17 آبان 1401
با قوی تر شدن اقتصاد چین، نگرش مصرف کنندگان چینی نسبت به کالاها و برندهای غربی تغییر کرده است. از یک طرف، مصرف کنندگان چینی به نگرش مثبت خود نسبت به آن کالاها و مارک های خارجی ادامه داده اند. از سوی دیگر، نسل جوان مصرفکنندگان چینی نگرش مثبتتری نسبت به سبک زندگی سنتی و عناصر چینی دارند و تمایل بیشتری به حمایت از محصولات داخلی دارند. بدیهی است که مصرف دریچه ای است که از طریق آن می توان شاهد تغییر معیارهای مورد استفاده مصرف کنندگان چینی در ارزیابی تمدن ها و رشد اعتماد ملی به تمدن چین بود.
تبریز امروز:
اصطلاح تمدن دو معنا دارد. از یک سو، به عنوان یک مجموعه فرهنگی-اجتماعی در یک دوره زمانی و مکانی معین، مانند تمدن مایا، تمدن کنفوسیوس یا تمدن کشاورزی در نظر گرفته می شود. در این نگاه به تمدن، تمدن به عنوان یک موجود دیده می شود. از سوی دیگر، تمدن به عنوان نوعی از معیارهای رفتاری در تقابل با معیارهای رفتار وحشیانه تلقی می شود. چنین استانداردهایی معمولاً بر اساس محدودیتهای شخصی و کنترل بر انگیزهها، محرک ها و احساسات تنظیم میشوند.
تمدن مستلزم مقایسه و ارزیابی است و مهم نیست که چه معنایی داشته باشد. از آنجایی که تمدن ها نیاز به مقایسه و ارزیابی دارند، لازم است استانداردی برای مقایسه و ارزیابی وضع شود. اما چه کسی باید استاندارد را تنظیم کند؟ از زمان روشنگری، کشورهای اروپایی به استاندارد سازان تبدیل شده اند. رفتار برخی از قبایل بر اساس معیارهای تمدن ساخته شده توسط اروپایی ها "وحشیانه" تلقی می شود. چنین معیارهای تمدنی حاکی از جهان بینی اروپامحوری است. استانداردهای رفتاری اروپایی به عنوان استانداردهای جهانی در نظر گرفته شد که باید در سایر نقاط جهان اعمال شود. اگرچه مفهوم نژادپرستی در دوران پسااستعماری کنار گذاشته شده است، واژه تمدن همچنان حاوی عناصر ایدئولوژیک است.
مقایسه تمدن ها چگونه امکان پذیر است؟ برخی از عناصر تمدن (مانند فناوری) قابل مقایسه هستند، اما برخی دیگر قابل مقایسه نیستند (مانند غذاها). با در نظر گرفتن این واقعیت، باید بین دو نوع عامل تمدن ها تمایز قائل شویم: قیاس پذیر و غیرقابل قیاس. عوامل قابل قیاس تمدن ها نشان می دهد که معیارهای عینی وجود دارد که می توان تمدن های مختلف را با آن ها رتبه بندی و مقایسه کرد. در مقابل، عوامل غیرقابل مقایسه تمدن ها حاکی از آن است که برخی از عوامل تمدن ها قابل مقایسه یا رتبه بندی نیستند. ما فقط آنها را دوست داریم یا آنها را مطابق ترجیحات موضوعی خود دوست نداریم. هیچ معیار عینی وجود ندارد که بتوانیم براساس آن قضاوت کنیم که کدام تمدن برتر یا بهتر از دیگری است. این نوع عوامل غیرقابل قیاس است که موقعیت نسبی گرایی فرهنگی را توجیه می کند.
