خبر های ویژه

میم‌ها و درگیری: مطالعه‌ای نشان می‌دهد که افزایش تصاویر و جعل‌ها می‌تواند مقدم بر خشونت‌های سیاسی و بین‌المللی باشد

4 اردیبهشت 1404

پاپ فرانسیس: رهبری که عمیقاً دغدغه فقرا را داشت و درهای کلیسای کاتولیک را گشود

1 اردیبهشت 1404

آمریکایی فقیر یا ثروتمند همه زودتر می میرند، حتی اگر ثروت در آمریکا بیش از اروپا سال‌های عمر بخرد

21 فروردین 1404

تنها بودن فوایدی دارد – روان‌شناسی که روایت «اپیدمی تنهایی» را بازنویسی می‌کند

15 فروردین 1404

حشرات همه‌جا در کشاورزی و پژوهش حضور دارند – اما توجه به رفاه آن‌ها تازه در حال گسترش است

15 فروردین 1404

چرا پیاده‌روی به ما کمک می‌کند فکر کنیم - چه بیهوده است که برای نوشتن بنشینی وقتی برای زندگی کردن بلند نشده‌ای!

1 فروردین 1404

آیا شایعه‌پراکنی برای ما خوب است؟

1 فروردین 1404

نظم مبتنی بر قوانین چیست؟ چگونه این نظام جهانی از ریشه‌های 'لیبرال' خود تغییر کرده − واین ماجرا به کجا ممکن است برود

28 اسفند 1403

یک اثر هنری تولید شده توسط هوش مصنوعی برنده جایزه هنری شد. هنرمندان خوشحال نیستند.

25 اسفند 1403

هنر تولیدشده توسط هوش مصنوعی: میدان مین برای قانون کپی‌رایت

24 اسفند 1403

چگونه کمیک‌های ابرقهرمانی داستان یهودیان آمریکا را روایت می‌کنند

24 اسفند 1403

خشم جریانی از احساسات مانند آب در یک شلنگ است – در محیط کار، دانستن زمان تنظیم شدت و جهت آن مهم است

17 اسفند 1403

۵۰۰ سال پیش، دهقانان آلمانی شورش کردند – اما ایمان آن‌ها به اینکه اصلاحات پروتستانی به معنای آزادی است، با مارتین لوتر و اشرافیت نقش بر آب شد

11 اسفند 1403

بروتالیسم – سبکی معماری که جرأت کرد جهانی نو را از خاکسترهای جنگ جهانی دوم فرا بخواند

9 اسفند 1403

شکل کیهان چیست؟ ریاضیدانان با استفاده از توپولوژی شکل جهان و همه چیز درون آن را مطالعه می‌کنند

9 اسفند 1403

تلاش برای افزایش طول عمر انسان هم شگفت‌انگیز است و هم پر از مخاطرات اخلاقی

7 اسفند 1403

1 فروردین 1404

آیا شایعه‌پراکنی برای ما خوب است؟

الکساندرا شوارتز برای تیویورکر

در آگوست ۱۹۱۸، ویرجینیا وولف مدتی آرام را در خانه روستایی آش‌هام در ساسکس روستایی گذراند که او و همسرش، لئونارد، اجاره کرده بودند. وولف به دوستش، بانوی اجتماعی اوتولین مورل، نوشت: «ما تقریباً تنها بودیم، که تأثیر معنوی عمیقی بر ذهن دارد. بدون شایعه، بدون بدخواهی، بدون حمایت از هم‌نوعان.» او پس از شش ماه انزوا طعنه زد: «من باید به نوعی قدیس می‌شدم و لئونارد قطعاً پیامبری می‌شد. ما در حین راه رفتن در جاده‌ها، به مردم فضیلت می‌بخشیدیم.» اما با آمدن مهمانان در شب قبل، هرگونه ادعای تقدس از بین رفت: «من چنان غرق دنیای مادی شدم که امروز صبح اصلاً پاک نیستم. پنج ساعت شایعه‌پراکنی کردیم.» وولف می‌دانست که انسان بودن یعنی حرف زدن درباره انسان‌های دیگر. همه ما شایعه‌پراکنی می‌کنیم و کسانی که این کار را نمی‌کنند یا دروغ می‌گویند یا مرده‌اند. درست است که کمتر کسی به اینکه به‌عنوان شایعه‌پرداز شناخته شود افتخار می‌کند—این برچسب بیش از حد قاطع و قضاوتی است و با مفاهیمی از افشاگری اسرار و بی‌اخلاقی همراه است. با این حال، با زنگ تلفن یا صدای پیام در چت گروهی، قلبمان از امید به شنیدن تکه‌ای وسوسه‌انگیز و تازه به تپش می‌افتد. شایعه‌پراکنی سرگرم‌کننده است و همچنین ما را حفظ می‌کند.

تبریز امروز:

 شایعه پراکنی
تصویر: شخصی در گوش دیگری صحبت می‌کند.وقتی شایعه‌پراکنی می‌کنیم، با آدم‌های واقعی شروع می‌کنیم، سپس آن‌ها را آراسته و تزئین می‌کنیم تا به شخصیت‌هایی تبدیل شوند.

کلسی مک‌کینی، میزبان پادکست و مدافع شایعه‌پراکنی، قصد دارد شهرت بد این عمل را تغییر دهد.

