11 دی 1402
چهار سال و نیم پیش، در تب و تاب یک مسابقه بسکتبال N.B.A. بازی پلی آف مقابل هیوستون راکتس، کوین دورانت، مهاجم فوق ستاره گلدن استیت وریرز، در مقابل یک مدافع توپ را نداد ، یک بار دریبل زد و یک ضربه پرش دو امتیازی زد. با این حال، وقتی برای دویدن به زمین برگشت، با پای راست خود پرید و احساس کرد چیزی پاره شده است. او توانست تا میانه زمین بپرد، پایش را بغل کرده بود، اما بعدا درد او دو برابر شد. پس از اینکه دورانت لنگان از بازی خارج شد، MRI نشان داد که فیبرهای عضلانی ساق پاش را پاره کرده است. مصدومیت قبلی، همراه با افزایش شدید فشار زمان بازی، احتمالاً او را در معرض خطر بیشتری قرار داد. برای چند هفته بعد، با صعود وریرز به N.B.A. دورانت در فینال تلاش کرد تا ریکاوری کند. اما زمانی که هم تیمیهایش سه بر یک شکست خوردند و با حذف مواجه شدند، برخی از آنها از غیبت او شکایت کردند. دورانت تصمیم گرفت برای بازی پنجم مقابل تورنتو رپتورز بازگردد. 15 دقیقه بعد از بازی، او در نیمه زمین دریبل زد، توپ از بین پاهایش عبور کرد و ناگهان متوقف شد و او اجازه داد توپ به بیرون برود. این بار لنگان لنگان به کناره رفت، روی زمین افتاد و پای راستش را با حالتی ناامیدانه گرفت. او با یک کفش پیاده روی خاکستری، با عصا زیر بغل، با پارگی تاندون آشیل، عرصه را ترک کرد. جنگجویان در نهایت سریال بازی ها را از دست دادند و دورانت در اوج دوران حرفه ای خود یک فصل کامل بازی را از دست داد. در سال های بعد، او به بازیکنان دیگر توصیه کرد که در بهبودی خود عجله نکنند. او گفت: «ای کاش تصمیم دیگری می گرفتم. کوین دورانت در نوع خود بی نظیر است، اما تقریباً همه ما در مقطعی کاری را انجام داده ایم که او انجام داده است. حدود نود درصد آمریکاییها گزارش میدهند که در حالی که احساس ناخوشی میکنند سر کار میروند. 80 درصد از بیماران قلبی برنامه های توانبخشی را که ثابت شده است به بهبودی آنها کمک می کند نادیده می گیرند. چه بر اساس انتخاب، چه الزام یا ضرورت، بسیاری از ما با نیمی از قدرت به زندگی روزمره برمی گردیم و از خواب، زمان استراحت یا مراقبت های بعدی که می تواند به بهبودی ما کمک می کند غفلت کنیم. اغلب، شغل، خانواده و مسئولیتهای ما به اندازه هر بازی پلیآف در خطر است، و ما یا نمیتوانیم استراحت کنیم یا مشروط به انجام این کار نیستیم. به گفته گاوین فرانسیس، نویسنده کتاب اخیر «بازیابی: هنر گمشده نقاهت»، این یک اشتباه خطرناک است. فرانسیس، یک پزشک عمومی در بریتانیا، می نویسد که بیماری "فقط یک موضوع زیست شناسی نیست، بلکه یک موضوع روانشناسی و جامعه شناسی است." او استدلال می کند که کنار گذاشتن زمان برای بهبودی ممکن است در تضاد با زندگی مدرن باشد، اما عدم انجام این کار می تواند به طور جدی توانایی ما را برای بازگشت به سلامت تضعیف کند. پس از یک عفونت، یک عمل جراحی یا یک حمله پانیک، بیماران به طور فزاینده ای احساس می کنند که به «اجازه بهبودی» نیاز دارند و دوره نقاهت را کمتر به عنوان فرصتی برای بهبودی به حساب می آورند تا چیزی برای گذراندن. و وقتی کارایی را به بهبودی ترجیح میدهیم، خطر کاهش هر دو را داریم. دوران نقاهت قدمتی به قدمت پزشکی دارد و در برخی