15 دی 1403
آیا خون غلیظتر از آب است؟ آیا خانواده همیشه باید حرف اول را بزند؟ این کلیشهها در مورد اهمیت خانواده بسیار زیاد است، علیرغم اینکه میدانیم روابط خانوادگی اغلب سخت است، اگر نه کاملاً ناکارآمد. اما در طول چند سال گذشته، بحثی در مورد یک حرکت تابو مطرح شده است: قطع کامل روابط با اعضای خانواده که "سمی" تلقی می شوند. این شکل از بیگانگی که «بدون تماس» نامیده می شود، معمولاً شامل قطع رابطه کودکان بزرگسال با والدین خود می شود. ممکن است پس از سالها آزار و اذیت اتفاق بیفتد. یا ممکن است با اختلافات سیاسی یا مذهبی تحریک شود. .........در زمان شکسپیر - دوران اوایل مدرن انگلیسی، که از آغاز قرن شانزدهم تا آغاز قرن هجدهم را در بر می گرفت - پروتستانیسم این ایده را تقویت کرد که مردم تعهدات ویژه ای در قبال خویشاوندان خود دارند. همانطور که جان فاکس واعظ پیوریتان انگلیسی در کتاب «شهدا» نوشت: «در میان تمام محبتهای طبیعت، هیچ یک به اندازه عشق و محبت به فرزندانش در ذهن پدر وجود ندارد.» در آموزه های فاکس، کودکان موهبت هایی از جانب خداوند بودند که نیاز به پرورش، راهنمایی معنوی و حمایت مادی والدین خود داشتند. فرزندان نیز به نوبه خود موظف به احترام و اطاعت از والدین خود بودند که از آنها مراقبت می کردند. اگرچه این به اندازه کافی ساده به نظر می رسد، خانواده مدرن اولیه کمتر از خانواده مدرن مستعد ابتلا به اختلال نبودند. درست مانند امروز، روابط والدین و فرزند پویا بود و در طول زندگی والدین تکامل یافت. همانطور که مورخ ایلانا کراوسمن بن آموس استدلال می کند، پیوند خانوادگی با پایبندی به دستورات خدا برقرار نمی شد، بلکه از طریق دادن و متقابل نامتقارن بود. والدین می توانند سرمایه گذاری زیادی روی فرزندان خود داشته باشند و در ازای آن بسیار اندک به دست آورند و بالعکس. به دلیل امید به زندگی کوتاه تر، بسیاری از والدین زنده نمی ماندند تا فرزندان خود را به سن بلوغ برسانند، و اگر چنین می کردند، به ندرت فرزندان به اندازه ای درآمد داشتند که هزینه های تربیت آنها را به والدین خود بازپرداخت کنند. بنابراین، کودکان ممکن است به اشکال کمتر مادی، مانند ابراز محبت، متقابل کنند. وقتی یکی از والدین فوت می کرد، فرزندان ممکن است نوعی ارث را دریافت کنند، اما این تا حد زیادی با وضعیت طبقه، جنسیت و ترتیب تولد تعیین می شد.
تبریز امروز:
آیا خون غلیظتر از آب است؟ آیا خانواده همیشه باید حرف اول را بزند؟
این کلیشهها در مورد اهمیت خانواده بسیار زیاد است، علیرغم اینکه میدانیم روابط خانوادگی اغلب سخت است، اگر نه کاملاً ناکارآمد.
اما در طول چند سال گذشته، بحثی در مورد یک حرکت تابو مطرح شده است: قطع کامل روابط با اعضای خانواده که "سمی" تلقی می شوند.
این شکل از بیگانگی که «بدون تماس» نامیده می شود، معمولاً شامل قطع رابطه کودکان بزرگسال با والدین خود می شود. ممکن است پس از سالها آزار و اذیت اتفاق بیفتد. یا ممکن است با اختلافات سیاسی یا مذهبی تحریک شود. حتی معاون رئیس جمهور کامالا هریس از زمان طلاق پدر و مادرش بیشتر از پدرش بیگانه بوده است.
جنبش «بدون تماس» موافقان و مخالفان خود را دارد. طرفداران می گویند مردم باید بدون شرم از روابط ناسالم جدا شوند و خانواده باید مطابق با استانداردهای دوستان و شرکای عاشقانه باشد. مخالفان میگویند که میزان آسیبهای خانوادگی بسیار کم شده است و برخی از بچههایی که تمام تماسهایشان را قطع میکنند، خودخواه هستند.
در قلب بحث بر سر اخلاق بیگانگی، پیوست فرهنگی به ایده خانواده است. زمینه بیگانگی خانواده هنوز در مراحل اولیه خود است، اما بحث در مورد رابطه فروپاشیده والد-فرزند - منابع، اخلاق و پیامدهای آن - را می توان در ادبیات سراسر تاریخ یافت. از آنجایی که با مقالات، انجمنها و پستهای رسانههای اجتماعی بیشتری که به بیگانگی خانوادگی اختصاص داده شدهاند، برخورد کردهام، نمیتوانم ارتباطهایی با «شاه لیر» شکسپیر را ببینم، که به عنوان یک تراژدی درباره خانوادههای ناکارآمد به شاگردانم آموزش میدهم.
