نقاشی «مادران، خواهران» اثر یِوسِی مویسِینکو ، هنرمند برجسته روس، یکی از آثار تأثیرگذار در هنر قرن بیستم روسیه است که به زندگی و رنجهای زنان در دوران جنگ جهانی دوم میپردازد. این تابلو، که در سال ۱۹۶۷ خلق شد، نهتنها بازتابدهنده تجربههای شخصی مویسینکو بهعنوان یک سرباز در جنگ است، بلکه بهعنوان سندی هنری، احساسات عمیق انسانی مانند غم، امید، و جدایی را به تصویر میکشد. مویسینکو با الهام از خاطرات خود و مشاهداتش از زنان روستایی که در جنگ عزیزانشان را بدرقه میکردند، این اثر را خلق کرد. .... یِوسِی مویسینکو (۱۹۱۶-۱۹۸۸) خود از شرکتکنندگان در جنگ جهانی دوم بود و تجربیات مستقیم او از جنگ تأثیر عمیقی بر آثارش گذاشت. او در نقلقولی بیان میکند: «من به یاد دارم که مادرم چگونه مرا به جنگ بدرقه کرد، و چگونه، بهعنوان یک سرباز، از روستاها عبور میکردم و آنها را ترک میکردم. نمیتوانم چشمان زنان را فراموش کنم. میخواستم گویی با نگاه یک عابر به آنها بنگرم. طرحها ابتدا از نزدیک، سپس کوچکتر و کوچکتر میشوند — تا اینکه زنان کاملاً در افق محو میشوند. مانند خاطرهای از آنها، غم، اندوه، و امید در روح سرباز تهنشین میشود.» این نقلقول نشاندهنده عمق احساسی است که مویسینکو در خلق این اثر به کار برده است. او نهتنها بهعنوان یک نقاش، بلکه بهعنوان یک شاهد عینی، تلاش کرد تا حس ازدستدادن و انتظار زنان را در مواجهه با جنگ به تصویر بکشد. این نقاشی بهطور خاص به زنانی اختصاص دارد که در پشت جبهه، با تحمل رنج جدایی و ترس از دست دادن عزیزانشان، به زندگی ادامه میدادند.
یک دستفروش دورهگرد که شیرینی و میوه میفروشد، در آتلیه نقاش ژست گرفته است. او با لبخندی زیرکانه، یک لیموی عجیب و غریب را در دستش میچرخاند و دستکش زمخت دهقانی را پشت کمربندش فرو کرده است. نقاش نیز از شوخی عقب نمانده است: صورت ریشدار و شاداب فروشنده، شباهت عجیبی به ماسه گچی باستانی «ساتیر» یا «فاون» دارد که روی دیوار نزدیک او آویزان است. یاکوبی در این اثر، مشاهدههای خود را تا حد یک تصویر قانعکننده فشرده است. او با گسترش دائمی دایره مشاهدات و بهبود تکنیک خود، به شکلی خستگیناپذیر روی مهارتهایش کار میکند.
این چشمانداز از طبیعت واقعی کشیده نشده و در واقعیت وجود نداشته است. این تصویری کلیسازیشده از سیاره زمین است که زاده تخیل رریخ میباشد. همانند بسیاری از دیگر نقاشیهای او، در اینجا نیز رنگ عنصر اصلی اثر است. ابرهای کومهای که بخش عمده بوم را در بر گرفتهاند، با کنتراست میان روشن و تیره، سرد و گرم نقاشی شدهاند؛ چیزی که ناپایداری و غیرواقعیبودن این چشمانداز را برجستهتر میکند. این ابرها در عین تضاد، با یکدیگر در هماهنگیاند. با این حال، احساسی که از تماشای این اثر در بیننده باقی میماند، دلهره است. احتمالاً این آسمان ناآرام مرتبط با پیشبینی جنگی قریبالوقوع ، تلاشی از سوی هنرمند برای بیان اضطراب درونی خود است .
نگاه تیزبین نقاش هیچ جزئیاتی را از قلم نینداخته است؛ همه چیز با دقتی شگفتانگیز ترسیم شده: انحنای نرم تنهٔ کاج، سوزنبرگها، پوست درخت، شاخهها، خاک سنگلاخی... فضای کلی اثر بهخوبی احساس میشود: بلندیای که در معرض تمام بادها قرار دارد، علفهای زرد و خشک، شاخههای خشکشده و خشونت این سرزمین... صلیب کجشده، گویی یادآوری میکند که هیچ چیز پایدار نیست و هر چیز، زمانی محدود دارد...