مواقع عملاً مترادف آن بوده است. هنگامی که بقراط در مورد اجزای یک زندگی سالم نوشت، بیست و پانصد سال پیش، او بهبودی پس از بیماری را به عنوان یک گام اساسی تلقی کرد و در مقابل medicatrix naturae - قدرت شفابخش طبیعت - تأکید کرد. فرمان او برای «آسیب نرساندن» تا حدی منعکس کننده یک رویکرد فروتنانه به پزشکی بود که بیماران را راحت، تمیز، و استراحت می کرد در حالی که بدن خود را شفا می داد. بعدها، ایده های او بر حمام های ترمیمی رومی ها تأثیر گذاشت که برای حفظ سلامتی و درمان سربازان ضعیف ضروری تلقی می شد. جالینوس، پزشک شخصی مارکوس اورلیوس و مشهورترین پزشک دوران، استدلال کرد که پزشک فقط دستیار طبیعت است
تبریز امروز:
توسط دروو خولار
18 اکتبر 2023
تصویری از یک پیکر کوچک در حال حرکت به سمت بالا بدن یک هیکل دراز کشیده
تصویر توسط هیلی وال
چهار سال و نیم پیش، در تب و تاب یک مسابقه بسکتبال N.B.A. بازی پلی آف مقابل هیوستون راکتس، کوین دورانت، مهاجم فوق ستاره گلدن استیت وریرز، در مقابل یک مدافع توپ را نداد ، یک بار دریبل زد و یک ضربه پرش دو امتیازی زد. با این حال، وقتی برای دویدن به زمین برگشت، با پای راست خود پرید و احساس کرد چیزی پاره شده است. او توانست تا میانه زمین بپرد، پایش را بغل کرده بود، اما بعدا درد او دو برابر شد. پس از اینکه دورانت لنگان از بازی خارج شد، MRI نشان داد که فیبرهای عضلانی ساق پاش را پاره کرده است. مصدومیت قبلی، همراه با افزایش شدید فشار زمان بازی، احتمالاً او را در معرض خطر بیشتری قرار داد. برای چند هفته بعد، با صعود وریرز به N.B.A. دورانت در فینال تلاش کرد تا ریکاوری کند. اما زمانی که هم تیمیهایش سه بر یک شکست خوردند و با حذف مواجه شدند، برخی از آنها از غیبت او شکایت کردند.
دورانت تصمیم گرفت برای بازی پنجم مقابل تورنتو رپتورز بازگردد. 15 دقیقه بعد از بازی، او در نیمه زمین دریبل زد، توپ از بین پاهایش عبور کرد و ناگهان متوقف شد و او اجازه داد توپ به بیرون برود. این بار لنگان لنگان به کناره رفت، روی زمین افتاد و پای راستش را با حالتی ناامیدانه گرفت. او با یک کفش پیاده روی خاکستری، با عصا زیر بغل، با پارگی تاندون آشیل، عرصه را ترک کرد.
جنگجویان در نهایت سریال بازی ها را از دست دادند و دورانت در اوج دوران حرفه ای خود یک فصل کامل بازی را از دست داد. در سال های بعد، او به بازیکنان دیگر توصیه کرد که در بهبودی خود عجله نکنند. او گفت: «ای کاش تصمیم دیگری می گرفتم.
کوین دورانت در نوع خود بی نظیر است، اما تقریباً همه ما در مقطعی کاری را انجام داده ایم که او انجام داده است. حدود نود درصد آمریکاییها گزارش میدهند که در حالی که احساس ناخوشی میکنند سر کار میروند. 80 درصد از بیماران قلبی برنامه های توانبخشی را که ثابت شده است به بهبودی آنها کمک می کند نادیده می گیرند. چه بر اساس انتخاب، چه الزام یا ضرورت، بسیاری از ما با نیمی از قدرت به زندگی روزمره برمی گردیم و از خواب، زمان استراحت یا مراقبت های بعدی که می تواند به بهبودی ما کمک می کند غفلت کنیم. اغلب، شغل، خانواده و مسئولیتهای ما به اندازه هر بازی پلیآف در خطر است، و ما یا نمیتوانیم استراحت کنیم یا مشروط به انجام این کار نیستیم.