در آگوست ۱۹۱۸، ویرجینیا وولف مدتی آرام را در خانه روستایی آش‌هام در ساسکس روستایی گذراند که او و همسرش، لئونارد، اجاره کرده بودند. وولف به دوستش، بانوی اجتماعی اوتولین مورل، نوشت: «ما تقریباً تنها بودیم، که تأثیر معنوی عمیقی بر ذهن دارد. بدون شایعه، بدون بدخواهی، بدون حمایت از هم‌نوعان.» او پس از شش ماه انزوا طعنه زد: «من باید به نوعی قدیس می‌شدم و لئونارد قطعاً پیامبری می‌شد. ما در حین راه رفتن در جاده‌ها، به مردم فضیلت می‌بخشیدیم.» اما با آمدن مهمانان در شب قبل، هرگونه ادعای تقدس از بین رفت: «من چنان غرق دنیای مادی شدم که امروز صبح اصلاً پاک نیستم. پنج ساعت شایعه‌پراکنی کردیم.»
وولف می‌دانست که انسان بودن یعنی حرف زدن درباره انسان‌های دیگر. همه ما شایعه‌پراکنی می‌کنیم و کسانی که این کار را نمی‌کنند یا دروغ می‌گویند یا مرده‌اند. درست است که کمتر کسی به اینکه به‌عنوان شایعه‌پرداز شناخته شود افتخار می‌کند—این برچسب بیش از حد قاطع و قضاوتی است و با مفاهیمی از افشاگری اسرار و بی‌اخلاقی همراه است. با این حال، با زنگ تلفن یا صدای پیام در چت گروهی، قلبمان از امید به شنیدن تکه‌ای وسوسه‌انگیز و تازه به تپش می‌افتد. شایعه‌پراکنی سرگرم‌کننده است و همچنین ما را حفظ می‌کند. در رمان «ترغیب» جین آستین، قهرمان جدی داستان، آن الیوت، به دیدار خانم اسمیت می‌رود، هم‌کلاسی سابقش که اکنون بیوه‌ای بی‌پول است و به دلیل بیماری در خانه محبوس شده. با وجود این بدبختی‌ها، خانم اسمیت به طرز شگفت‌انگیزی شاد است، که بخشی از آن به لطف پرستاری است که علاوه بر مراقبت‌های پزشکی، اخبار دنیای بیرون را برایش می‌آورد. خانم اسمیت می‌گوید: «اگر می‌خواهید اسمش را شایعه بگذارید، بگذارید، اما وقتی پرستار روک نیم ساعت وقت آزاد دارد که به من اختصاص دهد، همیشه چیزی برای گفتن دارد که هم سرگرم‌کننده است و هم مفید: چیزی که باعث می‌شود انسان نوع خودش را بهتر بشناسد.» آن به دنبال درس اخلاقی است؛ این روک حتماً دوستش را با مثال‌هایی از «شجاعت، استقامت، صبر و تسلیم» تقویت می‌کند. اما خانم اسمیت می‌خواهد درباره «جدیدترین روش‌های بیهودگی و حماقت» بشنود. او شایعه را نه به خاطر بهبودش، بلکه به خاطر لذتش دوست دارد.
کلسی مک‌کینی در کتاب جدیدش، «این را از من نشنیدی: یادداشت‌هایی (تقریباً) واقعی درباره شایعه‌پراکنی» (گرند سنترال)، می‌نویسد: «ما شایعه‌پراکنی می‌کنیم نه فقط چون می‌توانیم، بلکه چون مجبوریم.» در حالی که وولف تمایل به شایعه‌پراکنی را به طنز گناه می‌دانست و آستین آن را به شکلی زیرکانه نقص نشان می‌داد، مک‌کینی، روزنامه‌نگار، با صداقت آن را فضیلت اعلام می‌کند. او هشدار می‌دهد: «بدون خودآگاهی که از شایعه‌پراکنی به دست می‌آید، ما به پوسته‌ای از خودمان تبدیل می‌شویم، چنان بی‌علاقه به دنیای اطرافمان که کاملاً از آن جدا می‌افتیم.»
آنچه می‌خوانیم
داستان، غیرداستان و شعرهای جدید و برجسته را کشف کنید.
مک‌کینی پوسته نیست. او یکی از خالقان و تا همین اواخر میزبان «شایعه معمولی»، پادکستی محبوب بود که به اشتراک‌گذاری داستان‌های کمی عجیب درباره غریبه‌ها اختصاص داشت. («معمولی» یعنی این برنامه به امور آدم‌های عادی می‌پردازد.) مخاطبان مک‌کینی زیادند، اما شایعه در صمیمیت بهترین رشد را دارد؛ گوش خمیده می‌خواهد، نه سالن بزرگ. برای پر کردن این شکاف، هر اپیزود مهمانی دارد که به جای بقیه شنوندگان با ایرپاد ایستاده، با وحشت و لذت نفسش بند می‌آید وقتی مک‌کینی داستان‌هایی با درجات مختلف جذابیت و رسوایی را از دیدگاه قهرمانی ناآگاه تعریف می‌کند: مثلاً دانشجوی کارشناسی ارشدی که به رابطه‌ای بین دو نفر از هم‌گروه‌هایش مشکوک است، یا زنی که نگران است پدرش، پرورش‌دهنده آماتور ارکیده، طعمه کلاهبرداری شده باشد. لذت در روایت مفصل و پرجزئیات مک‌کینی است که با طنز و حاشیه‌روی آمیخته شده. او خنده‌ای غنی دارد و با مهمانانش همدلی آسانی برقرار می‌کند. «چه احساسی داری؟» با ترحمی همدلانه می‌پرسد وقتی داستان را به اوج می‌رساند.
