هیچکس از واژهی «مالتوسی» به عنوان تعارف و تحسین استفاده نمیکند. از سال ۱۷۹۸، زمانی که اقتصاددان و کشیش «توماس مالتوس» نخستین بار کتاب «رسالهای درباره اصول جمعیت» را منتشر کرد، موضع «مالتوسی» – یعنی این ایده که انسانها تابع محدودیتهای طبیعیاند – مورد نفرت و تمسخر قرار گرفت. امروز نیز این اصطلاح همچون برچسبی بر هر کسی زده میشود که جرئت کند خوشبینیِ پیشرفتِ بیپایان را زیر سؤال ببرد.
متأسفانه، تقریباً همهی آنچه مردم درباره مالتوس فکر میکنند، نادرست است.
روایت مشهور چنین است: روزی روزگاری، یک کشیش روستایی انگلیسی به این فکر افتاد که جمعیت با نرخ «هندسی» رشد میکند، در حالی که تولید غذا تنها با نرخ «حسابی» افزایش مییابد. یعنی جمعیت هر ۲۵ سال دو برابر میشود، در حالی که بازده محصولات بسیار آهستهتر رشد میکند. در گذر زمان، این واگرایی ناگزیر به فاجعه خواهد انجامید.
اما مالتوس دو عامل را شناسایی کرد که باروری را کاهش داده و فاجعه را به تأخیر میانداختند: کدهای اخلاقی یا آنچه او «بازدارندههای پیشگیرانه» مینامید، و «بازدارندههای مثبت» همچون فقر شدید، آلودگی، جنگ، بیماری و زنستیزی. در کاریکاتور رایج، مالتوس یک کشیش کوتهفکر و بدحسابگر تصویر میشود که راهحل گرسنگی را در فقیر نگهداشتن فقرا میدید تا بچههای کمتری بیاورند.
اما فهم مالتوس در زمینهای گستردهتر، شخصیتی کاملاً متفاوت را آشکار میسازد. همانطور که من در کتاب ۲۰۲۵ خود «بنبست: تغییرات اقلیمی و محدودیتهای پیشرفت» توضیح دادهام، مالتوس اندیشمندی نوآور و ژرفبین بود. او نهتنها یکی از بنیانگذاران اقتصاد زیستمحیطی به شمار میرود، بلکه منتقد پیشگویانهی این باور بود که تاریخ ذاتاً به سوی بهبود انسانی – آنچه ما «پیشرفت» مینامیم – حرکت میکند.
خدا و علم
در باب پیشرفت، مالتوس خوب میدانست از چه سخن میگوید.
او در خانوادهای از پروتستانهای دگراندیش بزرگ شد؛ گروهی ترقیخواه که جدایی دین و دولت را تبلیغ میکردند. او نزد «گیلبرت ویکفیلد» – الغاگر رادیکال بردهداری – آموزش دید، و پدرش دوست و ستایشگر فیلسوف عصر روشنگری «ژان-ژاک روسو» بود؛ کسی که اندیشههایش الهامبخش انقلاب فرانسه شد.
مالتوس با وجود دشواری گفتار به دلیل شکاف کام، در کمبریج درخشید و در ریاضیات کاربردی، تاریخ و جغرافیا تحصیل کرد. انتخاب روحانیت، مسیری معمول برای جوانان تحصیلکرده اما متوسطالحال بود، و او توانست منصب کشیشی در ووتون، ساری بهدست آورد. با این حال، این به معنای چشمپوشی از علاقهاش به علوم اجتماعی نبود.
کتاب «رسالهای درباره اصل جمعیت» گرچه بر مبنای دیدگاههای الهیاتی او شکل گرفته بود، اما اثری عمیقاً تجربی نیز به شمار میرفت و در نسخههای بعدی بیشتر چنین شد. استدلال او درباره نرخهای هندسی و حسابی، بر پایه رشد سریع جمعیت در مستعمرات آمریکایی بود.
این دیدگاه همچنین بر مشاهدات او از اوضاع بریتانیا استوار بود. در واپسین دهههای قرن هجدهم، بریتانیا پیوسته دچار کمبود غذا و شورش میشد. جمعیت از ۵.۹ میلیون به ۸.۷ میلیون رسید – افزایشی نزدیک به ۵۰ درصد – در حالی که تولید کشاورزی عقب مانده بود. در سال ۱۷۹۵، مردم گرسنه لندن کالسکه شاه جورج سوم را محاصره کرده و نان طلب کردند.
خوشبینی بیکران
اما چرا مالتوس اصلاً درباره جمعیت سخن گفت؟ همانگونه که خودش توضیح داده، انگیزهاش مشاجره با دوستی درباره «ویلیام گادوین» – روزنامهنگار و رماننویس، و پدر مری شلی، نویسنده فرانکشتاین – بود.
مالتوس و گادوین پیشینهای مشابه داشتند: هر دو از خانوادههای دگراندیش طبقه متوسط آمده بودند، در مدارس مترقی آموزش دیده بودند و زندگی کاریشان را به عنوان کشیش آغاز کردند. اما رادیکالیسم افراطی گادوین او را حتی از هممسلکانش جدا کرد و او خیلی زود منبر را ترک و قلم را به دست گرفت.