به گفته گاوین فرانسیس، نویسنده کتاب اخیر «بازیابی: هنر گمشده نقاهت»، این یک اشتباه خطرناک است. فرانسیس، یک پزشک عمومی در بریتانیا، می نویسد که بیماری "فقط یک موضوع زیست شناسی نیست، بلکه یک موضوع روانشناسی و جامعه شناسی است." او استدلال می کند که کنار گذاشتن زمان برای بهبودی ممکن است در تضاد با زندگی مدرن باشد، اما عدم انجام این کار می تواند به طور جدی توانایی ما را برای بازگشت به سلامت تضعیف کند. پس از یک عفونت، یک عمل جراحی یا یک حمله پانیک، بیماران به طور فزاینده ای احساس می کنند که به «اجازه بهبودی» نیاز دارند و دوره نقاهت را کمتر به عنوان فرصتی برای بهبودی به حساب می آورند تا چیزی برای گذراندن. و وقتی کارایی را به بهبودی ترجیح میدهیم، خطر کاهش هر دو را داریم.
دوران نقاهت قدمتی به قدمت پزشکی دارد و در برخی مواقع عملاً مترادف آن بوده است. هنگامی که بقراط در مورد اجزای یک زندگی سالم نوشت، بیست و پانصد سال پیش، او بهبودی پس از بیماری را به عنوان یک گام اساسی تلقی کرد و در مقابل medicatrix naturae - قدرت شفابخش طبیعت - تأکید کرد. فرمان او برای «آسیب نرساندن» تا حدی منعکس کننده یک رویکرد فروتنانه به پزشکی بود که بیماران را راحت، تمیز، و استراحت می کرد در حالی که بدن خود را شفا می داد. بعدها، ایده های او بر حمام های ترمیمی رومی ها تأثیر گذاشت که برای حفظ سلامتی و درمان سربازان ضعیف ضروری تلقی می شد. جالینوس، پزشک شخصی مارکوس اورلیوس و مشهورترین پزشک دوران، استدلال کرد که پزشک فقط دستیار طبیعت است. ایدهآل دوران نقاهت در طول قرنها تکرار شد و شاید کاملترین بیان خود را در انگلستان ویکتوریایی پیدا کرد.
در اواسط دهه 1800، انقلاب صنعتی زندگی بریتانیا را به حدی متحول کرد که به نظر میرسد خود جامعه مردم را بیمار میکند: کار زیاد و خواب کم. رژیم های غذایی مخرب و خیابان های آلوده؛ مسکن شلوغ و سرعت سرگیجهآور تغییرات تکنولوژیک. اصلاحطلبان استدلال میکردند که قرصها و روشها برای بازگرداندن سلامت کافی نیستند و بیماران سزاوار محیطهای شفا و مرخصی هستند، حتی اگر ثروتمند نباشند. یک جراح برجسته اسکاتلندی، جان روبرتون، در یک مجله پزشکی نوشت: «نمیتوانم این واقعیت را از خودم پنهان کنم که پزشکی، در موارد مختلف، صرفاً به کمک ابزارهای دیگر میآید و به شایستگی در درجه دوم و پایینتر از آنها قرار میگیرد. ”
دوران نقاهت به عنوان یک توقف ضروری در سفر از بیماری به
سلامتی، سلامتی که به قول یکی از نویسندگان ویکتوریایی نباید با «مبارزه بزرگ زندگی» کوتاه شود. هوسانا کرینکه، محقق ادبی، در رمان «نقاهت در قرن نوزدهم» استدلال میکند که دوران نقاهت، با «پیشرفت نامشخص، نتایج مبهم، و تأکید بر لذتهای روزانه»، بخش بزرگی از دوران بود که دوران نقاهت را شکل داد. طرحهایی از رمانهای محبوب، از جمله «خانه تاریک» چارلز دیکنز و «اروهون» ساموئل باتلر. کرینکه می نویسد: «ویکتوری ها موقتی بودن دوران نقاهت را به عنوان تجربه ای ارزشمند پذیرفتند، تجربه ای که به ویژه در عصر تغییرات تکنولوژیکی و صنعتی ارزشمند بود.
بریتانیایی ها آنقدر به بهبودی اهمیت می دادند که به اختراع نقاهتگاه کمک کردند. به گفته کرینکه، در سال 1841، تئودور مونرو، کارآموز پزشکی در بیمارستان سنت بارتولومئوس لندن، زنی را که در یک محله فقیر نشین نزدیک زندگی می کرد، معالجه کرد و شخصی به او گفت که برای بهبودی به کشور فرار کند. مقالهای در هفتهنامه All the Year Round، که توسط دیکنز تأسیس شد، بیان میکند: «کلمات کاملاً مسخره به نظر میرسیدند». وقتی مونرو از یک کتابفروش محلی خواست تا درخواست اتاقی در روستاهای انگلستان را تبلیغ کند، کتابفروش استدلال کرد که ممکن است دیگران از آن بهره ببرند و با هم ترتیبی دادند که بیماران بیمارستان به یک کارگاه قدیمی در جنوب لندن مرخص شوند. آنها در نهایت به اندازه کافی پول جمع کردند تا ساختمان بزرگی با آجر زرد در نزدیکی تیمز به نام موسسه نقاهت متروپولیتن بنا کنند. در طی چند دهه، صدها نقاهتگاه هر سال به ده ها هزار نفر خدمات رسانی می کردند. قبل از مرگ دیکنز، او آنها را "در میان با ارزش ترین موسسات خیریه مدرن" نامید.
