جشنی برای سال نو
جشن بود همه آمده بودند از سیرک شگفت انگیز از سیرک دیجیتال تا با هم شاد باشیم
خطای نظارت و اجرا مهندسین
سازنده ها، مرغداری را بد ساختند، روباه از پشت بام افتاد و پاهایش شکست.
شنا در میان شبکه های اجتماعی
انقلاب الکترنیک معجزه ای است که انسان با هوش خود آفریده است اما اکنون پدیده ای است که بشر را در خود قرا گرفته است .................انسان امروز غذق در ماجرایی است که خالقش خود بوده است..
شاخه درخت گیلاس
می‌خواستم چیزی به مانند آشفتگی و پیچیده مثل شعر را ثبت کنم که شکوفه‌های گیلاس جذابیت اصلی آن است. با الهام از اشتیاقم به آفتاب و گل، یک شاخه درخت گیلاس را نقاشی کردم تا به بهار و رنگ و گرما آن نزدیکتر شوم. شکوفه دادن روی درختان و گلها در شکوفه، لذت بودن در فضای باز و احساس گرما روی گونه ام. درختان گیلاس بیدار می شوند و با شورشی از رنگ صورتی به من سلام می کند. من می‌خواستم نقاشی بسازم که نور خورشید، زیبایی و همه چیز را به رنگ صورتی نشان دهد. این نقاشی تصویری اکسپرسیونیستی از یک شاخه درخت گیلاس در حال شکوفه است.
نقاشی های شاد سنت پطرزبورگ
نقاشی های او با احساس شادی کودکانه بی دغدغه، مهربانی و ساده لوحی عجین شده است. سن پترزبورگ، جایی که هر روز زمستانی تعطیل است: سرسره‌ها، زمین‌های اسکیت در همه جا وجود دارد، و جشنواره‌های محلی با نمایشگاه‌ها و رقص‌های گرد!
پلی برای اتصال ماند
آن همه سبزی زرد شد ! درخت چمن اما آب بیشتر شد و خروشان و پل تکیه گاه من برای رفتن ! رفتن به سوی او
آن روزها که گوشی و تبلت نبود
تلویزیون رو به پرستار: بچه رو بده به من !
شاگرد مدرسه ای تنبل
خانم معلم به مدیر مدرسه: این شاگرد تنبل برای اینکه خودش مسئله را حل نکند، یک کامپیوتر الکترونیکی را در داخل خودکارش ساخته است!
مادرها همیشه مهربانند
مرغ مادر مهربان خطاب به خروس کوچولویش - بگذار پتیا کمی بیشتر بخوابد. من خودم قوقولی قوقو می کنم.
پدر در مدرسه
خان معلم : مگر من نگفتم به پدرت بگو بیاد مدرسه !؟ - خانم معلم! من هم به پدرم گفتم که بیاد مدرسه ! الان هم اومده ، در حیاط مدرسه مشغول تاب بازی است !
یادت باشه از این به بعد نبریمش به سیرک!
به جای سرزنش بچه ها، بهتر است برای آنها کتاب بخرید
هنر و تبلیغات و استفاده از پوسترهای تبلیغاتی در جامعه شوروی نقشی بزرگ داشت، تشویق به کتابخوانی در جامعه بسیار عظیم بود ، ن پومانسکی در سال 1928 رسام این پوستر بود
نقاشی های گربه ها
هنریت رونر نیپ هنرمندی است که به مدت 30 سال فقط گربه ها را نقاشی کرد. در ابتدا او ترجیح می داد سگ ها را به تصویر بکشد. هنریتا رونر نیپ هر سفارشی را می پذیرفت و زمانی مشتریان او تاجران فقیری بودند که کالاهای خود را در گاری های کوچکی که توسط سگ ها کشیده می شد حمل می کردند. گربه ها زمانی وارد زندگی این هنرمند شدند که او بیش از 50 سال داشت. او عاشق گربه شد - تا پایان عمرش فقط گربه ها را نقاشی می کرد ، بازی های آنها را تماشا می کرد ، ژست های آنها را تحسین می کرد و با نگاه به نقاشی ها ، او اجازه ی هر شیطنتی را به گربه ها می داد.
بهترین تعطیلات آخر هفته
ماشین همیشه سر و صدا داره ! ماشین همیشه خرابه ! از اول هفته با ماشین کار می کنه ، آخر هفته هم زیرش تختخواب می گذاره و در پی تعمیرش هست !
کارگاه نقاشی آقای ایمانی
کار بزرگی است که در گوشه ای کوچک از شهر تبریز انجام می شود ، او به آرامی و با زبان طنز خود سال هاست که هنرنقاشی را گسترش می دهد و .......
خواهران در حال انجام تکالیف درسی
لورا بوریسوونا ریبچنکووا متولد 1928، گرافیست، عضو اتحادیه هنرمندان اتحاد جماهیر شوروی، دختر نقاش بوریس فدوروویچ ریبچنکوف و همسرش اولگا فدوروونا تسوتکووا، همسر نقاش والنتین میخایلوویچ نیکولسکی بود. او در دانشکده نقاشی موسسه هنری دولتی مسکو تحصیل کرد. . او با انتشارات ادبیات کودک همکاری می کرد، کتاب های کودکان را تصویرسازی می کرد و نقاشی می کرد.
این کیه؟ این منم ! ریتا !
از من پرسیدند: این چیه ؟ گفتم : نقاشی من! پرسیدند: این کیه ؟ گفتم : نقاشی من ! باز پرسیدند : کی کشیده ؟ گفتم : من ! آیا سوال دیگری هم دارید؟ گفتند: نه ! و من باز گفتم : این منم ! ریتا!
زندگی
زندگی - نقاشی اکتای وحیدی آذر خانه ها با هم فاصله داشتند اما ما هیچ دوری از هم نداشتیم صبح تا عصر مشغول بازی بودیم دنبال مرغ و خروس کردیم چقدر خندیدیم
بقایای یک نهنگ در ته دریاچه نروژی در نزدیکی جزیره سوالبارد.
مردم از دیدن تصاویر اسکلت و بقایای حیوانات عظیم الجثه به وجود اژدها باور می کردند
قطره ای برای بی آبی
آب از گران ترین عناصر حیات است برای حفظ آن ، برای تداوم زندگی بکوشیم
رنگین کمون تبریز در یک بعد از ظهر تابستانی
ایلدیریم می زد و هیچ بارانی از آن صاعقه بیرون نمی زد ، ابرها پراکنده بودند و ناگهان در میانه ی تابستان یاغیش همه جا را فرا گرفت و باران تابستان تبریز شروع به باریدن کرد و رنگین کمونی از کوه سرخاب تا گوشه ای از شرق شهر را به هم پل زد
رنگ ها و شادی ها
سبز و سرخ بودند ............ از همه رنگ ! گل ها در میان برگ ها می خندیدند ومن بیاد گلم ، خندیدم
پرنده ها و مرغ و خروس در مزرعه
چند لحظه باران امشب
باران امشب چند دقیقه ای باریدن گرفت ...........................................................