خبر های ویژه

آب‌های زیرزمینی باستانی: چرا آبی که می‌نوشید ممکن است هزاران سال قدمت داشته باشد

3 مهر 1404

دیدار بامدادی با روباه سرخاب در رشدیه

2 مهر 1404

رودها نیز با افزایش دمای جهانی در حال گرم شدن هستند

2 مهر 1404

تبریز ۲۰۲۵: پایتخت محیط زیست آسیا یا ویترینی برای تناقض؟

2 مهر 1404

بالا رفتن خیلی خیلی زیاد چه حسی دارد؛ کوهنوردان اغلب در پی هیجان‌اند. آیا استفاده من از کمی کمک، نوعی تقلب بود؟

30 شهریور 1404

بازگشت شگفت‌انگیز پرندگانی که زمانی نادر بودند

18 شهریور 1404

باغات سبز حکم آباد نماد واقعی پارک بزرگ طبیعی تبریز هستند ، ثبت ملی آنها ضروری است

8 شهریور 1404

یاپراقلی کازایاغی یا توت فرنگی وحشی در سونگون

5 شهریور 1404

تخریب عینالی؛ از نخاله تا آسفالت

1 شهریور 1404

تجزیه و تحلیل DNA ما از استخوان‌های ۷۵۰۰۰ ساله در غارهای قطب شمال نشان می‌دهد که حیوانات چگونه به تغییرات آب و هوایی واکنش نشان می‌دهند.

22 مرداد 1404

جزایر گرمایی شهری: چگونه فناوری جدید به هدف‌گذاری پروژه‌های خنک‌سازی کمک می‌کند

20 مرداد 1404

آب دریای عمان به اصفهان رسیده است ، لوله گذاری را ادامه دهید و آن را به دریاچه اورمیه برسانید یا راه حل های خردمندانه بیابید!

12 مرداد 1404

سوزی گوللری در باغات حکم آباد تبریز

9 مرداد 1404

داده‌های ماهواره‌ای نشان می‌دهند که قاره‌های زمین با سرعت بی‌سابقه‌ای در حال خشک شدن هستند

6 مرداد 1404

پروانه سفید عاشق اسطوخودوس است

29 تیر 1404

عینالی دا، کیچیک بایگوش

15 تیر 1404

2 مهر 1404

دیدار بامدادی با روباه سرخاب در رشدیه

توفیق وحیدی آذر

ساعت پنج بامداد وقتی خواستم از خانه خارج شوم ! او با سرعت به طرف من دوید ، گو اینکه می خواهد "سحریز خیر" و "گون آیدین" گفته باشد ! نزدیک من که رسید ایستاد و نگاهم کرد ! چشمانش از محبت برق می زدند، می خواست وارد خانه بشود ، در یک لحظه می بایست تصمیم می گرفتم ! که آیا به خانه بیاید یا نه ! روباه کوچک بسیار شاد آمده بود ! حالش را پرسیدم ! و ازش خواستم منتظرم بماند تا برایش گوشت چرخ کرده بیاورم ! وقتی به داخل خانه برگشتم، در خانه را بستم ! بیاد صحبت های دوستم افتادم که از دوستی اش با روباه کنار مزرعه اش گفته بود! آن دوستی که منجر به اعتماد روباه به آدم ها و علاقه به دوستی با آنها شده بود ، همان دوستی که در نهایت مرگ تلخش را رقم زد ، او نه برای گرفتن مرغ ها که برای آشنایی با مزرعه دار همسایه به مزرعه اش رفته بود و زندگی اش را از دست داده بود، حال دوستی اش با من ممکن بود فردا او را در غل و زنجیر و یا دم بریده اش بکند! و حتی شاید یقه ی یک پالتو پوست بشود! اما بالاخره مگر می شود روباه دم در بیاید و دست خالی برود ! به این دلیل بود که از او خواستم بماند تا برایش گوشت چرخ کرده بیاورم و او مردد ایستاد ؛ با سرعت برایش گوشت آوردم و او هم مثل اینکه مانند من فکرهایی کرده بود ! کمی دور شده بود، صدایش کردم ! خواستم ماجرای دوستی شازده کوچولو با فامیل روباهش را بشنود، زیاد باور نکرد و نگاهی بمن انداخت؛ گویی که می خواست بگوید شازده کوچولو و روباهش فقط در تصورات "آنتون سنت اگزوپری" می توانستند جای داشته باشند ، آن هم مخصوصا در این دور و زمانه زمانه! البته بد و بیراه هم فکر نمی کرد! برای سر سلامتی خودش به آرامی دور شد! صدای سگ های ولگرد محله به گوش نمی آمد ، از این بابت که همسایه کوهستان سرخاب من کمی در آرامش و امن خواهد رفت ، حداقل خودم را تسکین دادم ! اما در هر حال او که مرا شرطی کرد! حال باید سر همان دقیقه بامداد از خانه خارج شوم تا بلکه، شاید بار دیگر ببینمش !

