت‌وگو با فئودور داستایوسکی درباره جنگ

25 خرداد 1404

سرباز ساسانی

25 خرداد 1404

پاسخی برای سوال یک کودک :در چه سنی کودکان باید تلفن همراه داشته باشند؟

21 خرداد 1404

برکه دهکده

20 خرداد 1404

باران مه

19 خرداد 1404

نقاشی آفتابی ونگوگ از «بذرپاش» چه چیزی درباره پیام امید پاپ لئو به ما می‌گوید

18 خرداد 1404

باز خوانی متن یک شاهکار هنری قدیمی به زبان ترکی در وصف قربانگاه اسماعیل(ع)

16 خرداد 1404

عید قربان ، عید حق خداوندی

16 خرداد 1404

لاله بر روی ابریشم

10 خرداد 1404

موغام معناسی

6 خرداد 1404

بانوی بافنده

4 خرداد 1404

شبکه های اجتماعی و کودک

4 خرداد 1404

از دنیای جدید، سمفونی دنیای سیاهان

4 خرداد 1404

قایق نجات کدام است؟

30 اردیبهشت 1404

بهانه های گریز از قانون

26 اردیبهشت 1404

بانوان چینی در حال بازی کوجو

26 اردیبهشت 1404

مجسمه پاشیدن آب

26 اردیبهشت 1404

ورزشگاه ومبلی

26 اردیبهشت 1404

فاجعه در ورزشگاه هیلزبورو

26 اردیبهشت 1404

میدان سبز

26 اردیبهشت 1404

نقاشی دیواری آدیداس

26 اردیبهشت 1404

رفتن به مسابقه

26 اردیبهشت 1404

دینامیسم یک بازیکن فوتبال

26 اردیبهشت 1404

تابلو با خطوط سفید

24 اردیبهشت 1404

آشیانه پرنده - اره

24 اردیبهشت 1404

رباعی خیام از زبان جبارباغچه بان

22 اردیبهشت 1404

حیدر بابایا سلام نظیره‌سی

22 اردیبهشت 1404

شعر

4 تیر 1404

 شعر «آدم» از بولات اوکودژاوا

نفس می‌کشد — نفس می‌کشد با هوایی که بوی بهار دارد، با نی‌ای که هنوز در باد می‌رقصد، با هر ترانه‌ای تا وقتی که شنیده می‌شود، با گرمی کف دست زنی که بر فراز سرش سایه انداخته است. نفس می‌کشد، نفس می‌کشد — و هیچ‌گاه سیر نمی‌شود از نفس کشیدن. نفس می‌کشد با مادر — که فقط یکی دارد، با میهن — که تنها وطن اوست،

22 اردیبهشت 1404

رباعی خیام از زبان جبارباغچه بان

سیری ازلی نه سن بیلیرسن نه ده من، بو بیلمه‌جه‌یی نه سن اوخویوسان نه ده من، بیز پرده‌نین آرخاسیندا سؤیله‌شمه‌ده‌ییخ، تا پرده دوشور نه سن قالیرسان نه ده من

22 اردیبهشت 1404

حیدر بابایا سلام نظیره‌سی

علیکم‌السلام! شهریار آغا، چوخدان‌دی قاچمیشدین بیزدن اوزاغا، آیاق باسمازیدین بیزیم قوناغا، جاوان‌لیق دؤوروندن بو چاغا دئین، سن هئچ بیزدن بئله یاد ائتمزیدین، نه اولدو آی اوغول سن بیر‌دن‌بیره؟ اونوتدوقون ائلی سالدین خاطیره! چاغلایان سولارا، اسن یئل‌لره بو قوجا حیدره ائیله‌دین سلام لوطفون آرتیق اولسون علیک‌السلام! نه قدر دادلی‌میش سنین بو دیلین

18 فروردین 1404

دادرسی

نهایتا ، داور در جایگاه خود قرار خواهد گرفت و متهم نیز و شاکی و تماشاچیان همه خواهند دانست که در کجا باشند و مجازات، صادر خواهد شد، حتی ، قبل از هرگونه دادرسی

