24 خرداد 1396
هفت پسر دارم و سه دختر؛ سیاوش، آرش، فریدون، اسفندیار، شهداد و بهداد پسرانم هستند. شهربانو، مهربانو و ایراندخت، دخترانم.
تبریز امروز:
خردمند گفت:
چند فرزند داری؟!
پیروزمند گفت:
- 10 فرزند
و تا خواست یک به یک بشمارد، خردمند گفت:
خدا زیاد کند!
پیروزمند شمرد:
هفت پسر دارم و سه دختر؛ سیاوش، آرش، فریدون، اسفندیار، شهداد و بهداد پسرانم هستند. شهربانو، مهربانو و ایراندخت، دخترانم.
خردمند خندید و گفت:
- خداوند چهار دختر دیگر به تو بدهد تا هفت به هفت برابر شوند!
پیروزمند گفت:
- اگر جنگ نبودبه 14 فرزند می رسیدم. چهار پسر و دو دخترم تا پیش از جنگ به دنیا آمدند. جنگ که تمام شد، گفتند: «فرزند کمتر زندگی بهتر»! با سرزنش دوست و آشنا، به سه پسر و یک دختر دیگر بسنده کردم. از اینها «سیاوش» و «شهربانو» خوب هستند.
خردمند گفت:
- خدا را سپاس کن که از خمس فرزندانت راضی هستی!
پیروزمند گفت:
- سیاوش و شهربانو را به جبهه هم بردم. برای همین، پاک سرشت ماندند. شهربانو را با سفارش «جُنیدی» امام جمعه رودسر بردم. او بانوان بسیاری را برای پرستاری به جبهه فرستاد. خدایش بیامرزد. افسوس که جبهه پایان گرفت! افسوس که جنیدی ها رفتند!
خردمند گفت:
- نه جبهه پایان گرفته و نه جنیدی ها رفته اند. سیمای جنگ، دگرگون شده است. جنیدی ها هم باید روش مبارزه را دگرگون کنند. دیروز دشمن، پشت مرز بود. امروز با این دم و دستگاه نوین، به درون خانه ها آمده و بی درنگ، همراه همه شده است. دیروز دشمن می خواست شهرها را بگیرد. امروز می خواهد بر پندار و گفتار و کردار فرزندان ما چیره شود.
پیروزمند گفت:
- جانا سخن از زبان ما می گوئی؛ هرچه من فهمیده ام؛ گفتی. اما بیا و برای فرزندان من «جنیدی» باش. شاید دم گرم تو، دل آنها را نرم کند. امشب اگر بتوانم، پای چند تا از آنها را به مسجد می کشانم. شما پس از مجلس سوگواری، به هر زبانی که بتوانی با آنها سخن بگو.
خردمند گفت:
- به امید خدا؛ اما پیش از هر مجلس، تو با پرسشی یا پیش گفتاری یا دیباچه ای، بکوش هر یک از فرزندانت را به من بشناسانی تا بدانم با چه کسی، چگونه سخن بگویم.
(پایان دیباچه)
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.