وقتی یکی از عزیزان به طور غیر منتظره می میرد، شما بلافاصله او را از دست نمی دهید. این به تدریج، گام به گام، در مدت زمان طولانی اتفاق می افتد - بنابراین حروف اسم او دیگر نمی آیند - سپس بوی آشنا از بالش ها و سپس از کمد لباس و کشوها ناپدید می شود. بتدریج بخشهایی از ناپدید شدن این شخص را در آگاهی خود جمع می کنید. و سپس روزی فرا می رسد که متوجه می شوید چیزی خاص ناپدید شده است و احساس آزاردهنده ای بر شما غلبه می کند که آن شخص دیگر آنجا نیست و هرگز نخواهد بود. و بعد یک روز دیگر فرا می رسد و معلوم می شود که چیز دیگری ناپدید شده است
اغلب، از میان خنده هایی که مردم دنیا آنان را می بینند ، اشک های نامرئی در جهان جاری می شود.
برای کاهش سطح عمومی حماقت، ما به افزایش "هوش" نیاز نداریم، بلکه به نوع دیگری از شخصیت نیاز داریم: افراد مستقل و مبتکر که عاشق زندگی هستند.
این زیبایی نیست که باعث عشق می شود، بلکه عشق است که باعث می شود زیبایی را ببینیم.
اگر او زندگی کند، پس همه چیز در اختیار اوست! چه کسی مقصر است که این را نمی فهمد؟
یک روز طوفان تمام می شود و تو یادت نمی آید که چگونه از آن جان سالم به در بردی. تو حتی مطمئن نخواهی بود که آیا واقعاً طوفان تمام شده است. اما یک چیز مسلم است: وقتی که از طوفان بیرون آمدی، دیگر هرگز همان کسی نخواهی بود که وارد طوفان شده بود. چون تمام هدف طوفان همین بود.
و گاهی رنج میکشی، چون افکارت را نمی توانی به کلمات بیان کنی ! دوست من، این رنج شریف است و فقط به برگزیدگان داده می شود. احمق همیشه از آنچه گفته راضی است و علاوه بر این، همیشه بیش از آنچه لازم است خواهد گفت. آنها دوست دارند ؛ در ذخیره خود آن حرف ها را داشته باشند !
اگر می خواهید موفق شوید، از شش رذیلت دوری کنید: خواب آلودگی، تنبلی، ترس، عصبانیت، بی کاری و بلاتکلیفی.
فقط به این زندگی نگاه کن: گستاخی و بیکاری بسیار، جهل و حیوانیت ، فقر محال در اطراف، ازدحام، انحطاط، مستی، ریا، دروغ! در این میان در همه خانه ها و خیابان ها سکوت و آرامش حاکم است. از پنجاه هزار نفری که در شهر زندگی میکنند، حتی یک نفر هم فریاد نمیزند یا با صدای بلند خشمگین نمیشود. ما کسانی را میبینیم که برای آذوقه به بازار میروند، روز میخورند، شب میخوابند، مزخرفات خود را میگویند، ازدواج میکنند، پیر میشوند، مردههای خود را به قبرستان میکشند، اما کسانی را که رنج میبرند، نمیبینیم و نمیشنویم. و آنچه در زندگی وحشتناک است، در پشت صحنه اتفاق می افتد. همه چیز ساکت است، آرام است و فقط آمارهای خاموش اعتراض می کنند: این همه مردم دیوانه شده اند، این همه سطل نوشیده شده اند، این همه کودک از سوء تغذیه جان خود را از دست داده اند. و بدیهی است که چنین دستوری لازم است; بدیهی است که فرد شاد تنها به این دلیل احساس خوبی دارد که بدبخت بار خود را در سکوت به دوش می کشد و بدون این سکوت، خوشبختی غیرممکن است. این هیپنوتیزم عمومی است.
ادبیات روسی بدبینانه ترین ادبیات اروپاست. همه کتابهای ما دربارهی این است که چگونه رنج میبریم - در جوانی و بزرگسالی: از فقدان عقل، از ظلم استبداد، از زنان، از عشق به همسایهمان، از ساختار ناموفق کیهان، در مورد یک موضوع نوشته شدهاند. در پیری: از آگاهی از اشتباهات زندگی، نداشتن دندان، سوء هاضمه و نیاز به مردن! هر روسی که یک ماه را در زندان "به خاطر سیاست" گذرانده است یا یک سال را در تبعید زندگی کرده است، وظیفه مقدس خود می داند که کتابی از خاطرات درباره رنج های خود به روسیه بدهد. و تا به امروز هیچ کس به فکر نوشتن و ابداع کتابی در مورد میزان خوشحالی او در تمام عمرش نبوده است. و از آنجایی که فرد روسی عادت دارد برای خود زندگی پیدا و کسب کند، اما نمی داند چگونه آن را به خوبی انجام دهد، به احتمال بسیار زیاد کتابی در مورد یک زندگی شاد به او یاد می دهد که چگونه چنین زندگی را کشف نماید.
اغلب می توان شنید که جوانان می گویند: "من نمی خواهم با تفکرات ذهنی شخص دیگری زندگی کنم، من به تنهایی به آن فکر خواهم کرد." چرا باید به آنچه فکر کرده اند فکر کنید؟ آنچه آماده است را بردارید و ادامه دهید. این نقطه قوت انسانیت است.