17 فروردین 1404

رویا

در رؤیاهای شب تاریک از شادی‌هایی که رفته‌اند خواب دیده‌ام، اما رؤیای بیداری از زندگی و روشنایی مرا با دلی شکسته به جا گذاشته است. آه! چه چیز در روز رؤیا نیست برای کسی که چشمانش با نوری به گذشته بازتابیده، به چیزهای اطرافش خیره شده است؟ آن رؤیای مقدس - آن رؤیای مقدس، هنگامی که همه جهان مرا ملامت می‌کردند، مثل پرتویی زیبا به من دلگرمی داد، روحی تنها را هدایت کرد. چه باک اگر آن نور، در طوفان و شب، از دور چنین لرزان به نظر می‌آمد، چه چیزی در ستاره روز حقیقت می‌توانست پاک‌تر و درخشان‌تر باشد؟

14 فروردین 1404

درد سکوت

دردی که انسان را به سکوت وامیدارد بسیار سنگین تر از دردیست که انسان را به فریاد وامیدارد.. و انسان ها فقط به فریاد هم میرسند نه به سکوت هم...

2 فروردین 1404

شاطر اوغلان

شاطر اوغلان گوروم آللاه سنه وئرسین برکت قوی اونون یاخشی النسین ،خمیرین اللنسین چوخ پیشیر یاخشی پیشیر گویده فیریلدات چوره گی منبر اوسته چوره یین قوی قالانیب تللنسین ......................................... سعدی نین باغ گلستانی گره ک حشره قده ر آلماسی سلله لنیب خرماسی زنبیللنسین لعنت اول باد خزانه کی نظامی باغینین بیر یاوا گلبسرین قویمادی کاکللنسین آرزو جلگه لرینده بیز اکن مزرعه لر دئییه سن ساقه لنیب قوی هله سنبللنسین قصه چوخ قافیه یوخ آختاریرام تاپمیورام یئریدیر شهریارین طبعی ده تنبللنسین

29 اسفند 1403

دلتنگی عشق من - یک شعر چینی

دانه های سرخ در سرزمین های جنوبی می‌رویند، در بهاران شاخه هاشان شکوفه می زند. کاش تو از آن شاخه ها بیشتر بچینی، این دانه ها نشان شورهای پرآشوبند.

16 اسفند 1403

روح تصمیم به نظافت گرفت..

روح تصمیم به نظافت گرفت.. با این تصمیم که همه‌چیز را روی قفسه‌ها مرتب کند.. تمام احساسات را کنار زد، تا از این پس، زندگی آسان‌تر شود، عقل را روی قفسه بالایی گذاشت، با محاسبه و سود در هر چیز، تا زندگی زیبا شود، و خانه پر از فراوانی باشد. در قفسه میانی دوستی را جای داد - چون بدون دوستان نمی‌توان زیست، آن‌ها در شادی و غم، در طول سال‌های دراز همراهند. نظم به احساسات هم رسید و سوالی برای روح پیش آمد؟ چگونه می‌توان به‌خوبی مرتب کرد دو وجه: نفرت -عشق چگونه می‌توان در زندگی ما، همیشه در دو قطب متفاوت.. ایمان - بی‌اعتمادی را نشاند، گرمای دیدارها و درد در دل‌ها. چگونه می‌توان آتش و سرما را جدا کرد، غم و شادی، خشم و اشتیاق، تا تنها کسی که عزیز است کنارمان باشد، و درخشش در چشمانمان خاموش نشود. روح همچنان فکر می‌کرد، حدس می‌زد، در تلاش برای یافتن پاسخ خود آن زمان هنوز نمی‌دانست، که در زندگی ما قفسه‌ای وجود ندارد...

13 اسفند 1403

آینه

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست

11 اسفند 1403

یورا بیلمز یوللار منی

آتام خسته کیمینیدی،آما گوزلرینده حیات و یاشام ایشیقی پاریلداییردی! بیر کوچیه چیخدیم ، کیتاب آلماق ایستیردیم بلکه ده ائوده داریخماسین و اوندا "یورا بیلمز یوللاری " گوزلریمه ساتاشدی! مدینه خانیمی تانیردی و اوندان خاطیره بو شعر اولان آدلی کیتابی آتام اوچون آلدیم ! چون یوللار اونودا یورمادی! گاه آراندا, گاه داغدایام گاه چمنده, گاه باغدایام یاخیندایام, اوزاقدایام یورا بیلمز یوللار منی.