در آن سوی اقیانوس، یک پزشک جوان آمریکایی به نام سیلاس ویر میچل در حین مراقبت از سربازانی که در جنگ داخلی مجروح شده بودند، درس های مشابهی آموخت. پس از پایان جنگ، او نوشت که استراحت و تغذیه برای توانبخشی حیاتی است و شروع به تجویز غیرنظامیان برای فرار از مشقت های روزانه کرد. میچل معتقد بود که بسیاری از بیمارانش از نوراستنی رنج میبرند، تشخیصی که کاملاً درست نیست و علائمی مانند ضعف، بیحالی، بیخوابی، اضطراب، افسردگی و سردرد را در بر میگیرد. برخی از روانشناسان این بیماری را Americanitis نامیدند و آن را به گردن اخلاق کاری بی امان ایالات متحده می اندازند. یک پزشک تخمین زد که این بیماری باعث مرگ ربع میلیون نفر در سال می شود.
برخی از مردم فکر می کردند که میچل یک شیاد است. "درمان استراحت" او، در درجه اول برای زنان - انزوا، استراحت در رختخواب، غذاهای پرچرب، به علاوه الکتروتراپی و ماساژ برای جلوگیری از آتروفی عضلانی - به او لقب دکتر رژیم و دکتر کویت را داد و ویرجینیا وولف درمان را به سیخ زد. خانم دالووی.» شارلوت پرکینز گیلمن، یکی از بیماران میچل که از افسردگی پس از زایمان رنج می برد، داستان کوتاهی نوشت که در آن بقیه درمان، راوی را دیوانه می کند. با این حال، توصیههای میچل برای مردان توسط کسانی که توانایی مالی داشتند مورد استقبال قرار گرفت: سفر، هوای تازه، شکار، پیادهروی و همراهی که گاهی اوقات درمان غرب نامیده میشود. تئودور روزولت جوان از راهنمایی میچل پیروی کرد، در سال 1884، پس از آن که همسر و مادرش چند ساعت پس از یکدیگر مردند. او دو سال را در داکوتاها گذراند و با نشاط بازگشت. (گردشهای او یکی از دلایلی است که ایالات متحده دارای پارکهای ملی است.) پس از دو سکته مغزی والت ویتمن، میچل چندین بار با شاعر بیمار تماس گرفت و ویتمن را تشویق کرد که به غرب سفر کند و «روزهای پر از پرتوهای خورشید و اکسیژن» را بیابد. ویتمن درباره زمان خود در آنجا نوشت: «چقدر همه چیز مرا تغذیه میکند، آرام میکند، به همان شکلی که بیشتر مورد نیاز است. هوای آزاد، مزارع چاودار، باغ های سیب.»
ما دیگر در مورد دوران نقاهت صحبت نمی کنیم. این کلمه در قرن بیستم به شدت کاهش یافت و این مفهوم تا حد زیادی از گفتمان عمومی محو شده است. در طول جنگ جهانی اول، مقامات پروتکلهای جدیدی را برای بازپروری سربازان ایجاد کردند و بهبودی بیش از آنکه به آرامش برسد، جنبه عملی داشت. کرینکه استدلال میکند که «آرمانهای نوظهور بازیابی کارآمد و اقتصادی» دوران را به «نقطهای فرهنگی برای مفهومسازی بدن در حال بازیابی» تبدیل کرد. هنگامی که بریتانیا خدمات بهداشت ملی را در سال 1948 ایجاد کرد، خانه های نقاهت با تاکید بر بهبودی طولانی و جامع، تا حد زیادی از برنامه حذف شدند. و در طول آموزش پزشکی خودم، ساعت های بی شماری در مورد اپیدمیولوژی بیماری و فیزیولوژی بیماری آموزش دیدم، اما تنها تعداد انگشت شماری از سخنرانی ها در مورد چگونگی کمک به بهبودی بیماران دریافت کردم. با این حال ممکن است بیش از هر زمان دیگری به نقاهت نیاز داشته باشیم. امریکنیت مسلما بدتر شده است: زندگی مدرن باعث تنهایی بومی، اضطراب رسانه های اجتماعی، کارگرایی به عنوان یک مذهب، و مرگ های ناشی از ناامیدی شده است.
