لی چینگژائو (1084–1155 میلادی)، یکی از برجستهترین شاعران زن تاریخ چین و از چهرههای ماندگار ادبیات دوره سونگ، با اشعار لطیف و پراحساس خود، قلب خوانندگان را تسخیر کرده است. او که به خاطر سبک منحصربهفردش در شعر «سی» شهرت دارد، نه تنها بهعنوان یک شاعر، بلکه بهعنوان نمادی از استقامت و استعداد در برابر ناملایمات زندگی شناخته میشود.لی در خانوادهای فرهیخته در شمال چین به دنیا آمد. پدرش، لی گهفی، از شاگردان سو شی، شاعر بزرگ، و مادرش از نوادگان یک مقام ارشد بود. این محیط فرهنگی، استعداد ادبی لی را از کودکی پرورش داد. او در جوانی با سرودن اشعاری چون «مانند یک رؤیا» که با مصراع معروف «سبز چاق و سرخ لاغر» به پایان میرسد، شهرتی زودهنگام یافت.در 18 سالگی، لی با ژائو مینگچنگ، جوانی از خانوادهای همطراز، ازدواج کرد. این زوج که هر دو عاشق ادبیات و جمعآوری کتیبههای سنگی و آثار باستانی بودند، زندگی عاشقانهای پر از شعر، موسیقی و مطالعه داشتند. با وجود فقر مالی در سالهای اولیه، عشق و علایق مشترک، زندگیشان را غنی کرده بود. اما این آرامش با سقوط سونگ شمالی در «حادثه جینگکانگ» (1127) و حمله جین از هم پاشید. لی و ژائو مجبور به مهاجرت به جنوب شدند و بسیاری از مجموعههای ارزشمندشان در این مسیر از دست رفت.در سال 1129، ژائو در 46 سالگی درگذشت و لی را در اندوه و تنهایی فرو برد. او با شجاعت به حفظ آثار و مجموعههای باقیمانده ادامه دادلی چینگژائو با اشعاری چون «جستوجو، جستوجو، سرد و خالی، غمگین و اندوهبار» (از شعر معروف «شنگ شنگ مان») نه تنها احساسات شخصیاش را، بلکه درد و رنج یک عصر آشوبزده را به تصویر کشید. او که خود را «ساکن آسان» نامیده بود، با وجود مصیبتهای زندگی، هرگز از خلق زیبایی دست نکشید. اشعار او، ترکیبی از لطافت زنانه و قدرت روحی، همچنان الهامبخش خوانندگان در سراسر جهان است.لی چینگژائو، بانویی که در میان طوفانهای زندگی شعر سرود، نه تنها یک شاعر، بلکه یک قهرمان ادبی است که با کلماتش جاودانه شد. خوانندگان امروز میتوانند در اشعار او، عشق، اندوه و استقامت یک زن را در دل تاریخ چین کشف کنند.
اگر زن هستی، در هرآنچه سرنوشت بخواهد، به یاد داشته باش - بدان که مهربانی زیبایی هدف نیست. سالها از پی هم خواهند گذشت تا تو به نهایت ها برسی. زیبایی محو خواهد شد. مهربانی هرگز محو نمیشود. مهربانی، مهربانی. مهربانی چیز بیارزشی نیست. اگر زنی مهربان باشد، به این معنی است که آن زن موفق شده است.
من از باد آزاد پرسیدم، چه کنم تا جوان بمانم؟ باد بازیگوش پاسخ داد: «مثل باد، مثل دود، سبکبال و روان باش!» من از دریای پرقدرت پرسیدم، راز بزرگ هستی چیست؟ دریای پرطنین پاسخ داد: «همیشه پرخروش باش، مانند من!» من از خورشید بلند پرسیدم، چگونه درخشانتر از سپیدهدم بدرخشم؟ خورشید هیچ نگفت، اما روحم شنید: «بسوز!»
