29 بهمن 1395
شعر
تبریز امروز
در بارش مداوم برف سفيد فام
در زير آسمان سربي كوتاه
مردي گرفته چتر سياهي بروي سر
ساكت كند عبور
ردي بجاي ماند از او بر پياده راه
در قلب مه گرفته و پر ازدحام شهر
چون محو مي شود
در خيل قيرگون
چترش شود بسان يكي لاله سياه
در لاله زار شهر، البته واژگون
نزديك چار راه
وقتي به زير طاقي بازار مي رسد
يكدم كند نگاه سوي آسمانه ها
از هورنوهاي سقف
هر دانه برف ،روي خطي صاف و مستقيم
هر لحظه هم عنان يكي چترباز ريز
گويي كند نزول بروي فرودگاه
مرد غريب
از حجره هاي خاطره چون مي كند عبور
طي مي كند مسير
از كوچه باغها
وز رودخانه و پل و آن صحن خانقاه
يادآور چه حزين ياد و داغها
در روزهاي شادي و وقت فراغها
ناگه رسد به دامنه سبز وعده گاه
پاي درخت پير
آنجا بجز يكي دو غمين زاغك سياه
كز كرده، بي پناه
بر روي شاخه ها،
كس منتظر نبود
در پاي تك درخت فقط يك مزار بود
مدفون به زير برف
مرد غريب چتر به يك سو نهاده و
رو سوي خاطرات، غمين مي كند نگاه
دشت سفيد پوش شود تيره كم كمك
مرد غريب باز
چترش بدست دور شود از مزار دوست
چون وقت رفتن است و رسيده است شامگاه
مرتضی میر غلامی
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.