والنتین پودپوموگوف در اثر خود «مبارزه» تصویری تمثیلی از مصلوب شدن ارائه میدهد، جایی که شر انسانی که مسیح را تسلیم کرد، همان کار را با طبیعت الهی انجام میدهد. درختی که به دنبال منابع زندگی است و با صلیبی بتنی ادغام شده، نمادی از این تقابل است.
این نقاشی پراحساس از سِرافیمَا ریانگینا، هنرمند روس، داستان مردی روستایی را روایت میکند که برای کار به شهر مهاجرت کرده و همسر و کودک کوچکش را در روستا گذاشته است. با گذشت زمان، او به زندگی شهری عادت میکند، اما همسرش به رفتارهای او مشکوک شده، تصمیم میگیرد به طور ناگهانی به شهر برود تا حقیقت را بفهمد.
این نقاشی صحنه ای از یک مراسم چایخوری در باغی با سایه بان را به تصویر می کشد. پشت میز، یک کشیش راهب نشسته است که با توجه به لباسش، احتمالاً رئیس صومعه (ایگومن) است، زیرا او تنها نیامده و یک راهب همراه دارد. کیف چرمی گرانقیمتی نیز در پای او دیده میشود. کشیش در حال نوشیدن چای از نعلبکی است، در حالی که همراه او ایستاده چای میخورد. با این حال، در میان این مراسم چایخوری، مهمانان ناخواندهای به میز نزدیک میشوند: یک سرباز معلولِ نابینا و بیپا و یک پسر گدا که راهنمای اوست و کلاهی برای گرفتن صدقه در دست دارد. سرباز نیز دستش را دراز کرده و تقاضای کمک میکند، اما صاحبخانه که با یک دست در حال ریختن آب در سماور است، با دست دیگر سرباز را دور میکند، گویی که حضور او نامطلوب است. هیچ یک از شخصیتهای حاضر در نقاشی عجله ای برای کمک به آنها یا حتی دادن یک فنجان چای به این دو ندارند.
مرد سرباز به خانه بازگشته است ، او از جنگ به سلامت جان بدر برده و خانواده به استقبالش آمده اند و دخترش او را می بوسد! خانه ساده و مختسر است اما شادمانی در آن به چشم می خورد
ساویتسکی به جای نمایش صحنههای نبرد، لحظه خداحافظی سربازان با خانوادههایشان را به تصویر کشیده است
این اثر زمانی خلق شد که هنرمند در اوج شکوفایی هنری خود قرار داشت. در این نقاشی، پیشزمینه در سایه فرو رفته، در حالی که پسزمینه با نور خورشید روشن شده است. این بازی نور و سایه، حس حرکت و زندگی را به اثر بخشیده و بیننده را به این احساس میرساند که گویی لحظهای بعد، وزش باد شاخههای درختان توس را به حرکت درآورده و به کسی که در مسیر قدم میزند برخواهد خورد.
ده را دوست دارم و تابستان را: و زمزمهٔ جویبارها، و سایهٔ بلوطزارها، و عطر خوش گلها را؛ کدام دلیست که اینها را دوست نداشته باشد؟ باشد، پشهها را میبخشم! اما باید بگویم — که من، ساکن بیابان، آرامش خلوت آنجا را دوست دارم، ولی پشهٔ دوپای مزاحم، تو، مهمان آزاردهنده، نه، تو را نمیبخشم!
آرخیپ کوینجی میدانست که یک شاهکار خلق کرده است. او برای این تابلو، نمایشگاهی تکاثر ترتیب داد که موجی از هیجان ایجاد کرد. وقتی کنستانتین کنستانتینوویچ (نوه نیکلای یکم) به کارگاه او رفت تا نقاشی ناتمام را ببیند و پرسید: «میفروشید یا فقط نمایش میدهید؟»، کوینجی — که ظاهراً او را نشناخت — پاسخ داد: «به هر حال نمیخرید؛ قیمتش گران است!» البته شاهزاده فوراً ۵ هزار روبل پرداخت و بعد در خاطراتش نوشت: «در جا میخکوب شدم. رودخانهای پهناور را دیدم که مهتاب تا ۳۰ ورست (≈۳۲ کیلومتر) آن را روشن کرده بود. احساسی شبیه ایستادن بر تپهای بلند داشتم، جایی که رودی باشکوه زیر نور ماه گسترده است. نفسگیر بود... چشمانت خیره میماند و دلَت برای این تصویر جادویی تنگ میشود.»