مک‌کینی دوست دارد مهمانانش «رابطه‌شان» با شایعه را توصیف کنند. بیشترشان اشتیاق آشکاری نشان می‌دهند. اما گاهی کسی به اکراه اعتراف می‌کند که از تجزیه‌وتحلیل زندگی دیگران احساس معذب بودن می‌کند، و این افراد—شکاکان، مرددها، شرم‌زده‌ها—هستند که مک‌کینی در کتابش قصد دارد آن‌ها را متقاعد کند. شایعه سرگرم‌کننده و حتی فریبنده است، بله، اما او می‌خواهد نشان دهد که جدی هم هست. در کنار بحث درباره TMZ، «دختران بدجنس»، و مجموعه «زنان خانه‌دار واقعی»، مقداری علم هم می‌پاشد: ارجاع به فیلسوفان، انسان‌شناسان، عصب‌شناسان، اخلاق‌شناسان، و یک مدرس ارشد در «پخش روایت‌ها و سوگیری شناختی» در دانشگاه وینچستر. مطالعات توصیف می‌شوند، نئوکورتکس به کار گرفته می‌شود. نکته بزرگ مک‌کینی این است که شایعه‌پراکنی رفتاری اساساً انسانی است، و او از تکرار این موضوع خسته نمی‌شود. «در حالی که گونه‌های دیگر می‌توانند با هم ارتباط برقرار کنند، هیچ‌کدام نمی‌توانند مثل ما داستان ببافند»، به ما می‌گوید، مبادا دلفین‌ها را راویان واقعی طبیعت بدانیم. این تمایز شاید زیاد دوام نیاورد. مک‌کینی گزارش می‌دهد که از ChatGPT خواست شایعه‌ای بگوید، اما رد شد. برنامه با جدیت به او گفت: «کنجکاوی‌ات را درک می‌کنم، اما باید تکرار کنم که اینجا هستم تا کمک محترمانه و اطلاعاتی ارائه دهم.» وقتی اخیراً خودم همین ترفند را امتحان کردم، ChatGPT دیگر تردید نداشت. «من کمی شایعه دوست دارم!» اعلام کرد. هوش مصنوعی در حال نزدیک شدن به ماست. دست‌کم با حرف زدن از بین می‌رویم.
اگر مک‌کینی برای تأکید بر فراگیری موضوعش تلاش می‌کند، دلیلی دارد. شایعه‌پراکنی برای مدت طولانی قلمرو نیمی از بشریت—نیمه زنانه—تلقی شده که شگفت‌آور است وقتی می‌فهمیم همیشه این‌طور نبوده. ریشه کلمه به معنای «خدا-خواهر/برادر» است و زمانی به هر فرد، مرد یا زن، که از طریق تعمید به هم متصل بودند اشاره داشت: دوستی نزدیک، کسی که با او با خوشحالی اسرار ردوبدل می‌کردید. در انگلستان رنسانس، اسم «شایعه‌پرداز» به دوستان زنی اشاره داشت که برای حضور در زایمان دعوت می‌شدند. مک‌کینی ترانه‌ای نقل می‌کند («وقتی شایعه‌پردازها در زایمان گرد هم می‌آیند / داستان‌های جالبی می‌شنویم؛ و اگر یک فنجان زیاد بخورند، / زبانشان را نمی‌توانند نگه دارند») که زایمان در دورانی پیش از آنتی‌بیوتیک و اپیدورال—یا دست‌کم حضور در آن—را به شکلی باورنکردنی لذت‌بخش نشان می‌دهد. اما نه برای مردان. محرومیت، سوءظن به بار آورد. در فرهنگ لغت دکتر جانسون، شایعه‌پرداز «کسی است که مثل زنان در زایمان پرحرفی می‌کند». از آنجا، تنها یک گام تا تعریف ۱۸۱۱ در فرهنگ لغت آکسفورد باقی بود: «حرف بیهوده، شایعه بی‌اساس، چرت‌وپرت»، که کمابیش تا امروز پابرجاست.
اگر زنان به‌طور خاص مستعد حرف بیهوده بودند، باید توضیحاتی ارائه می‌شد. یکی زیستی بود. پاتریشیا مایر اسپاکس در کتاب «شایعه» (۱۹۸۵) از یک راهنمای قرن هجدهمی نقل می‌کند که مدعی بود مغز زنان «بافت نرمی» دارد و بنابراین «ضعف ذهنشان» را به وجود می‌آورد. دیگری مذهبی بود. به گفته اسپاکس، برای مسیحیان، شایعه‌پرداز اصلی حوا بود که «با سخن گفتن نادرست و گوش دادن نادرست گناه را به جهان آورد». همه چیز خوب بود تا وقتی زنی داستانی را که ماری به او گفته بود منتقل کرد.
نظریه مغز نرم تا حد زیادی رد شده، اما مفاهیم دینی سخت‌تر کنار گذاشته شده‌اند. مک‌کینی در کلیسای انجیلی در تگزاس بزرگ شد، جایی که به او آموختند تمایلش به شایعه‌پراکنی او را از تقدس دور نگه می‌دارد. روی آینه اتاق خوابش آیه ۴:۲۹ افسسیان را نوشت: «هیچ سخن ناسالم از دهانتان بیرون نیاید، بلکه فقط آنچه برای ساختن دیگران بر اساس نیازهایشان مفید است، تا به شنوندگان فایده برساند.» اما اجبارش سرکوب نشد. قصد ضرر نداشت، اما هرگونه صحبت درباره کسی که حضور نداشت ممنوع بود. از منبر، کشیش‌ها علیه «گناه زنانه» که دروغ و نفاق پخش می‌کند، سخن می‌گفتند.
مک‌کینی مدت‌هاست کلیسا را ترک کرده. با回顾 می‌فهمد که رهبرانش نه فقط از شایعه متنفر بودند، بلکه از آن می‌ترسیدند. او به مواردی مثل بیل هایبلز، بنیان‌گذار کلیسای ویلو کریک در ایلینوی، اشاره می‌کند که در ۲۰۱۸ پس از اتهامات معتبر سوءرفتار جنسی مجبور به استعفا شد، و پیج پترسون، رئیس سابق مدرسه الهیات باپتیست جنوب‌غربی در تگزاس، که همان سال پس از امضای طوماری توسط بیش از دو هزار زن از جماعت که او را به خاطر مشاوره به زنان مورد آزار برای دعا برای شوهرانشان محکوم کردند، برکنار شد. (هایبلز اتهامات را رد می‌کند.) متقاعد کردن زنان که خدا آن‌ها را مجازات می‌کند اگر زبانشان را نگه ندارند، راهی برای جلوگیری از افشای چنین حقایق تاریکی است.
کارتون از جاستین شین
 