علیکمالسلام! شهریار آغا، چوخداندی قاچمیشدین بیزدن اوزاغا، آیاق باسمازیدین بیزیم قوناغا، جاوانلیق دؤوروندن بو چاغا دئین، سن هئچ بیزدن بئله یاد ائتمزیدین، نه اولدو آی اوغول سن بیردنبیره؟ اونوتدوقون ائلی سالدین خاطیره! چاغلایان سولارا، اسن یئللره بو قوجا حیدره ائیلهدین سلام لوطفون آرتیق اولسون علیکالسلام! نه قدر دادلیمیش سنین بو دیلین
در رؤیاهای شب تاریک از شادیهایی که رفتهاند خواب دیدهام، اما رؤیای بیداری از زندگی و روشنایی مرا با دلی شکسته به جا گذاشته است. آه! چه چیز در روز رؤیا نیست برای کسی که چشمانش با نوری به گذشته بازتابیده، به چیزهای اطرافش خیره شده است؟ آن رؤیای مقدس - آن رؤیای مقدس، هنگامی که همه جهان مرا ملامت میکردند، مثل پرتویی زیبا به من دلگرمی داد، روحی تنها را هدایت کرد. چه باک اگر آن نور، در طوفان و شب، از دور چنین لرزان به نظر میآمد، چه چیزی در ستاره روز حقیقت میتوانست پاکتر و درخشانتر باشد؟
شاطر اوغلان گوروم آللاه سنه وئرسین برکت قوی اونون یاخشی النسین ،خمیرین اللنسین چوخ پیشیر یاخشی پیشیر گویده فیریلدات چوره گی منبر اوسته چوره یین قوی قالانیب تللنسین ......................................... سعدی نین باغ گلستانی گره ک حشره قده ر آلماسی سلله لنیب خرماسی زنبیللنسین لعنت اول باد خزانه کی نظامی باغینین بیر یاوا گلبسرین قویمادی کاکللنسین آرزو جلگه لرینده بیز اکن مزرعه لر دئییه سن ساقه لنیب قوی هله سنبللنسین قصه چوخ قافیه یوخ آختاریرام تاپمیورام یئریدیر شهریارین طبعی ده تنبللنسین
چه در اندوه، چه در شادی - قول بده با من تا روزگار پیری بمانی. تا روزهایی که دوستان با فنجانی چای به خانهمان سر بزنند، تا لحظهای که صدای عصای نازکت روی زمین بپیچد. تا پاییز که برگها زیر پاهایت خشخش کنند، تا زمانی که موهایت به نقرهای زیبا بدرخشند . تا روزی که مسافران در چشمبرهمزدنی به ماه پرواز کنند، تا دورانی که سایه جنگ از یادها پاک شود. تا با رازهای نهان حکمت، که در شادی و رنج آمیختهاند، قول بده با من باشی وقتی نوههامان پیمان عشق میبندند. قول بده همه را با من، در بیداری و نه در رؤیا، ببینی، آنگاه بدان، من هم کنار تو نفس خواهم کشید.
یوخوما گلسهیدین اگر بیر آخشام، دئیردیم، قوی یوخوم اولسون ابدی! سنی چوخ گزمیشم، چوخ آختارمیشام، باری ایتیرمهییم بو سعادتی. .................................................. آشکاردا گؤروشدوک سنینله آنجاق، فقط آنی اولدو ووصالین سنین. گئتدین، آجی-شیرین خاطیرهلرله، قالدی یادداشیمدا خیالین سنین.
من خبرهای خوب میخواهم، دیگر نمیتوانم خبرهای بد را بخوانم... میخواهم بخوانم که مردم خوشبختاند، طوفانها از کنارشان گذشتهاند. .......................................................... .و بیرون پنجره هوا گرمتر میشود، اما دلم میخواهد زار بزنم، فریاد بکشم. من خبرهای خوب میخواهم، چندین ماه است که از خبرهای بد بیزارم
خاقانی شروانی یکی از بزرگان قصیده پرداز زبان و ادبیات ماست که برخی از قصیده ها و قطعات زیباو دلکش او مورد توجه شاعران بزرگی چون مولوی ، حافظ و نظامی گنجوی قرار گرفته است.مدح و وصف،مرثیه و موعظه،تمثیل های دلنشین،نو آوری ،تشبیه ، التزام، ردیف های دشوار و خلاقیت هنری در آثار خاقانی مشحون است. زندگی پرتلاطم داشته و مرگ معلم و زن و فرزندش بخشی از سروده های اورا به تم سوزناکی و غمناکی کشانده است.شافعی مذهب ،عاشق مکه معظمه ، کعبه عظیم و سرزمین وحی بوده و دوبار موفق به طواف و زیارت خانه خدا شده و یکبار هم" اخستان بن منوچهر " حاکم شروان بدلیل سرپیچی از دستوراتش خاقانی را چند ماهی به زندان انداخته است.بر اساس تحقیقاتی که در فرهنگستان زبان و ادب فارسی از سوی اساتیدی از جمله استاد محمد رضا ترکی به عمل آمده و با محاسبات دقیق قمری،شمسی و میلادی با استناد به اسناد تاریخی و تذکره نویسان نشان میدهد خاقانی اول بهمن ماه در شهر تبریز دار فانی را وداع کرده است. به همت فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی وشورای عالی انقلاب فرهنگی، پیشنهاد نامگذاری اول بهمن بنام روز خاقانی در شورای فرهنگ عمومی تصویب و از امسال در تقویم رسمی کشور هم ثبت و گنجانده شده است که جای بسی خوشحالی بوده که یکی از گردنکشان ادبیات ما آرمیده در مقبره الشعرای تبریز ، روز اول بهمن بنام او نامگذاری شده است. و امروز هم خاقانی شناسان و محققان پیرامون مقبره الشعرا در فرهنگستان زبان و ادب فارسی در باره شعر و شاعری خاقانی و مقبره الشعرای تبریز گردهم می آیند و سخن می گویند.