یک غروب تابستان گذشته، در راه بازگشت به خانه از یک شیفت کاری شلوغ در بیمارستان، احساس سرمای ناگهانی کردم و چند دقیقه بعد گرمای شدید تب را به دنبال داشت. در پایان رفت و آمدم، عضلاتم شروع به درد می کردند. آزمایش کووید من منفی بود، اما نیمه شب با دهان خشک و سر ضربان دار از خواب بیدار شدم. گره عجیبی از درد در کمرم بدتر می شد. یک تایلنول خوردم و s
ome water، فقط برای پرتاب آن به بالا. سحرگاه با عذرخواهی از یکی از همکاران خواستم که بیمارانم را تحت پوشش قرار دهد، به امید اینکه یک روز طول بکشد تا بهبودی حاصل شود. این یک سفر شکار و پیاده روی در غرب نبود، اما باید انجام می شد.
آن هفته، من یکی پس از دیگری درخواست بیماری کردم، همیشه به این امید که در آستانه بهبودی هستم. وقتی بیماری من ثابت کرد که اشتباه می کنم، در بخش اورژانس بیمارستانم حاضر شدم، نه به عنوان یک پزشک که به عنوان یک بیمار. من یک I.V را تماشا کردم. مایعات را در بازوی من چکانید زیرا آزمایشات و اسکنهای آزمایشی بیماریهای عفونی معمول را رد کردند. به خانه برگشتم، تبهایم کاهش یافت، اما هنوز در تقلای غذا خوردن بودم و مدام برای کمرم مسکن مصرف میکردم. در آینه، چهره ای نحیف دیدم که به عقب خیره شده بود.
من به این فکر کردم که یک هفته را برای بهبودی در نظر بگیرم، همانطور که ویکتوریایی ها ممکن است انجام دهند. حتی یکی از همکارها به من پیشنهاد کرد که شیفت های آینده من را بر عهده بگیرد. او به من پیام داد: «وقتت را بگیر. "از پوشش دادن خوشحالم." اما همین پیشنهاد باعث شد احساس گناه کنم. هر روزی که استراحت می کردم روزی بود که شخص دیگری باید کار می کرد. نگران بودم که بیماری من نه تنها برای خودم بلکه برای اطرافیانم سنگینی کند. در پایان، تدارکات ارائه درخواستهای بیمار و تنظیم مجدد برنامه تماسهای من باعث شد که گزینه سخت - فقط رفتن به محل کار - آسانتر به نظر برسد.
آن هفته، من با شور و نشاط در بخش های پزشکی راه افتادم. یک روز بعد از ظهر، در حالی که برای دیدن بیماری که مشکل تنفسی داشت عجله داشتم، گوشه ای پیچیدم و گوشی پزشکی ام را انداختم. وقتی خم شدم تا آن را بردارم، اسپاسم شدیدی در بدنم پیچید. از درد نفسم بیرون اومد، نمیتونستم حرکت کنم. در نهایت، من از میان دندانهای به هم قروچهای گام برمیدارم - یک بازنمایی کمتر ورزشی از لنگیدن دورانت به کنار.
در پایان، چیزی که با بیماری مرموز من مبارزه کرد، بدن خودم بود، نه هیچ دارویی. پزشکی در آن دوران به من کمک کرد، اما من را شفا نداد - و عجله من برای بازگشت به کار میتوانست خود را یک بیماری تلقی کند. اغلب به این فکر میکنم که آیا اگر تصمیم به استراحت میگرفتم، بهبودی کاملتر میشد؟ بعد از یک سال هنوز کمرم درد می کند.