 
کارتون از جاستین شین

مسیحیت تنها دین ممنوع‌کننده شایعه نیست. مک‌کینی می‌گوید در اسلام، تفاوت درجه‌ای بین بهتان (تهمت)، غیبت (پشت‌سرگویی)، و نمیمه (شایعه悪خواهانه) وجود دارد؛ هیچ‌کدام توصیه نمی‌شود. قانون یهود معتقد است کسی که شایعه می‌شنود—لاشون هارا، به معنای «زبان شیطانی»—به اندازه کسی که آن را می‌گوید مقصر است. چند ماه پیش از جنبش #MeToo، در تابستان ۲۰۱۷، مجله فمینیستی یهودی لیلیت پستی با عنوان «در دفاع از لاشون هارا: چرا شایعه یک ضرورت فمینیستی است» منتشر کرد. راشل ساندالو-اش، نویسنده پست، مثل مک‌کینی نتیجه گرفت که سخن زنان به ناحق توسط مردان قدرتمندی که ترجیح می‌دهند کارهایشان بحث نشود، بدنام شده است. او استدلال کرد که تشویق زنان به اشتراک‌گذاری اطلاعاتی که ممکن است آن‌ها را محافظت کند، چه درباره رهبر جامعه باشد چه هم‌کلاسی دانشگاهی که با رضایت جنسی بی‌ملاحظه است، در واقع وظیفه یهودی «ایجاد جهانی عادلانه‌تر» را برآورده می‌کند.
پس شایعه، در خدمت حقیقت‌گویی، می‌تواند قدرتمندان را مهار کند و برای کسانی که قدرت ندارند، همبستگی و بی‌احترامی به ارمغان بیاورد. «چای»، اصطلاحی که اکنون همه‌جا هست، از صحنه رقص درگ سیاه‌پوستان سرچشمه گرفت. مک‌کینی از شبکه‌های زمزمه امروزی می‌نویسد؛ اسپاکس از روایتی از زنان در حرمسرا نقل می‌کند که گفت‌وگوهایشان با «طنز، تمسخر، و بی‌احترامی به مردان و آرمان‌های دنیای مردانه» طعم‌دار شده است. این می‌تواند توصیفی از «زن باث» چاسر باشد، که از همراهی با زنی که در ترجمه مدرن انگلیسی «شایعه‌ام» می‌نامد لذت می‌برد:
اگر شوهرم به دیواری ادرار کرده بود،
یا کاری کرده بود که ممکن بود جانش را بگیرد،
به او و به یک زن شایسته دیگر،
و به برادرزاده‌ام که همیشه دوستش داشتم،
همه‌اش را می‌گفتم—هر ذره‌اش را،
و بارها و بارها این کار را کردم، خدا می‌داند،
که اغلب صورتش از شرم سرخ و داغ می‌شد؛
خودش را سرزنش می‌کرد که به من از چنین راز عمیقی گفته بود.
شوهر بیچاره، که این‌قدر تحقیر شد! اما زن باث پشیمان نیست. او از شایعه‌پراکنی لذت می‌برد—و این تنها لذتش نیست. شایعه، مثل سکس، لذتی صمیمی و حسی است، که وقتی دهنده به گیرنده توجه دارد، رضایت‌بخش‌تر است. مک‌کینی می‌نویسد: «من فقط نمی‌خواستم شایعه بشنوم، می‌خواستم آن را در دستانم بگیرم و شکل دهم، خطوط خنده و افشاگری‌ها را جابه‌جا کنم تا زمان‌بندی‌ام آن‌قدر درست باشد که دوستانم در کافه‌تریا نفسشان بند بیاید.» شکل دادن، نفس بند آمدن—تعجبی ندارد که کشیش‌ها خوشحال نبودند.
اما کسانی که درباره‌شان شایعه می‌شود چه؟ همه‌شان نمی‌توانند ستمگران، جنایتکاران یا آدم‌های نفرت‌انگیز باشند. اگر شایعه می‌تواند هنجارها را زیر پا بگذارد، می‌تواند آن‌ها را هم تقویت کند؛ دبیرستان را به یاد بیاورید؟ مورد بحث دیگران قرار گرفتن می‌تواند جایگاه بدهد، شما را عضوی از گروه کند. در «بای بای بردی»، نوجوان‌ها با تلفن به هم می‌گویند: «شنیدم که نامزدشون کردن!» و هلهله می‌کنند وقتی زوج جدید دیگری در جمعشان شکل می‌گیرد. و به همان راحتی می‌تواند جایگاه را از شما بگیرد. زنان، که به‌عنوان پخش‌کنندگان زهرآگین شایعه بدنام شده‌اند، اغلب قربانیان آن هم هستند. به هستر پرین با حرف سرخ‌رنگش فکر کنید، یا لیلی بارت، قهرمان رمان «خانه شادی» ادیث وارتون، که امیدش برای تضمین آینده‌اش در میان طبقه بالای نیویورک با شایعه‌ای که برتا دورست، اجتماعی ثروتمند، پخش کرد که او با شوهر برتا رابطه دارد، نابود می‌شود. وقتی لیلی در نشریه شایعه‌پراکنی «تاون تاک» ظاهر می‌شود، عملاً مرده است.
