23 آبان 1400
کابل را با خون بیگناه ، با راکت های پلید راکتیار و تیرگی ها شناخته ایم ، کابل را با مردان خشن و گانگسترهای شرقی آن دیده ایم ! اما کابل زیباست ، بسیار زیبا! کابل شهر شعر و موسیقی ، مردمانی با احساس و پاک و چه گویم شهر زیبایی و حرارت ! زِ دامنت دورم ، من در این دُوردست درگورم هم بسوزم من از جدایی تو هم بسازم زِ بسکه مجبورم دور از هم زبان و هم فرهنگ کرده از خود همیشه منفورم باز اینجا ای آفتاب بتاب من زِ بی نوری تو بی نورم...
تبریز امروز:
شعر: شگوفه باختری
کابلِ من! زِ دامنت دورم
من در این دُوردست درگورم
هم بسوزم من از جدایی تو
هم بسازم زِ بسکه مجبورم
دور از هم زبان و هم فرهنگ
کرده از خود همیشه منفورم
باز اینجا ای آفتاب بتاب
من زِ بی نوری تو بی نورم...
My Kabul! I am far from your domain
I am in the grave in this far-off place
Without you, being without you every moment
It bites me like a wasp, Kabul
Your separation bothers me
I have to endure enough
I am far from co-culture and same-language
I always hate myself it made me
I have not done anything for you, Kabul
I apologize for disability, Kabul
My house is Kabul, my Kabul
I have to endure depression every moment
I owned my own house, Kabul
Now I am homeless because I am abandoned
Shine again here O sun
I am sunless with your darkness
Life sinks into disappointment
I am like a dead person in a grave
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.