9 اسفند 1403

چه در اندوه، چه در شادی

چه در اندوه، چه در شادی - قول بده با من تا روزگار پیری بمانی. تا روزهایی که دوستان با فنجانی چای به خانه‌مان سر بزنند، تا لحظه‌ای که صدای عصای نازکت روی زمین بپیچد. تا پاییز که برگ‌ها زیر پاهایت خش‌خش کنند، تا زمانی که موهایت به نقره‌ای زیبا بدرخشند . تا روزی که مسافران در چشم‌برهم‌زدنی به ماه پرواز کنند، تا دورانی که سایه جنگ از یادها پاک شود. تا با رازهای نهان حکمت، که در شادی و رنج آمیخته‌اند، قول بده با من باشی وقتی نوه‌هامان پیمان عشق می‌بندند. قول بده همه را با من، در بیداری و نه در رؤیا، ببینی، آنگاه بدان، من هم کنار تو نفس خواهم کشید.

6 اسفند 1403

در طوفان‌ها و بوران‌ها

در طوفان‌ها و بوران‌ها، در سرمای سوزان زندگی، در آن جدایی‌های گران، و در آن دم که غم فرا گیردت، متبسم و بی‌تکلف به نظر آمدن والاترین هنر جهان است.

4 اسفند 1403

"آنا دیلی"، زبان مادری من!

آنا دیلی همان زبان مادری من در زبان ترکی است! از آنا که می گویم صدای لالایی هایش را می شنوم که چگونه به سکوت گرایید! لای لای دئدیم یاتاسان قیزیل گوله باتاسان! قیزیل گولون ایچینده ؛ شیرین یوخو تاپاسان ! لای لای گویم بخوابی در بستر گل سرخ بمانی درون گل سرخ! خواب های شیرین بیابی! موی سیاه و سپید مجعدش به یادم می افتند و این می شود یادی از آنا ! چشمان نگران پدر از یادم نمی روند. او که عاشقانه هایش را برای مادر می خواند: " آچ قول لارین سال بوینوما سئوگیلینم من " ! بازوانت را بازکن و حلقه برگردنم کن، چون که دوستت می دارم! زبان مادری، زبان حس وعشق و نوستالژی است! کتابخانه ی یادها و یادبودهاست! و راه گذار ارتباط وعشق وم حبت با انسان هاست ! آموزش زبان مادری جریانی است که در بستر زندگی اتفاق می افتد؛ تو هرگز نمی توانی با همزبان به زبان دیگر به صحبت نشینی ! صحبت با او به زبان مشترک حس اجباری توست! و در این حس تو لذت می بری! "پردازش نوا، آهنگ ، فولکلور وادبیات و آموزش زبان مادری" ، حفظ فرهنگ و ارزش ها و ظرافت ها و لطافت ها و معارف اخلاقی ، غنای اخلاقی و انسانی جامعه چند زبانه است، ایجاد اتفاق در آن است!

29 بهمن 1403

یوخوما گلسه‌یدین اگر بیر آخشام

یوخوما گلسه‌یدین اگر بیر آخشام، دئیردیم، قوی یوخوم اولسون ابدی! سنی چوخ گزمیشم، چوخ آختارمیشام، باری ایتیرمه‌ییم‌ بو‌ سعادتی. .................................................. آشکاردا گؤروشدوک سنینله آنجاق، فقط آنی اولدو ووصالین سنین. گئتدین، آجی-شیرین خاطیره‌لرله، قالدی یادداشیمدا خیالین سنین.