مک‌کینی می‌داند که شایعه می‌تواند به‌عنوان «راه‌حلی فراقانونی برای اجرای آرمان‌ها و قدرت‌های جامعه» به کار گرفته شود، و قانونی بودن همیشه هم چندان فراقانونی نیست. آلمان شرقی، روسیه شوروی—این‌ها جاهایی بودند که زمزمه‌ها به پرونده‌های پلیس راه پیدا کردند. و کمیته فعالیت‌های غیرآمریکایی مجلس چه بود جز یک تمرین بزرگ و بدخواهانه در شایعه‌پراکنی؟ مک‌کینی اشاره می‌کند که حرفه بازیگری جین سیبرگ وقتی لس‌آنجلس تایمز شایعه‌ای کور منتشر کرد که او از یک پلنگ سیاه باردار است، از مسیر خارج شد؛ نیوزویک بعداً نامش را فاش کرد. داستان ساختگی برنامه COINTELPRO اف‌بی‌آی بود. بچه‌اش نارس به دنیا آمد و مرد. سیبرگ هم در نهایت، در چهل‌سالگی، در آنچه خودکشی احتمالی اعلام شد، از دنیا رفت.
بعضی‌ها ممکن است ادعا کنند حتی شایعه‌پراکنی معمولی هم می‌تواند مضر باشد. رولان بارت در «گفتمان عاشق» می‌نویسد: «شایعه دیگری را به او/او تقلیل می‌دهد، و این تقلیل برای من غیرقابل تحمل است.» شایعه، به گفته بارت، ذاتاً شبیه قتل است. ارجاع به کسی در سوم شخص—«ضمیری شرور» می‌نامدش—یعنی او را غایب کردن. وقتی می‌شنود معشوقش را دیگران بحث می‌کنند، «مثل این است که دیگری‌ام را مرده ببینم، تقلیل‌یافته، در کوزه‌ای روی دیوار آرامگاه بزرگ زبان.» شاید فکر کنید بارت نگران تهمت است، اما نه. آنچه حس می‌کند حسادت خالص است: «نمی‌خواهم دیگری درباره تو حرف بزند.» او نکته‌ای دارد. کیفیت غریبی، مثل شاهد مراسم خاکسپاری‌ات بودن، در مورد بحث شدن توسط دیگران هست، انگار دیگر سوژه زندگی خودت نیستی بلکه فقط شیء‌ای هستی که در زندگی دیگری نگاهش می‌کنند.
به یکی از رسوایی‌های معروف در تاریخ طولانی شایعه‌پراکنی نیویورک فکر کنید: پیامدهای انتشار داستان «لا کوت باسک، ۱۹۶۵» ترومن کاپوتی در ۱۹۷۵. کاپوتی به‌عنوان نوعی محرم و دلقک برای زنان بلندپایه جامعه نیویورک، «قوهایی» مثل اسلیم کیث و بیب پالی، خدمت می‌کرد. سپس برگشت و اسرار به‌ظاهر پنهان آن‌ها را در قالب داستان، در مجله اسکوایر، فاش کرد. این تحقیرآمیز بود: حالا جهان می‌توانست نه‌تنها درباره رابطه شوهر پالی بخواند، بلکه درباره لکه خون قاعدگی معشوقه روی ملافه‌های پالی هم بداند. انزوا و سرزنش اجتماعی بعدی، که در سریال محدود پرشایعه پارسال «دشمنی: کاپوتی در برابر قوها» به تصویر کشیده شد، کاپوتی را به گردابی مرگبار از اعتیاد به الکل و مواد مخدر کشاند. پالی او را از زندگی‌اش حذف کرد. از تحقیر می‌توان بهبود یافت؛ خیانت سخت‌تر است. کاپوتی او را متقاعد کرده بود که «تو»ی خصوصی و عزیزش است، در حالی که مخفیانه او را به‌عنوان یک «او» به توده‌ها عرضه می‌کرد.
این روزها، البته، لازم نیست معروف باشی تا نامت با خوشحالی توسط میلیون‌ها نفر پخش شود. مک‌کینی به پدیده شرمساری عمومی دیجیتال اشاره می‌کند و برای کسانی که این کار را می‌کنند، کلمات تندی دارد. مثالش «وست الم کالب» است، مرد بیست‌وپنج‌ساله‌ای از نیویورک که چند سال پیش در مرکز طوفان تیک‌تاک قرار گرفت وقتی زنان شروع به پست کردن ویدئوهایی کردند که ادعا می‌کردند او آن‌ها را با عشق‌بمباران کرده و سپس غیبش زده. یک‌شبه، یک کارمند شرکت مبلمان با سبیل به نماد تمام گناهان مردان دگرجنس‌گرا تبدیل شد. مک‌کینی اعلام می‌کند: «جمعیتی که دنبال وست الم کالب است نه اخلاق می‌شناسد نه رحم.» شاید او خوب رفتار نکرده باشد، اما آیا مستحق تبدیل شدن به میم بود؟
از سوی دیگر، زهر یک نفر ممکن است تونیک دیگری باشد. هشت سال پس از «خانه شادی»، وارتون رمان دیگری منتشر کرد، «رسم کشور»، درباره یک جاه‌طلب اجتماعی دیگر، آندین اسپراگ، که کیفیتی مدرن دارد که لیلی بارت فاقد آن است: بی‌شرمی. آندین، هیچ‌کس از غرب میانه، قصد دارد در نیویورک بزرگ شود. او جایگاه و شهرت می‌خواهد. مأمور مطبوعاتی خودش را دارد؛ صفحات شایعه «تاون تاک» کتاب مقدس اوست. او کیم کارداشیان عصر خودش است، آدمی معمولی که مصمم است با بدنامی، اجتناب‌ناپذیری، یا هر دو، خارق‌العاده شود، و تصویر طعنه‌آمیز وارتون از او نکته بارت درباره ضمیر سوم شخص بیگانه‌کننده را معکوس می‌کند. برای آندین، «من» اضافی است. آنچه برایش مهم است وجود داشتن به‌عنوان «او» در ذهن و زبان دیگران است: حسادت‌شده، طعنه‌زده، تحقیرشده، اما بیش از همه مورد بحث.