احمق ها خطرناک هستند، نه به این دلیل که لزوماً شر هستند (در یک احمق، عصبانیت یا مهربانی ویژگی های کاملاً بی تفاوت هستند)، بلکه به این دلیل که با هر ملاحظاتی بیگانه هستند و همیشه جلو می روند، گویی جاده ای که در آن قرار می گیرند منحصراً به آنها تعلق دارد. . اینها صرفاً موجوداتی هستند که از هر طرف محکم بسته شده اند و به جلو می شتابند زیرا نمی توانند خود را در ارتباط با هیچ نظمی از پدیده ها تشخیص دهند.................میخائیل سالتیکوف-شچدرین
و چشمانم را می بندم تا به این اعماق نگاه کنم و تقریباً در تو حل می شوم.
سارا کالینز در مورد انتخاب برنده امسال بوکر "این کتابی است که اکنون به آن نیاز داریم":........................ اوربیتال اثر سامانتا هاروی، تنها نویسنده بریتانیایی که امسال در فهرست نهایی قرار گرفت، برنده جایزه بوکر 2024، معتبرترین جایزه ادبیات داستانی بریتانیا شده است. به گفته مدیر داوری، هنرمند و نویسنده ادموند دی وال، داستان هاروی از شش فضانورد خیالی در ایستگاه فضایی بینالمللی پس از یک «روز مناسب» با در نظر گرفتن فهرست نهایی شش نفره، «به اتفاق آرا» به عنوان برنده انتخاب شد. "اتفاق ما در مورد اوربیتال زیبایی و جاه طلبی آن را تشخیص می دهد. این نشان دهنده شدت توجه فوق العاده هاروی به دنیای گرانبها و مخاطره آمیز ما است.....او در ادامه پیروزی خود را به کسانی تقدیم کرد که «از طرفداران زمین صحبت میکنند و نه علیه زمین، و نه علیه کرامت انسانهای دیگر، زندگی دیگر، و همه افرادی که برای صلح صحبت میکنند، دعوت میکنند و برای صلح تلاش میکنند».
من در مورد رشد ذهنی او صحبت نمی کنم، بلکه در مورد شخصیت او، در مورد کل شخص صحبت می کنم. بنابراین: اگر میخواهید فردی را بررسی کنید و روح او را بشناسید، به این نپردازید که چگونه سکوت میکند، چگونه صحبت میکند، یا چگونه گریه میکند، یا حتی چگونه از شرافتمندانهترین عقاید هیجان زده میشود، بلکه با دقت به او نگاه کنید که او چگونه می خندد.
ما ازگیرالدا، برجهای کج پیزا و اهرام بالا میرویم، به بانکوک و نیویورک سفر میکنیم، اما از خیابانی که در آن زندگی میکنیم چیزی نمیدانیم. ما هیچ چیز در مورد کشوری که در آن زندگی می کنیم نمی دانیم، نمی دانیم سنگ هایی که روی آن ها راه می رویم به چه گواهی می دهند. از آثار تاریخی گذشته عکس می گیریم که هر روز کمتر از آنها یاد می کنیم. تنها زمانی به ولاسکوئز و گویا علاقه مند می شویم که وزارتخانه بعدی تصمیم می گیرد در سالگرد پرشکوه دیگری با نورپردازی ها و صف های چند ساعته موزه ها، که در روزهای عادی به راحتی می توان به آنجا رفت، پول زیادی هدر دهد. ما آنقدر احمقیم که با دهان باز به جلد کتابهایی نگاه میکنیم که هرگز باز نمیکنیم، از نقاشیها عکس میگیریم بدون اینکه بدانیم چه کسی، کی و چرا آنها را نقاشی کرده است، و از برجهای ناقوس بالا میرویم تا مناظر آشنا را تحسین کنیم. ما گروگان فیلم های آمریکایی می شویم و اسیر جهل خود هستیم. و بدترین چیز این است که ما ذره ای شرمنده نیستیم.
ما باید دشمنان خود را ببخشیم، اما نه قبل از به دار آویختن آنها.
کارهای سخت را در حالی که آسان هستند انجام دهید و کارهای بزرگ را در حالی که کوچک هستند انجام دهید. یک سفر هزار مایلی باید با یک قدم شروع شود.
رنج های کوچک ما را از خودمان بیرون می کنند، اما رنج های بزرگ ما را به خودمان باز می گرداند. زنگ ترک خورده صدای کسل کننده ای ایجاد می کند: آن را به دو قسمت تقسیم کنید و دوباره زتگ صدای واضحی ایجاد می کند.
مرد روسی یک دشمن دارد، دشمنی آشتی ناپذیر و خطرناک، که بدون او یک غول خواهد بود. این دشمن تنبلی است.
میل غیرقابل تحملی برای خوردن، نوشیدن، خوابیدن و صحبت کردن در مورد ادبیات دارم، یعنی هیچ کاری انجام ندهم و در عین حال احساس کنم که آدم شایسته ای هستم.
من الان دومین روز است که بحث می کنم، که این بسیار ناراحت کننده است، زیرا همه مردم دنیا خودخواه هستند، که من خودم اولین آن هستم.
قبل از اینکه به مردم موعظه کنید: «آنها چگونه باید باشند»، خودتان آن را نشان دهید. آن را بر روی خود انجام دهید، و آن وقت همه شما را دنبال خواهند کرد.
چرا کلمات زیادی می گویم و آن کلمات به درد من نمی خورند؟ چون نمیتونم خوب حرف بزنم! کسانی که می توانند خوب صحبت کنند، کوتاه صحبت می کنند!
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.