این تراژدی شخصیتهایی را نشان میدهد که توسط خانوادههایشان اخراج میشوند، و در حالی که این اثر بیش از 400 سال قدمت دارد، بینش عجیبی از منطق بیگانگی خانوادگی مدرن ارائه میدهد.
خانواده مدرن اولیه
در زمان شکسپیر - دوران اوایل مدرن انگلیسی، که از آغاز قرن شانزدهم تا آغاز قرن هجدهم را در بر می گرفت - پروتستانیسم این ایده را تقویت کرد که مردم تعهدات ویژه ای در قبال خویشاوندان خود دارند.
همانطور که جان فاکس واعظ پیوریتان انگلیسی در کتاب «شهدا» نوشت: «در میان تمام محبتهای طبیعت، هیچ یک به اندازه عشق و محبت به فرزندانش در ذهن پدر وجود ندارد.»
در آموزه های فاکس، کودکان موهبت هایی از جانب خداوند بودند که نیاز به پرورش، راهنمایی معنوی و حمایت مادی والدین خود داشتند. فرزندان نیز به نوبه خود موظف به احترام و اطاعت از والدین خود بودند که از آنها مراقبت می کردند.
اگرچه این به اندازه کافی ساده به نظر می رسد، خانواده مدرن اولیه کمتر از خانواده مدرن مستعد ابتلا به اختلال نبودند.
درست مانند امروز، روابط والدین و فرزند پویا بود و در طول زندگی والدین تکامل یافت. همانطور که مورخ ایلانا کراوسمن بن آموس استدلال می کند، پیوند خانوادگی با پایبندی به دستورات خدا برقرار نمی شد، بلکه از طریق دادن و متقابل نامتقارن بود.
والدین می توانند سرمایه گذاری زیادی روی فرزندان خود داشته باشند و در ازای آن بسیار اندک به دست آورند و بالعکس. به دلیل امید به زندگی کوتاه تر، بسیاری از والدین زنده نمی ماندند تا فرزندان خود را به سن بلوغ برسانند، و اگر چنین می کردند، به ندرت فرزندان به اندازه ای درآمد داشتند که هزینه های تربیت آنها را به والدین خود بازپرداخت کنند. بنابراین، کودکان ممکن است به اشکال کمتر مادی، مانند ابراز محبت، متقابل کنند.
وقتی یکی از والدین فوت می کرد، فرزندان ممکن است نوعی ارث را دریافت کنند، اما این تا حد زیادی با وضعیت طبقه، جنسیت و ترتیب تولد تعیین می شد.
شخصیت های شکسپیر "بدون تماس"
«شاه لیر» دارای دو خط داستانی است. هر کدام مربوط به فروپاشی خانواده است.
در «شاه لیر»، ادگار پس از اینکه پدرش گلاستر او را انکار کرد، خانواده اش را قطع کرد. Heritage Images/Hulton Archive از طریق Getty Images
طرح اول شامل گلاستر و دو پسرش، ادگار و ادموند است. ادموند یک حرامزاده است، یعنی وقتی گلاستر بمیرد، برادر قانونی او، ادگار، همه چیز را به ارث خواهد برد. ادموند برای گرفتن انتقام نامه ای جعل می کند که در آن ادگار نقشه های قتل گلاستر را برای تسریع در ارثش فاش می کند. وقتی گلاستر نامه را می بیند، ادگار را به عنوان یک شرور می نویسد. احساس بهتر بودن
بله، ادگار هویت جدیدی به عنوان یک گدا به خود می گیرد و با خانواده اش ارتباط برقرار نمی کند.
در طرح دوم، شاه لیر تلاش می کند تا پادشاهی خود را بین دخترانش تقسیم کند. از آنجا که غیرممکن است که شهرها، شهرک ها و روستاها را به طور مساوی تقسیم کنیم، او مسابقه ای را اختراع می کند: هر دختر سخنرانی می کند که عشق خود را به پدرش بیان می کند. او بهترین بخشهای پادشاهی را به دختری میدهد که بهترین کار را انجام میدهد تا منیت او را نوازش کند.
لیر انتظار دارد کوردلیا، مورد علاقه اش، از خواهرانش پیشی بگیرد. اما او از بازی کردن خودداری می کند و در عوض او را به خاطر غرورش فرا می خواند. لیر با احساس بی احترامی، کوردلیا را از ارث می برد. بدون پول، او مجبور می شود با اولین مردی که او را می گیرد ازدواج کند و به فرانسه نقل مکان کند.
در این درام های خانوادگی، والدین نسبت به فرزندان خود بی انصافی و حتی انتقام جو هستند. اما امروزه این کشمکش هنوز برای خوانندگان قانع کننده و قابل ارتباط است، زیرا بسیاری از خانواده ها با نابرابری مشخص می شوند.