شایعه موضوع بزرگی است، و مک‌کینی از گستردگی آن نمی‌ترسد. او ادعاهای جارزنانه‌ای مطرح می‌کند؛ به‌راحتی خودش را نقض می‌کند. شایعه «همیشه درباره دوست یک دوست است»—مگر اینکه درباره سلبریتی باشد. مک‌کینی «تاتل»—استراتژی‌ای که شرکت‌کنندگان برنامه‌های دوستیابی برای تحت تأثیر قرار دادن معشوق بالقوه با بدگویی از رقبا استفاده می‌کنند—را مانوری می‌داند که «به‌ندرت جواب می‌دهد». در پاراگراف بعدی، به ما گفته می‌شود که شایعه «همیشه می‌تواند به نفع شما بازی کند». مک‌کینی، قهرمان شایعه به‌عنوان خیری شخصی و اجتماعی، قصد دارد شهرت بد آن را تغییر دهد؛ وقتی با شایعه‌پردازانی روبه‌رو می‌شود که تز او را به چالش می‌کشند، می‌بیند که آن‌ها اشتباه انجامش می‌دهند. او در فصلی اختصاص‌یافته به خاطرات فرانسواز ژیلو از رابطه‌اش با پیکاسو می‌نویسد: «هدف شایعه درباره غریبه‌ها قضاوت کردن افراد بر اساس کارهای دست‌دومشان نیست؛ بلکه افزایش درک خودمان از جهان است، اجازه دادن به ما برای یافتن افسون و کشف در جاهایی که انتظارش را نداشتیم.» این خوب به نظر می‌رسد، تا وقتی به آن فکر کنی. چطور می‌توانیم درکمان از جهان را افزایش دهیم اگر خودمان را به جنبه‌های افسونگر آن محدود کنیم؟ (پیکاسو می‌توانست جذاب باشد. او همچنین سیگاری روشن را به صورت ژیلو نزدیک کرد.) مک‌کینی شبیه همان کسانی به نظر می‌رسد که در جوانی به‌عنوان شایعه‌پرداز او را آزار می‌دادند: یک سرزنش‌گر.
به هر حال، چطور می‌توان گفت شایعه هدفی دارد؟ این چیز تغییرپذیر، آنارشیک، و بی‌نهایت پارادوکسیکال است، و این چالشی دیگر برای مک‌کینی است. آیا حماسه‌های باستانی که از سنت شفاهی سرچشمه گرفته‌اند باید شایعه تلقی شوند؟ او فکر می‌کند بله. (کمی درباره گیلگمش می‌گیریم.) افسانه‌های شهری و تئوری‌های توطئه؟ فصلی به آن‌ها اختصاص دارد. «دکتری که با همکارش درباره عکس ایکس‌ری صحبت می‌کند، درباره بیمارشان شایعه‌پراکنی می‌کند، درست مثل دو دوستی که پست‌های تیلور سوئیفت را در اینستاگرام برای هم می‌فرستند.» اینجا می‌خواهی دستانت را بالا ببری یا حداقل گوش‌هایت را ببندی. قطعاً مک‌کینی قصد تحریک دارد؛ شاید هم گیج شده باشد. او درباره تحقیقش در مورد موضوعش می‌گوید: «راه پرپیچ‌وخم است، سال‌ها می‌گذرد، و من هنوز نمی‌توانم دقیقاً بگویم چه چیزی واقعی است.» این کمی نگران‌کننده است.
گرچه مک‌کینی شایعه سلبریتی‌ها را از پادکستش کنار می‌گذارد، بخشی از کتابش را به آن اختصاص می‌دهد، و دلیل خوبی دارد. شایعه اکسیژن شهرت است، و هرچه شهرت داغ‌تر شده، حرف زدن درباره‌اش هم بیشتر شده. مک‌کینی از اصطلاح «شایعه استحقاقی» استفاده می‌کند تا به این باور اشاره کند که مردم حق دارند اطلاعات شخصی درباره افراد مشهور داشته باشند، باوری که در عصر جنون رسانه‌های اجتماعی تجلی‌های خون‌آشام‌مانندتری پیدا کرده است. او درباره چیز تاریک‌تری هم حرف می‌زند: توهم اینکه هواداری پرشور رابطه‌ای متقابل با موضوعش ایجاد می‌کند. هواداران شایعه را با خبر اشتباه می‌گیرند؛ فکر می‌کنند واقعاً می‌دانند چه خبر است با بت‌هایشان، و گاهی درست می‌گویند. جنبش #FreeBritney، نمونه‌ای شگفت‌انگیز از کنجکاوی هواداران که منجر به آزاد شدن بریتنی اسپیرز از قیمومیت پدرش شد، مثالی حیرت‌انگیز از شایعه‌ای است که به واقعیت تبدیل شد. اما بیشتر اوقات، اشتباه می‌کنند. مک‌کینی با گِیلورها، زیرمجموعه سوئیفتی‌ها که تحلیل رمزنگارانه اشعار، زبان بدن و غیره را به‌عنوان مدرکی برای لزبین بودن مخفیانه تیلور سوئیفت به کار می‌برند، سخت‌گیر است. آرزو کردن چیزی را درست نمی‌کند؛ آیا از نوار خیالی ادرار چیزی یاد نگرفتیم؟ این هم چیز گیج‌کننده دیگری درباره شایعه است. دوست داریم فکر کنیم که ما را به حقایق پنهان نزدیک‌تر می‌کند، فقط برای اینکه ببینیم دقیقاً در جهت اشتباه هدایت شده‌ایم.