با این حال، این تمایل وجود دارد که همه عوامل تمدنها را قابل مقایسه بدانیم و از این رو این موضع را داشته باشیم که همه عوامل تمدنها را میتوان بر اساس معیارهای جهانی و عینی ارزیابی کرد. اما این معیارها توسط کشورهای پیشرفته بر اساس تجربیات خودشان ساخته شده است. کشورهای توسعه یافته نه تنها عوامل قابل قیاس تمدن خود را معیار همه تمدن ها می دانند، بلکه عوامل غیرقابل قیاس تمدن ها در کشورهای خود را نیز عوامل قابل قیاس می دانند که باید به الگوی جهانی تمدن ها تبدیل شود. به عنوان مثال، آنها فکر می کنند که "عدم مصرف گوشت سگ" ( این مثال براساس نگرش چینی استفاده شده است که در برخی موارد از گوشت سگ استفاده می کنند/مترجم) باید یک معیار جهانی رفتار متمدن باشد.
بسیاری از ساکنان کشورهای در حال توسعه تحت تأثیر گرایش فوق الذکر قرار گرفته اند و در ارزیابی تمدن های خود از جمله عوامل غیرقابل قیاس تمدن های خود، استانداردهای تمدنی ساخته شده توسط کشورهای توسعه یافته را به اشتراک می گذارند. در نتیجه عوامل غیر قابل قیاس تمدن های کشورهای توسعه یافته را می پذیرند. به عنوان مثال، مردم کره جنوبی از دهه 1990 سنت خوردن گوشت سگ را کنار گذاشته اند.
تا آنجا که به چین مربوط می شود، در طول و پس از جنگ های تریاک در اواسط قرن نوزدهم، حس برتری تمدن چین با این واقعیت متزلزل شد که چین از کشورهای غربی که کشتی های جنگی و توپخانه پیشرفته تری داشتند، شکست خورد. این واقعیت که چین در جنگ جیاوو (1894-1895) توسط ژاپن شکست خورد، حس سرخوردگی چین را تقویت کرد. در برابر این احساسات ناامید کننده بود که چینی ها سعی کردند دوباره در مورد رابطه بین تمدن چین و تمدن های غربی مذاکره کنند. آنها از یک سو شروع به تغییر معیارهای سنتی چینی در ارزیابی تمدن کردند و از سوی دیگر شروع به اتخاذ معیارهای غربی ارزیابی تمدن کردند، حداقل تا حدی. تغییر معیارهای ارزیابی تمدن نیز در نگرش مصرف کنندگان چینی نسبت به کالاها و برندهای غربی آشکار شد.
با رشد احساسات ملی سرخوردگی پس از اواسط قرن 19، نگرش مردم چین نسبت به عوامل غیرقابل مقایسه تمدن های غربی به طور قابل توجهی تغییر کرد. آن عوامل غیرقابل قیاس تمدن های غربی، مانند سبک زندگی، قابل قیاس، برتر و قابل انطباق با سایر تمدن ها تلقی می شدند. تنها پس از قویتر شدن چین است که چینیها استانداردهای ارزیابی تمدن را تغییر دادند.
از زمان اصلاح و رشد مجدد چین، تغییراتی در نگرش ساکنان چین نسبت به عوامل قابل مقایسه و غیرقابل قیاس تمدن های غربی ایجاد شده است. این تغییرات نمایشی از منحنی اعتماد در تمدن چین است. در مراحل اولیه اصلاحات و گشایش، به نظر می رسید که مصرف کنندگان چینی عبادت می کردند و به چیزهای خارجی ایمان کورکورانه داشتند. آنها سعی کردند تا حدودی از سبک زندگی مصرف کننده غربی تقلید کرده و پیروی کنند.
با قوی تر شدن اقتصاد چین، نگرش مصرف کنندگان چینی نسبت به کالاها و برندهای غربی تغییر کرده است. از یک طرف، مصرف کنندگان چینی به نگرش مثبت خود نسبت به آن کالاها و مارک های خارجی ادامه داده اند. از سوی دیگر، نسل جوان مصرفکنندگان چینی نگرش مثبتتری نسبت به سبک زندگی سنتی و عناصر چینی دارند و تمایل بیشتری به حمایت از محصولات داخلی دارند.
بدیهی است که مصرف دریچه ای است که از طریق آن می توان شاهد تغییر معیارهای مورد استفاده مصرف کنندگان چینی در ارزیابی تمدن ها و رشد اعتماد ملی به تمدن چین بود.
وانگ نینگ استاد دانشکده جامعه شناسی و مردم شناسی دانشگاه سون یات سن
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.