فرزند مورد علاقه، والدین ترجیحی و اختلاف ارث برای خانواده ها به اندازه جشن تولد و تشییع جنازه بی انتها هستند.
حق و باطل گل آلود می شوند
فریب باعث انکار گلوستر و سلب ارث از ادگار می شود. و بله، طرح ادموند برای از بین بردن رابطه ادگار و گلاستر شیطانی است. اما در همان زمان، تصمیم گلاستر برای کنار گذاشتن رابطه چند دههای خود با پسرش به خاطر نامهای - ساختگی یا غیر واقعی - عجولانه به نظر میرسد.
آیا ادگار حق داشت از دست پدرش فرار کند؟ یا ممکن است کاری برای حفظ رابطه انجام شود؟
کوردلیا درست میگوید که لیر از اینکه انتظار دارد دخترانش برای ارث با هم رقابت کنند، بیهوده است. در عین حال، تعریف و تمجید از پدرش بهای ناچیزی برای یک پادشاهی کامل به نظر می رسد.
آیا کوردلیا با امتناع از احترام و اطاعت از پدرش مانند یک دلقره لوس رفتار می کند؟ یا با فریاد زدن رفتار ناشایست او به او لطف می کند؟
شکسپیر هیچ پاسخ روشنی برای این سؤالات به ما ارائه نمی دهد. او فقط از خوانندگان می خواهد که در پیچیدگی آنها غوطه ور شوند و اندوه بی نظیری را که از تماشای فروپاشی خانواده به خاطر چیزی که شاید می شد از آن اجتناب کرد، تجربه کنند.
هیچ حسادتی برای بیگانگان وجود ندارد
هیچکس در «شاه لیر» پایان خوشی ندارد – نه کودکانی که والدین خود را طرد میکنند، و قطعاً نه والدینی که به محافظت از فرزندانشان و مراقبت از آنها در دوران پیری نیاز دارند.
غم و اندوه ادموند در مورد وضعیت حرامزاده اش باعث غم و اندوهی می شود که او برای گلاستر و ادگار به ارمغان می آورد. گلوسستر به دلیل ناکامی در دیدن حقیقت بی گناهی ادگار، توسط یکی از همدستان ناخواسته ادموند کور می شود، مجازاتی که او می پذیرد. وقتی ادگار دوباره با گلاستر میآید، چشمانش پر از اشک میشود که شاهد رنج فیزیکی پدرش است. قبل از مرگ گلوستر، ادگار از پدرش درخواست برکت می کند.
با وجود اینکه لیر ارتباطش را با کوردلیا قطع کرد، اما زمانی که متوجه شد خواهرانش لیر را با چیزی جز لباسهایی که در پشت او دارند، به خیابانها انداختهاند، همچنان به انگلستان باز میگردد. خواهران بهعنوان شرور ظاهر میشوند، اما میتوان رها کردن لیر را بهعنوان انتقام کارمایی نیز دید. وقتی لیر دوباره با کوردلیا متحد میشود، برای او طلب بخشش میکند و به او پیشنهاد میکند که شکستهایش را بشناسد، و او برای او التماس میکند و عشق پایدارش را به او علیرغم ایراداتش تشخیص میدهد.
کوردلیا به پدرش، شاه لیر، پس از اینکه توسط سایر دخترانش خیانت شد، دلداری می دهد. آرشیو تاریخ جهانی/گتی ایماژ
در آن زمان و اکنون، دوری خانواده اغلب به تنهایی همراه با انگ اجتماعی منجر می شود.
والدین می توانند خجالت بکشند که بگویند فرزندانشان دیگر با آنها صحبت نمی کنند. افرادی که از والدین خود بیگانه هستند از انگیزه به اشتراک گذاشتن نقاط عطف با خانواده صحبت می کنند، اما از فرسایش مرزهایی که برای حفظ آنها سخت تلاش کرده اند می ترسند.
درست مانند «شاه لیر»، نداشتن خانواده نیز به معنای آسیب پذیر بودن از نظر اقتصادی است: گرفتن وام یا اجاره به عنوان یک بزرگسال جوان بدون یک امضاکننده همکار دشوار است.
مزایای تعلق داشتن به یک خانواده به قدری آشکار است که از دست دادن آن وابستگی، عمدا یا ناخواسته، غم انگیز است. «شاه لیر» تقریباً با مردن همه شخصیتها به پایان میرسد، اما از آنجایی که این یک نمایشنامه است - یک تخیلی، یک خیال - آنها قبل از بسته شدن پرده درخواست بخشش میکنند.
زندگی واقعی معمولاً اینطور کار نمی کند و نباید انتظار داشت. اگر جدایی «شاه لیر» و «کامالا هریس» از پدرش چیزی را روشن میکند، این است که هیچ مقدار پول، قدرت یا تهدید تبلیغات بد نمیتواند به طور کامل از یک خانواده در برابر ناکارآمدی و فروپاشی محافظت کند.
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.