کتابی که نام گادوین را بر سر زبانها انداخت و مالتوس را برآشفت، «پژوهشی درباره عدالت سیاسی» بود (۱۷۹۳). این اثر امروز متنی بنیادین در آنارشیسم فلسفی تلقی میشود، اما در زمان خود، پژواکی پرطنین از پیشرفتگرایی عصر روشنگری بود.
گادوین
گادوین استدلال میکرد که با کاربرد درست عقل، همه مشکلات اجتماعی از میان خواهد رفت. او از الغای ازدواج، بازتوزیع دارایی و حذف حکومت دفاع میکرد. افزون بر این، معتقد بود که پیشرفت بهطور اجتنابناپذیر به جهانی آرمانشهری میانجامد، جایی که انسانها دیگر نیازی به تولیدمثل ندارند زیرا جاودانه خواهند شد:
«جنگی نخواهد بود، جرمی نخواهد بود، عدالت – آنگونه که اکنون هست – اجرا نخواهد شد، و حکومتی نخواهد بود … علاوه بر این، بیماری، رنج، اندوه و کینهای وجود نخواهد داشت. هر انسانی با شوری وصفناپذیر در پی خیر همگان خواهد بود.»
به باور گادوین، این امور تنها از طریق گسترش بحث عقلانی، به مرور زمان فراخواهد رسید.
اما مالتوس که در کشیشخانهای فقیرانه در ووتون میزیست، جهان را متفاوت میدید. تاریخنگار رابرت میهیو آن زمان ووتون را «بیابان صنعتی» با «فقر کشاورزی … نرخ تولد بالا و عمر کوتاه» توصیف کرده است. مالتوس با مطالعه تاریخ به این نتیجه رسید که جوامع در چرخههای گسترش و زوال حرکت میکنند، نه در خطی پیوسته به سوی پیشرفت. داستان آرمانشهری گادوین با شواهد سازگار نبود.
اصلاحات – در چهارچوب واقعیت
مالتوس قصد داشت خوشبینی اغراقآمیز گادوین را فروبپاشد. اما او نمیگفت تغییر مثبت ناممکن است، بلکه باور داشت این تغییرات محدود به قوانین طبیعتاند.
«رسالهای درباره اصل جمعیت» تلاشی بود برای تعیین حدود این محدودیتها، تا سیاستها بتوانند بهگونهای مؤثر به مشکلات اجتماعی پاسخ دهند، نه اینکه با تعقیب محالات آنها را تشدید کنند. مالتوس، به عنوان نویسنده و عضو فعال حزب ویگ، اصلاحطلبی بود که از آموزش ملی رایگان، گسترش حق رأی، الغای بردهداری و مراقبت پزشکی رایگان برای فقرا حمایت میکرد.
از آن زمان، علم و صنعت پیشرفتهای شگرفی کردهاند، بهگونهای که خود مالتوس آنها را باور نمیکرد. هنگام انتشار رسالهاش، جمعیت جهان حدود ۸۰۰ میلیون نفر بود. امروز بیش از ۸ میلیارد نفر است – رشدی ده برابری در اندکی بیش از دو قرن.
«دروگران»، اثر هنرمند بریتانیایی قرن هجدهم، جورج استابز. تیت بریتانیا
در این مدت، طرفداران پیشرفت، ایده محدودیتهای طبیعی را به سخره گرفتند و هر کسی را که خیال رشد بیپایان را زیر سؤال برد «مالتوسی» نامیدند. اما اهمیت مالتوس در این است که نگاه بدبینانهاش به جامعه، بصیرتی را روشن میکند که نمیتوان سرکوبش کرد: قوانین طبیعت بر جامعه انسانی نیز حاکماند.
در واقع، «شتاب بزرگ» توسعه و تأثیر انسان طی ۸۰ سال گذشته ممکن است جامعه را به نقطه فروپاشی رسانده باشد. دانشمندان هشدار دادهاند که ما شش مورد از ۹ مرز حیاتی برای زندگی پایدار انسان بر زمین را پشت سر گذاشتهایم و به نزدیکی هفتمین نیز رسیدهایم.
یکی از آن مرزها، اقلیم پایدار است. گرمایش جهانی نهتنها سطح دریاها را بالا میبرد، آتشسوزیها را تشدید میکند و طوفانها را قدرتمندتر میسازد، بلکه خشکسالیها را نیز افزایش داده و کشاورزی جهانی را مختل میکند.
مالتوس شاید نتوانسته باشد پیشرفتهایی را که طی دو قرن گذشته رشد انسان را تغذیه کرده پیشبینی کند. اما بینش بنیادی او درباره «محدودیتهای رشد» بیش از همیشه بهروز شده است. اکنون که با بحران شتابان زیستمحیطی جهانی روبهرو هستیم، شاید وقت آن رسیده باشد که بار دیگر این اندیشه بدبینانه را مرور کنیم: اینکه ما در جهانی با محدودیتها زندگی میکنیم. بازاندیشی در معنای «مالتوسی» میتواند نقطه آغاز مناسبی باشد.