14 بهمن 1403

من خبرهای خوب می‌خواهم

من خبرهای خوب می‌خواهم، دیگر نمی‌توانم خبرهای بد را بخوانم... می‌خواهم بخوانم که مردم خوشبخت‌اند، طوفان‌ها از کنارشان گذشته‌اند. .......................................................... .و بیرون پنجره هوا گرم‌تر می‌شود، اما دلم می‌خواهد زار بزنم، فریاد بکشم. من خبرهای خوب می‌خواهم، چندین ماه است که از خبرهای بد بیزارم

1 بهمن 1403

اول بهمن ۱۴۰۳ روز خاقانی شروانی

خاقانی شروانی یکی از بزرگان قصیده پرداز زبان و ادبیات ماست که برخی از قصیده ها و قطعات زیباو دلکش او مورد توجه شاعران بزرگی چون مولوی ، حافظ و نظامی گنجوی قرار گرفته است.مدح و وصف،مرثیه و موعظه،تمثیل های دلنشین،نو آوری ،تشبیه ، التزام، ردیف های دشوار و خلاقیت هنری در آثار خاقانی مشحون است. زندگی پرتلاطم داشته و مرگ معلم و زن و فرزندش بخشی از سروده های اورا به تم سوزناکی و غمناکی کشانده است.شافعی مذهب ،عاشق مکه معظمه ، کعبه عظیم و سرزمین وحی بوده و دوبار موفق به طواف و زیارت خانه خدا شده و یکبار هم" اخستان بن منوچهر " حاکم شروان بدلیل سرپیچی از دستوراتش خاقانی را چند ماهی به زندان انداخته است.بر اساس تحقیقاتی که در فرهنگستان زبان و ادب فارسی از سوی اساتیدی از جمله استاد محمد رضا ترکی به عمل آمده و با محاسبات دقیق قمری،شمسی و میلادی با استناد به اسناد تاریخی و تذکره نویسان نشان میدهد خاقانی اول بهمن ماه در شهر تبریز دار فانی را وداع کرده است. به همت فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی وشورای عالی انقلاب فرهنگی، پیشنهاد نامگذاری اول بهمن بنام روز خاقانی در شورای فرهنگ عمومی تصویب و از امسال در تقویم رسمی کشور هم ثبت و گنجانده شده است که جای بسی خوشحالی بوده که یکی از گردنکشان ادبیات ما آرمیده در مقبره الشعرای تبریز ، روز اول بهمن بنام او نامگذاری شده است. و امروز هم خاقانی شناسان و محققان پیرامون مقبره الشعرا در فرهنگستان زبان و ادب فارسی در باره شعر و شاعری خاقانی و مقبره‌ الشعرای تبریز گردهم می آیند و سخن می گویند.

12 دی 1403

قطعه ای از شعر بخشش

اغلب مردم سرزنشم می کردند و آنها مرا عذابم می دادند که اغلب آنها را بخشیدم چرا آنها مرا نمی بخشند؟

11 دی 1403

اوستادین آد گونو؛ شهریارین آنادان اولماسی گون ، دی آیی ؛ اون بیرینجی گون !

مرگ زاییده ی تولد است، اگر تولدی نبود، قراری بر مرگ نیز نبود و مرگ بدون حیات بی معنی است! روز تولد شهریار هم باز روز شعر است ،امروز یازده دی روز تولد شاعری است که اگر نمی آمد , پس موعد رفتنش چگونه می توانست روز شعر وادب باشد !............................................پرتوهای درخشان در شبِ عمیقِ در آسمان تیره چونان نیزه هایی پرتاب می شوند ؛ آسمان می درخشد ! سایه های غول پیکر با پیش و پس کشیدن رویاهامان، نزدیک می شوند و همه چیز را در درون مان در هم می آمیزند ؛ گذشته ی شیرین ، حال پر تلاطم ؛ آینده ی مبهم پر امید ، ایلدیریم همان صاعقه با شدت از درون مان فریاد می زند ، دردِ اشتیاقِ بی پایان - اشتیاقی که در آن هر زیبایی پاک در کلام حس های شاعر و نت های سلیس در نهرهای شعر و موسیقی اش روان می شود و درد و آلام هنگامی که تحلیل می رود. عشق، امید و شادی شکوفه می دهند و سعی می کنند سینه هایمان را با هارمونی های رنگین التیام دهنده زخم ها باشند.... همه حس هایی را پشت سر بگذارند که ما بر روی آن ها زندگی می کنیم ! این نگاهی به شعر شهریار در حیدربابایه سلام است ، که مانند سمفونی شماره پنجم بتهوون با نوای آغازین با تمام قدرت خود می کوبد و سپس لطافت را در نهرهای روان آب پاک برزمین می گستراند!