تبریز امروز:
 
 ساعت پنج بامداد وقتی خواستم از خانه خارج شوم ! او با سرعت به طرف من دوید ، گو اینکه می خواهد "سحریز خیر" و "گون آیدین" گفته باشد ! نزدیک من که رسید ایستاد و نگاهم کرد ! چشمانش از محبت برق می زدند، می خواست وارد خانه بشود ، در یک لحظه می بایست تصمیم می گرفتم ! که آیا به خانه بیاید یا نه ! روباه کوچک بسیار شاد آمده بود ! حالش را پرسیدم ! و ازش خواستم منتظرم بماند تا برایش گوشت چرخ کرده بیاورم ! وقتی به داخل خانه برگشتم، در خانه را بستم ! بیاد صحبت های دوستم افتادم که از دوستی اش با روباه کنار مزرعه اش گفته بود! آن دوستی که منجر به اعتماد روباه به آدم ها و علاقه به دوستی با آنها شده بود ، همان دوستی که در نهایت مرگ تلخش را رقم زد ، او نه برای گرفتن مرغ ها که برای آشنایی با مزرعه دار همسایه به مزرعه اش رفته بود و زندگی اش را از دست داده بود، حال دوستی اش با من ممکن بود فردا او را در غل و زنجیر و یا دم بریده اش بکند! و حتی شاید یقه ی یک پالتو پوست بشود! اما بالاخره مگر می شود روباه دم در بیاید و دست خالی برود ! به این دلیل بود که از او خواستم بماند تا برایش گوشت چرخ کرده بیاورم و او مردد ایستاد ؛ با سرعت برایش گوشت آوردم و او هم مثل اینکه مانند من فکرهایی کرده بود ! کمی دور شده بود، صدایش کردم ! خواستم ماجرای دوستی شازده کوچولو با فامیل روباهش را بشنود، زیاد باور نکرد و نگاهی بمن انداخت؛ گویی که می خواست بگوید شازده کوچولو و روباهش فقط در تصورات "آنتون سنت اگزوپری" می توانستند جای داشته باشند ، آن هم مخصوصا در این دور و زمانه زمانه! البته بد و بیراه هم فکر نمی کرد! برای سر سلامتی خودش به آرامی دور شد! صدای سگ های ولگرد محله به گوش نمی آمد ، از این بابت که همسایه کوهستان سرخاب من کمی در آرامش و امن خواهد رفت ، حداقل خودم را تسکین دادم ! اما در هر حال او که مرا شرطی کرد! حال باید سر همان دقیقه بامداد از خانه خارج شوم تا بلکه، شاید بار دیگر ببینمش !
 

ارتباط با تبریز امروز

اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.

info@tabriz-emrooz.ir

اشتراک در خبرنامه

برای اطلاع از آخرین خبرهای تبریز امروز در کانال تلگرام ما عضو شوید.

کانل تلگرام تبریز امروز

فرم تماس با تبریز امروز

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری تبریز امروز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی وتولید توسططراح وب سایت