حتی اگر بخواهیم برای همیشه شایعه‌پراکنی را متوقف کنیم، نمی‌توانیم. در مقاله‌ای با بررسی همتا که پارسال در مجموعه مقالات آکادمی ملی علوم منتشر شد، محققان استنفورد و دانشگاه مریلند نتیجه گرفتند که خود شایعه مزیت تکاملی دارد. آن‌ها مطالعه‌ای طراحی کردند که در آن عامل‌ها باید تصمیم می‌گرفتند آیا با هم همکاری کنند و آیا شایعه‌پراکنی کنند یا نه. معلوم شد عامل‌ها بیشتر با کسانی که شناخته‌شده به شایعه‌پراکنی بودند همکاری می‌کردند، از ترس اینکه خودشان موضوع شایعه شوند: شایعه‌پردازها شکوفا شدند. عامل‌های مطالعه مجازی بودند، نه انسانی. یکی از محققان گفت: «آدم‌ها خیلی پیچیده‌اند و ما نمی‌توانیم شبیه‌سازی‌ای بسازیم که همه کارهایی که آدم‌ها می‌کنند را انجام دهد، و نه می‌خواهیم.»
اما این شبیه‌سازی‌ها وجود دارند. به آن‌ها ادبیات می‌گویند. کندوکاو در کارها و خواسته‌های دیگران نه فقط سرگرمی، بلکه هنری است. ما باید از طریق آدم‌های دیگر فکر کنیم و احساس کنیم، خودمان را در برابر شرایط جهان آزمایش کنیم. چه می‌گفتم؟ چه می‌کردم؟ اگر چه می‌شد؟
پارادوکس داستان این است که برای آدم‌های ساختگی احساسات واقعی پیدا می‌کنیم. وقتی شایعه‌پراکنی می‌کنیم، از طرف دیگر شروع می‌کنیم، با آدم‌های واقعی، سپس آن‌ها را آراسته و تزئین می‌کنیم تا به شخصیت‌هایی تبدیل شوند. برای شایعه‌پراکنی خوب—از نظر اخلاقی و زیبایی‌شناختی—فرد به همدلی در کنار قضاوت نیاز دارد: نه فقط اطلاعات، بلکه تخیل. هیچ‌چیز بیگانه‌کننده‌تر از شایعه‌ای نیست که برای فخرفروشی یا حمایت از خودبینی گوینده‌اش استفاده شود. به همین دلیل است که داستان کاپوتی درباره قوهایش حالا تلخ به نظر می‌رسد. لحنی خودستایانه و نفرت‌انگیز دارد. کاپوتی سوژه‌هایش را مثل سر گوزن‌ها روی دیوار نثرش نصب کرده. ببینید چه شکار کردم! اما چرا باید برایمان مهم باشد؟ شایعه خوب، مثل ادبیات خوب، می‌خواهد سوژه‌هایش را در حال حرکت و زنده شکار کند.
اسپاکس عبارتی دارد، «شایعه جدی»، که می‌گوید فقط بین دو نفر، حداکثر سه نفر، می‌تواند انجام شود. این شایعه به‌عنوان چسب صمیمیت است—بهترین و غنی‌ترین نوع. اخیراً وقتی رمان طنز فوق‌العاده لوری کالوین، «همیشه شاد»، را می‌خواندم به آن فکر کردم. اواخر کتاب، دو زن، هالی و میستی، با هم نشسته‌اند و سعی دارند همدیگر را بهتر بشناسند. آن‌ها با پسرعموهایشان ازدواج کرده‌اند، به‌خاطر نزدیکی مادام‌العمر شوهرانشان به‌طور ناخوشایندی به‌عنوان خانواده به هم وصل شده‌اند. هر کدام نگران بودند که دیگری چندان از او خوشش نیاید، اما معلوم می‌شود ترسی در کار نبوده. هالی، خانه‌داری شیک‌پوش، پیشنهاد می‌کند صبحانه بخورند و خرید بروند. «بعد می‌توانیم چند ساعت شایعه‌پراکنی کنیم، یا تو موافق نیستی؟» می‌پرسد. میستی به او می‌گوید: «من اسمش را شایعه نمی‌گذارم. من می‌گویم 'گمانه‌زنی احساسی'.» این خنده‌دار است؛ میستی، آماردانی جدی، نمی‌تواند بگوید سرگرمی است. و تکان‌دهنده است، چون درست است. آن‌ها می‌روند، دور از گوش ما، و ما را به فکر می‌اندازند که چه خواهند گفت. ♦
منتشر شده در نسخه چاپی شماره ۲۴ مارس ۲۰۲۵، با عنوان «فقط بین ما».
محبوب‌های نیویورکر
  • مدل ووگ که عکاس جنگ شد.
  • آیا خواندن می‌تواند شما را شادتر کند؟
  • محکوم به حبس ابد برای تصادفی در مایل‌ها دورتر.
  • چرا پیاده‌روی به ما کمک می‌کند فکر کنیم.
  • خطرات پرل و اولگا.
  • جذابیت دوباره استیوی نیکس.
  • داستان از لور سگال: «ناهار بانوان»
برای خبرنامه روزانه ما ثبت‌نام کنید تا بهترین داستان‌ها از نیویورکر را دریافت کنید.
الکساندرا شوارتز از سال ۲۰۱۶ نویسنده ثابت نیویورکر بوده و یکی از میزبانان پادکست منتقدان در بزرگ این مجله است.
بیشتر بخوانید
سؤالات باز
آیا باید مذهبی باشید؟
در «باور کن»، ستون‌نویس تایمز، راس دوتات، استدلال می‌کند که علم، به جای تضعیف، دلایل ایمان را تقویت کرده است.