26 آذر 1403

دست تکانی از سوی دریا

قایقی کوچک با ماهیگیری خسته بر روی موج های ملایم قارا دنیز ! چشمانم را می مالم نقاشی است یا برگی از زندگی دستی به من تکان می دهد و ......... پس برگی از زندگی است از این لطف شادمانم می سازد پس چرا من به او دستی تکان ندادم وقتی که شاد کردن با تکان یک دست ممکن باشد

6 آذر 1403

ردهایمان به کجا منتهی می شود

او آلمانی است. او روسی است. آنها با هم به زبان انگلیسی ارتباط برقرار می کنند. هر دو آن را ضعیف صحبت می کنند. به همین دلیل هرگز دعوا نمی کنند. هر دو قبل از صحبت کردن مدت زیادی فکر می کنند.

1 مهر 1403

بوسه‌ی بدرود

پشت خرمن‌های گندم، لای بازوهای بید آفتاب زرد،کم‌كم رو نهفت. بر سر گیسوی گندم‌زارها بوسه‌ی بدرود تابستان شكفت... راستی را، بوسه‌ی تو، بوسه‌ی بدرود بود؟ بسته شد آغوش تابستان؟ خدایا، زود بود!

27 شهریور 1403

حیدر بابایه سلام

قدم زدن بر ابرهای خیال و زیستن در زندگی شیرین که شادی ها و غم ها را در بستر جبر خود دارد ، حکایت شعر شهریار دراشعارش و به خصوص حیدر باباست . ما با شهریار ، شاعر را در بستر جامعه درک کردیم ، زندگی را دیدیم که بی شعر و شاعر و هنرمند لطافت و ظرافت ندارد! شهریار روح بزرگ انسان را در شعر به تجسم آورد و ....... و چه نیکو که در ایران بزرگ شعر و روز شعر با نام شهریار همراه شده است

3 شهریور 1403

شاعر غنایی روسیه - الکسی لئونیدوویچ رشتوف

الکسی لئونیدوویچ رشتوف شاعر و نویسنده روسی است. دایره المعارف کوچک شهر برزنیکی در قلمرو پرم او را به عنوان بهترین شاعر غنایی روسیه معرفی می کند.............رشتوف از سال 1953 شروع به نوشتن شعر کرد. اولین کتاب او "لطافت" در سال 1961 منتشر شد و توسط منتقدان ارزیابی شد. در دهه 1960-1970 مجموعه های شعر او به نام "صفحه تمیز"، روآن گاردن، "غزل" و غیره ظاهر شد. در سال 1965، پس از انتشار داستان خود "دانه های سیب رسیده"، الکسی رشتوف در اتحادیه نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی پذیرفته شد. در آن زمان او به عنوان شاعری شناخته شده بود: اشعار او در گلچین بهترین شاعران غنایی گنجانده شد و مقالاتی به اشعار او اختصاص یافت. در سال 1982 رشتوف به پرم نقل مکان کرد و به عنوان مشاور ادبی در سازمان ادبی منطقه ای پرم مشغول به کار شد و در همان زمان به نوشتن شعر ادامه داد. کتاب های او در پرم و یکاترینبورگ منتشر شد. در سال 1987 به مناسبت پنجاهمین سالگرد تولد خود، به این شاعر درجه شهروند محترم برزنیکی اعطا شد. رشتوف همچنین در سال 1987 گواهی افتخار از هیئت رئیسه شورای عالی RSFSR و در سال 1994 به مقام کارگر ارجمند فرهنگ اعطا شد. در همان سال مجموعه شعر "گفتار متفاوت" منطقه در حوزه فرهنگ و هنر برای او جایزه پرم را به ارمغان آورد. .

ارتباط با تبریز امروز

اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.

info@tabriz-emrooz.ir

اشتراک در خبرنامه

برای اطلاع از آخرین خبرهای تبریز امروز در کانال تلگرام ما عضو شوید.

کانل تلگرام تبریز امروز

فرم تماس با تبریز امروز

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری تبریز امروز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی وتولید توسططراح وب سایت