چند سال پیش، مالکان یک نقاشی قدیمی و خاکگرفته به یک گالری هنری در وین مراجعه کردند. آنها با ارائه عکسی از اثر، ادعا کردند که این کار متعلق به گوستاو کلیمت، نقاش مشهور سبک نمادگرایی اتریشی است. در ابتدا، یک دستیار جوان گالری این ادعا را رد کرد.
"کشتی احمقان" اثر هیرونیموس بوش یک تمثیل نمادین غنی از معناست. روی این کشتی کوچک، افرادی به تصویر کشیده شدهاند که مشغول کارهایی به ظاهر پیشپاافتاده هستند: برخی در حال بزم و نوشیدن، برخی آواز خواندن و بعضی دیگر درگیر مشاجرهاند. اما هدف نهایی آنها و مقصد کشتی نامشخص است. این اثر در واقع نمادی از حماقت انسان و فساد اخلاقی است.
نماز اسلامی، که در اردو و فارسی به نام "نماز" و در عربی به نام "صلاه" شناخته میشود، تخیل بسیاری از نقاشان شرقگرا را به خود جلب کرده بود. نقاشی های مسحورکننده ای از شرق وجود دارند که عید فطر را در هنر به تصویر کشیدهاند، مراسمی آرام از نماز اسلامی در آثار واقعگرایانه قرن نوزدهم! عید فطر پایان ماه رمضان، ماه مقدس روزهداری، و اولین روز از ماه شوال در تقویم اسلامی را نشان میدهد. تاریخ آن هر سال با رؤیت ماه تعیین میشود و در تقویم میلادی متغیر است. عید با نماز جماعت آغاز میشود که پس از آن سخنرانی یا "خطبه" ایراد میگردد. روز بعد با جشنها، شادی، تبادل غذا و هدایا، و صدقه یا "زکات" همراه است.
پروانه اعتمادی در اول فروردین بر روی بهار رنگین زندگی خط تیره کشید،هرچند گل هایش را کاشته بود! و رنگ و عطر و بوی آنها شهر و سرزمین را شادمان کرده بود! او رفت مانند همه ی رفتگان! اما جاپاهایش عطرآگین هستند و سبز و قرمز و الوان !
گونگ شیان نقاش ، که به سلسلهی شکستخوردهی مینگ وفادار مانده بود، بهعنوان یک یِمین (yimin) یا «بازماندهی زیر دست» در دوران سلسلهی چینگ (۱۶۴۴-۱۹۱۱) با خودش کنار آمد و به زندگی منزوی روی آورد. گونگ تصویر یک خانهی دورافتاده را با شعری همراه کرد که توانایی ارکیدهها - نماد مردان نیکوکار - را در تحمل سرمای زمستان با بوتههای خار - نماد مردان فرومایه - که برای هیزم استفاده میشوند، در تضاد قرار میدهد. این هنرمند تکنیکی از شستوشوی جوهر و نقطهگذاری را به کمال رساند که به او اجازه داد در نقاشیهایش هم چگالی و هم شفافیت را به دست آورد.
نقاشی، بیان احساسات ذهنی هنرمند است که بر پایه قوانین زیباییشناسی شکل گرفته است. بدون نقض این قوانین، هنرمند میتواند قوانین خود را خلق کند. والریا کوزینا از استعداد بینظیری در ترکیببندی برخوردار است. حس ویژه او به فضا، تفکر هنری منحصربهفردش را بازتاب میدهد. به همین دلیل، آثارش خودجوش و طبیعی به نظر میرسند، گویی بخشی از طبیعتاند. ارتباط میان تصویر و فضا یکی از پرسشهای اصلی در خلاقیت کوزینا است. او نهتنها به ارتباط فرمال عناصر تصویر و فضا در سطح بوم علاقهمند است، بلکه به روابط عمیقتر میان انسان و محیط زندگیاش، هنر و طبیعت، و تمدن و هنر توجه دارد.
