25 مرداد 1400
طی ماه های گذشته ، با در دست گرفتن کنترل طالبان در ولایات ، صدها نفر خانه های خود را ترک کردند و برای نجات دختران و زنان خود به کابل آمدند. آنها در پارک ها یا فضای باز زندگی می کنند. من بخشی از گروهی از دانشجویان دانشگاه آمریکایی بودم که سعی کردند با جمع آوری کمک های نقدی ، غذا و سایر ملزومات و توزیع آن به آنها به آنها کمک کنند. با شنیدن داستان برخی از خانواده ها نمی توانستم جلوی اشک هایم را بگیرم. یکی پسر خود را در جنگ از دست داده بود و پولی برای پرداخت کرایه تاکسی به کابل نداشت ، بنابراین عروس خود را در ازای حمل و نقل واگذار کردند. چگونه می توان ارزش یک زن را با هزینه سفر برابر دانست؟
تبریز امروز:
مردم روز یکشنبه پس از ورود طالبان به کابل به خانه های خود می شتابند. عکس: بشیر درویش
صبح زود یکشنبه برای کلاس به دانشگاه می رفتم که گروهی از زنان از خوابگاه زنان فرار کردند. من پرسیدم چه اتفاقی افتاده است و یکی از آنها به من گفت که پلیس آنها را تخلیه می کند زیرا طالبان به کابل رسیده اند و زنانی را که برقع ندارند مورد ضرب و شتم قرار خواهند داد.
همه ما می خواستیم به خانه برسیم ، اما نمی توانستیم از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنیم. رانندگان ما را سوار اتومبیل های خود نمی کردند زیرا نمی خواستند مسئولیت حمل و نقل یک زن را بر عهده بگیرند. این برای زنان این خوابگاه که از خارج کابل هستند و از اینکه کجا باید بروند ترسیده و گیج شده بودند ، حتی بدتر بود.
در همین حین ، مردان ایستاده در اطراف زنان و دختران را مسخره می کردند و به وحشت ما می خندیدند. یکی می گوید: "برو چادری [برقع] خود را بپوش. یکی دیگر می گوید: "این آخرین روزهای حضور شما در خیابان است." یک نفر سوم گفت: "من با چهار نفر از شما در یک روز ازدواج می کنم."
با تعطیلی دفاتر دولتی ، خواهرم کیلومترها در سراسر شهر دوید تا به خانه برسد. او گفت: "من رایانه شخصی را که به مردم و جامعه من برای چهار سال با درد زیاد خدمت کرد ، خاموش کردم." "میز کارم را با چشمانی اشکبار ترک کردم و با همکارانم خداحافظی کردم. می دانستم آخرین روز کار من است. "
من تقریباً دو مدرک همزمان را از دو بهترین دانشگاه افغانستان گذرانده ام. من باید در ماه نوامبر از دانشگاه آمریکایی افغانستان و دانشگاه کابل فارغ التحصیل می شدم ، اما امروز صبح همه چیز جلوی چشمانم قرار گرفت.
من شبها و روزهای زیادی کار کردم تا به فردی که امروز هستم تبدیل شوم ، و امروز صبح وقتی به خانه رسیدم ، اولین کاری که من و خواهرانم انجام دادیم این بود که شناسنامه ها ، مدارک و گواهینامه هایمان را پنهان کردیم. ویرانگر بود. چرا باید چیزهایی را که باید به آنها افتخار کنیم پنهان کنیم؟ در افغانستان اکنون ما مجاز نیستیم به عنوان افرادی که هستیم شناخته شویم.
من به عنوان یک زن احساس می کنم قربانی این جنگ سیاسی هستم که مردان شروع کردند. احساس می کردم دیگر نمی توانم با صدای بلند بخندم ، دیگر نمی توانم آهنگ های مورد علاقه ام را بشنوم ، دیگر نمی توانم در کافه مورد علاقه مان با دوستانم ملاقات کنم ، دیگر نمی توانم لباس زرد یا رژ لب صورتی مورد علاقه ام را بپوشم. و من دیگر نمی توانم به کار خود بروم یا مدرک دانشگاهی را که سالها برای رسیدن به آن تلاش کرده بودم به پایان برسانم.
من دوست داشتم ناخن هایم را مرتب کنم. امروز وقتی در راه خانه بودم ، به سالن زیبایی که برای مانیکور می رفتم نگاه کردم. جلوی مغازه ، که با تصاویر زیبای دختران تزئین شده بود ، یک شبه سفید شده بود.
تنها چیزی که در اطرافم می دیدم چهره های ترسناک و ترسیده زنان و چهره های زشت مردانی بود که از زنان متنفر بودند و دوست ندارند زنان تحصیل کنند ، کار کنند و آزادی داشته باشند. ویرانگرترین کسانی بودند که برای من خوشحال بودند و زنان را مسخره می کردند. آنها به جای ایستادن در کنار ما ، در کنار طالبان هستند و به آنها قدرت بیشتری می دهند.
زنان افغان برای آزادی کمی که داشتند فداکاری های زیادی کردند. من به عنوان یتیم فقط برای تحصیل ، فرش می بافتم. من با مشکلات مالی زیادی روبرو بودم ، اما برنامه های زیادی برای آینده خود داشتم. انتظار نداشتم همه چیز اینطور تمام شود.
حالا به نظر می رسد که باید تمام آنچه را که در 24 سال زندگی ام به دست آورده ام بسوزانم. داشتن هرگونه کارت شناسایی یا جوایز از دانشگاه آمریکایی در حال حاضر خطرناک است. حتی اگر آنها را نگه داریم ، قادر به استفاده از آنها نیستیم. در افغانستان هیچ شغلی برای ما وجود ندارد.
وقتی استانها یکی پس از دیگری فروپاشید ، من به رویاهای زیبای دخترانه ام فکر می کردم. من و خواهرانم با یادآوری داستانهایی که مادرم برای دوران طالبان و نحوه برخورد آنها با زنان به ما می گفت ، نمی توانستیم تمام شب بخوابیم.
من انتظار نداشتم که ما دوباره از همه حقوق اولیه خود محروم شده و به 20 سال پیش بازگردیم. این که پس از 20 سال مبارزه برای حقوق و آزادی خود ، باید به دنبال برقع باشیم و هویت خود را پنهان کنیم.
طی ماه های گذشته ، با در دست گرفتن کنترل طالبان در ولایات ، صدها نفر خانه های خود را ترک کردند و برای نجات دختران و زنان خود به کابل آمدند. آنها در پارک ها یا فضای باز زندگی می کنند. من بخشی از گروهی از دانشجویان دانشگاه آمریکایی بودم که سعی کردند با جمع آوری کمک های نقدی ، غذا و سایر ملزومات و توزیع آن به آنها به آنها کمک کنند.
با شنیدن داستان برخی از خانواده ها نمی توانستم جلوی اشک هایم را بگیرم. یکی پسر خود را در جنگ از دست داده بود و پولی برای پرداخت کرایه تاکسی به کابل نداشت ، بنابراین عروس خود را در ازای حمل و نقل واگذار کردند. چگونه می توان ارزش یک زن را با هزینه سفر برابر دانست؟
سپس امروز ، وقتی شنیدم که طالبان به کابل رسیده اند ، احساس کردم که رفته ام
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.