کاهش دوره نقاهت ممکن است تا حدودی ریشه در پیشرفت عظیم ما در درمان بیماری داشته باشد. این یک کنایه غم انگیز است: همانطور که پزشکی ابزارهای جدیدی را به دست آورده است، به نظر می رسد ارزش ابزارهای قدیمی را فراموش کرده است. گفته می شود که بقراط استدلال کرده است که "نیروی شفابخش درون هر یک از ما بزرگترین نیرو برای بهبودی است." این روزها که پزشکان می توانند آنتی بیوتیک یا داروهای ضد افسردگی یا شیمی درمانی را تجویز کنند، توصیه به استراحت در رختخواب، هوای تازه یا آسایشگاه در کوهستان ممکن است برای آنها عجیب به نظر برسد.
با این حال تحقیقات به طور فزاینده ای نشان می دهد که ویکتوریایی ها نکته ای داشتند. خواب به ما قدرت می دهد تا با عفونت مبارزه کنیم. تغذیه خوب به ما امکان ترمیم زخم ها را می دهد. ثابت شده است که زمان در طبیعت باعث بهبود خلق و خو، کاهش درد و کاهش فشار خون می شود. همراهی می تواند مرگ و میر بیماری را کاهش دهد. حتی بسیاری از آنتی بیوتیک ها باکتری ها را از بین نمی برند. آنها به سادگی رشد باکتری ها را مهار می کنند در حالی که سیستم ایمنی ما بقیه را انجام می دهد. شاید به دارو اعتبار زیادی می دهیم. فرانسیس در کتاب خود درباره بهبودی می نویسد: «پزشکی که قصد «درمان» را دارد، در حقیقت بیشتر شبیه باغبانی است که قصد «رشد» را دارد. "در واقع، طبیعت تقریباً همه کارها را انجام می دهد."
بازگرداندن دوره نقاهت به یک مکان مهم نیازمند تغییرات ساختاری است: جنبشهای سیاسی باید برای تضمین زمان بیماری و مرخصی با حقوق خانوادگی مبارزه کنند. آموزش پزشکی باید هنر و علم بهبودی را آموزش دهد. اما نیاز به تغییر فرهنگی نیز دارد. امروزه، وقتی اصلاً به دوران نقاهت فکر می کنیم، تمایل داریم که آن را نوعی زمان از دست رفته در نظر بگیریم که سعی می کنیم آن را به حداقل برسانیم، نه بخشی معنادار از زندگی خود که باید سعی کنیم از آن نهایت استفاده را ببریم. ما باید یاد بگیریم که به آن به عنوان یک فرصت نگاه کنیم، نه یک ناراحتی.
همه ما در مقطعی از زندگی چیزی را تجربه می کنیم که نمی توانیم از آن بازیابی کنیم. در این لحظات، ممکن است یاد بگیریم که نقاهت واقعاً به چه معناست. در فصلی به نام «مزایای (گاهی) بیماری»، فرانسیس از نویسنده آناتول برویار نقل قول میدهد که در دهه شصت خود به سرطان پروستات مبتلا شد. "احساس می کردم گالوانیزه شده ام. من آدم جدیدی بودم. برویارد مینویسد که همه خودهای پیش پا افتاده قدیمی من از بین رفتند. وقتی به جلو نگاه میکنم، مانند مردی احساس میکنم که از یک چرت طولانی بعدازظهر بیدار شده و غروب را پیش روی من دراز کرده است.»
زمانی که با بیمارانی که به شدت بیمار هستند وقت می گذرانم، اغلب از متانت آنها شگفت زده می شوم. برای آنها، بهبودی به معنای داشتن کاملترین زندگیهایی است که میتوانند – از نظر فیزیکی، عاطفی، معنوی – با توجه به محدودیتهای اجتنابناپذیر. این تلاشی است برای برقراری صلح با یک وضعیت جدید. با خواندن کتاب فرانسیس، به مردی فکر کردم که مدت ها پیش از او مراقبت می کردم. او در اوایل میانسالی بود، با فرزندان خردسال و حرفه ای پرقدرت. او برای هفتهها از یک درمان تنبیهی برای یک وضعیت تهدید کننده زندگی جسارت کرده بود و اکنون با بهبودی طولانی و نامطمئن مواجه شده بود. صبح که قرار شد بیمارستان را ترک کند، برایش آرزوی سلامتی کردم و از او پرسیدم که چه احساسی دارد. او به من گفت: "من ماهی هستم که آب را کشف می کنم." "بیمار شدن باعث شد بفهمم که زنده ام." ♦
Dhruv Khullar، یکی از نویسندگان در New Yorker، یک پزشک متخصص در Weill Cornell Medicine و استادیار دانشکده پزشکی Weill Cornell است.
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.