یک نقاشی با عنوان «یک روز در استانبول» که توسط هنرمند ایراگلی کونچولیا خلق شده است. این اثر با تکنیک رنگ روغن روی بوم و در ابعاد ۸۰ در ۱۰۰ سانتیمتر اجرا شده است. برای این نقاشی فضایی از شهر استانبول را به تصویر میکشد، شهری که به دلیل تاریخ غنی، میراث فرهنگی و ترکیب منحصربهفرد تأثیرات شرقی و غربی شناخته شده است.
بهار به تدریج وارد میشود، با بزرگتر کردن اولین لکههای ذوبشده و تبدیل مسیرها به جویبارها
این نقاشی ماجرای تضادهای یک شب زمستانی است. هوای سرد و یخبسته، سکوت مناظر پوشیده از برف و آتش گرم خورشید غروب که آسمان را با رنگهای زنده پر میکند. غروب روی برف منعکس میشود و آن را به یک افسانه بنفش-صورتی تبدیل میکند، در حالی که یخ روی رودخانه از درون درخشان به نظر میرسد. خانه کوچک میان درختان نماد راحتی و گرما است و مسافر را دعوت میکند تا از سرمای زمستان فرار کند و از گرمای جادویی خانه لذت ببرد. هدف نقاش بر این بود که حس نادر را که در آن زمستان سرد به نظر نمیرسد، بلکه پر از نور و زندگی است، به تصویر درآورد.
نقاشان منظرهای کانادا و شمال اروپا چه وجه مشترکی دارند؟ الهامبخش آنها جنگل تایگا یا بورئال است: حلقهای عظیم از درختان عمدتاً سوزنیبرگ که در نیمکره شمالی کشیده شده است. در اواخر قرن نوزدهم، هنرمند سوئدی گوستاو فیاستد جنگلهای کاج پوشیده از برف کشورش را نقاشی کرد. در سال ۱۹۰۰، نقاش نروژی ادوارد مونک درختان زمستانی کنار یک ریل در نروژ زادگاهش را به تصویر کشید. در سال ۱۹۱۴، هنرمند انگلیسی-کانادایی جی.ای.اچ. مکدونالد جنگلهای مشابهی در پارک الگونیک انتاریو به تصویر کشید. همانطور که نمایشگاهی جدید در سوئیس نشان میدهد، هر یک از این هنرمندان از «منظره معنوی» جنگل بورئال الهام گرفتهاند. «نورهای شمالی»، که اکنون در بنیاد بییلر در حال برگزاری است، ۷۴ نقاشی منظره از هنرمندان اسکاندیناوی و کانادایی را بین سالهای ۱۸۸۸ تا ۱۹۳۷ به نمایش میگذارد.
عادات زندگی انسانها و حتی رسوم یک منطقه تا حد زیادی تحت تأثیر محیط شکل میگیرند. علاقه مردم شمالی به خوردن «ماهی باز شدن رود » در اوایل بهار، نتیجه تأثیرات آبوهوایی است.
از دوران عباسی، ده کتاب آشپزی باقی مانده است که در آن زمان در شهرهایی مثل بغداد، حلب، دمشق، قاهره، مراکش و اندلس تدوین شدهاند. بسیاری از دستورپختهای موجود در این کتابها همچنان در این مناطق وجود دارند و مردم از آنها لذت میبرند. قدیمیترین آنها، کتاب «کتاب هنر آشپزی» نوشته ابن سیار در نیمه دوم قرن دهم میلادی در پایتخت عباسی، بغداد، است. این کتاب شبیه به مجموعههای آشپزی امروزی است و نهتنها تکنیکهای پخت نان گندم، برنج، کباب، نوشیدنیهای یخزده و غیره را شامل میشود، بلکه هنر آراستن سفره، داستانها و حوادث جذاب آن زمان، اشعار در ستایش غذا، و فواید سلامتی برخی غذاها را نیز دربرمیگیرد. این کتاب حتی به تأثیر این غذاها بر بدن، قلب و خلقوخو میپردازد، و تا جزییاتی مثل تمیز کردن دست و دهان پس از غذا و ترفندهایی برای حذف بوی باقیمانده پس از پخت را آموزش میدهد!
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.