نویسنده: جاشوا روثمن
در حال بررسی
چرخشی معاصر شاعر بر رمان تربیتی
«دختر خوب»، نوشته آریا آبر، نویسنده آلمانی‌تبار، می‌پرسد متعلق بودن به جامعه‌ای که به شما آسیب می‌خواهد چه معنایی دارد.
نویسنده: آناهید نرسیسیان
منتقد در بزرگ
عصر طلایی هرگز پایان نیافت
پلوتوکرات‌ها، آنارشیست‌ها، و آنچه هنری جیمز درباره رمانتیسم انقلاب فهمید.
نویسنده: آدام گوپنیک
منتقد در بزرگ
آیا دموکرات‌ها باید یاد بگیرند چطور بسازند؟
لیبرال‌ها مدت‌هاست بر حفاظت‌ها به جای پیشرفت تأکید دارند. قهرمانان «برنامه فراوانی» فکر می‌کنند وقتش است که سرعت را بالا ببرند.
نویسنده: بنجامین والاس-ولز
کتاب‌ها
راز کلاسیکی که آتش‌سوزی‌های لس‌آنجلس را پیش‌بینی کرد
«مرد زیرزمینی» راس مک‌دونالد به‌طور بی‌نقصی با چشم‌انداز کالیفرنیا هماهنگ است—چگونه بالا می‌رود، پایین می‌آید، بو می‌دهد، و از همه به‌یادماندنی‌تر، چگونه می‌سوزد.
نویسنده: آنتونی لین
وقایع‌نگاری آمریکایی
چگونه یک رادیکال آمریکایی باغبانی حیاط خلوت را بازآفرینی کرد
روث استوت نه شخم می‌زد، نه کند، نه آب می‌داد، نه علف هرز می‌چید—و حالا روش «بی‌کاری» او همه‌جا هست. اما رازهایش فراتر از باغچه بود.
نویسنده: جیل لپور
کتاب‌ها
«کمال» رمانی عالی برای عصر آرزوهای بی‌هدف
جلد باریک وینچنزو لاترونیکو فرهنگی از سلیقه بی‌نقص، حساسیت‌های لطیف، و نارضایتی گزنده را به تصویر می‌کشد.
نویسنده: آلیس گرگوری
تأملات
یائسگی در لحظه است
اگر تخمدان دارید، آن را تجربه خواهید کرد. پس چرا هر نسل فکر می‌کند اولین نسلی است که گرگرفتگی دارد؟
نویسنده: ربکا مید
کتاب‌ها
چه چیزی قحطی ایرلند را این‌قدر مرگبار کرد
گرسنگی بزرگ رویدادی مدرن بود، شکل‌گرفته از این باور که فقرا خودشان مسئول بدبختی‌شان هستند و بازار باید به هر قیمتی اطاعت شود.
نویسنده: فینتان اوتول
کتاب‌ها
سفر وحشیانه گریدون کارتر در عصر طلایی مجلات
ویراستار سابق ونیتی فیر زمانی را به یاد می‌آورد که حساب‌های هزینه بی‌حد بود، عکاسی‌ها پرزرق‌وبرق، و مخاطرات بالا به نظر می‌رسید. چه چیز دیگری از دست رفته؟
نویسنده: ناتان هلر
سالنامه املاک
وقتی خانه می‌خریم، چه چیزی را می‌خریم؟
مالکیت خانه، آرمانی دیرینه آمریکایی، موضوع کمدی‌های سیاه، رمان‌های بحران میانسالی، و تلویزیون واقعیتی ناخواسته دیستوپیایی شده است.
نویسنده: جنیفر ویلسون
پیش‌درآمد
پایان جدیت
زمانه بی‌مزه ما پر از خنده‌هایی است که به‌ندرت تسکین می‌دهند.
نویسنده: لورن میشل جکسون
نیویورکر
بخش‌ها
اخبار | کتاب‌ها و فرهنگ | داستان و شعر | طنز و کارتون | مجله | جدول | ویدئو | پادکست‌ها | صدمین سالگرد | رویدادها
بیشتر
مدیریت حساب | خرید نیویورکر | خرید جلد و کارتون | فروشگاه کنده نست | دسترسی دیجیتال | خبرنامه‌ها | پازل جیگ‌سا | RSS
درباره | مشاغل | تماس | سؤالات متداول | کیت رسانه | مطبوعات | کمک دسترسی | توافق‌نامه کاربر | سیاست حریم خصوصی | حقوق حریم خصوصی کالیفرنیا شما
© ۲۰۲۵ کنده نست. همه حقوق محفوظ است. نیویورکر ممکن است بخشی از فروش محصولات خریداری‌شده از طریق سایت ما را به‌عنوان بخشی از مشارکت‌های وابسته با خرده‌فروشان به دست آورد. مطالب این سایت بدون اجازه کتبی قبلی کنده نست نمی‌تواند بازتولید، توزیع، منتقل، ذخیره یا استفاده شود. انتخاب‌های تبلیغاتی
 
Think harder
psychological effects of gossip
social media influence
 
 

ارتباط با تبریز امروز

اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.

info@tabriz-emrooz.ir

اشتراک در خبرنامه

برای اطلاع از آخرین خبرهای تبریز امروز در کانال تلگرام ما عضو شوید.

کانل تلگرام تبریز امروز

فرم تماس با تبریز امروز

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری تبریز امروز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی وتولید توسططراح وب سایت