وقتی رهبران دانشگاهها در تلاشند با دولت ترامپ توافق کنند، بسیاری از روسای دانشگاهها در یک دوراهی اخلاقی قرار گرفتهاند. از یک سو، باید تمام تلاش خود را برای بازگرداندن بودجه تحقیقات حیاتی انجام دهند. از سوی دیگر، خطر این را دارند که در برابر خواستههای رئیسجمهوری تسلیم شوند که دیدگاههایش با مأموریت دانشگاهها همسو نیست.
با آغاز ترم پاییز، مدیران دانشگاهی میتوانند برای راهنمایی به ادبیات رجوع کنند. بایگانی غنی داستانی آمریکای لاتین در طول یک قرن گذشته، این معضل را در قالب داستانهایی درباره زندگی زیر سایه دیکتاتوریها به تصویر کشیده است.
از جمله، رماننویس پرویی ماریو بارگاس یوسا، نویسنده و روزنامهنگار کلمبیایی گابریل گارسیا مارکز و نویسنده آرژانتینی لوئیسا والنزوئلا، از تاریخ پرتلاطم سیاسی منطقه برای بررسی این موضوع بهره گرفتهاند که چگونه حاکمان اقتدارگرا با پرورش ترس، رهبران نهادها را به اراده خود خم میکنند.
درسهایی از کتابخانه
در این آثار، برخی تهدیدها آشکارا اجباریتر از بقیه هستند.
رمان «جشن بز» اثر بارگاس یوسا، شرح میدهد که چگونه دیکتاتور دومینیکن، رافائل تروخیو، گفته میشود زیردستان نافرمان را جلوی کروکودیلها میانداخت؛ تصویری که برای من تداعیگر «آلکاتراز تمساحها» در فلوریدا است. در رمان «پاییز پدرسالار» اثر گارسیا مارکز، یک دیکتاتور بیسواد تمام نهادها را چنان به تصرف خود درمیآورد که «él solo era el gobierno» – «او تنها خودِ حکومت بود».
با این حال، به نظر من بزرگترین خطری که ادبیات آمریکای لاتین برای آموزش عالی پیشبینی میکند، همان شیوه خزنده و تدریجی است که تسلیم در برابر اقتدارگرایان، هم افراد و هم نهادها را تغییر میدهد.
این موضوع در داستان کوتاه «سانسورها» اثر والنزوئلا (۱۹۷۶) مطرح میشود. در آن زمان، همه کشورهای آمریکای لاتین به جز چهار کشور، تحت سلطه رژیمهای اقتدارگرا بودند.
سیلویا لموس، روزنامهنگار (چپ)، در نمایشگاه بینالمللی کتاب گوادالاخارا در ۱ دسامبر ۲۰۱۹ جایزهای را به نویسنده آرژانتینی، لوئیزا والنزوئلا، اهدا میکند. لئوناردو آلوارز هرناندز/گتی ایمیجز
شخصیت اصلی داستان والنزوئلا، مردی عادی به نام «خوان» است که نامهای برای معشوقهاش، «ماریانا» که اکنون در پاریس زندگی میکند، میفرستد. کمی بعد از ارسال نامه، خوان دچار ترس میشود؛ میترسد که با وجود بیخطر بودن نامه، مقامات آن را براندازانه تعبیر کنند. او نگران است که نیروهای مخفی نظامی به پاریس پرواز کنند و ماریانا را از آپارتمانش بربایند. (منظره مردان نقابدار که مردم را به خودروهای بدون پلاک سوار میکنند، در دیکتاتوریها، چه دیروز و چه امروز، عادی است.)
خوان تصمیم میگیرد «چرخدندههای این ماشین را خراب کند، ماسه در چرخدندههایش بریزد». بنابراین، به سانسورچی رژیم تبدیل میشود تا بتواند نامه خودش را در مسیر کند و طاقتفرسای سانسور اداره پست پیدا کند.
رهبران دانشگاه، درست مثل خوان، با نیت خیر آغاز میکنند. آنها ابتدا با خواستههای دولت همکاری میکنند، چون میخواهند از مأموریت دانشگاه محافظت کنند.
اما وقتی امتیازها داده میشود، اوضاع شروع به تغییر میکند.
در «سانسورها»، خوان کشف میکند که استعداد خاصی در سانسور نامههای مشکوک دارد. او به بخشی منتقل میشود که نامهها را برای وجود مواد منفجره بررسی میکند و شاهد است که دست راست یکی از همکارانش منفجر میشود. اما وقتی یکی دیگر از همکاران تلاش میکند برای شرایط کاری ایمنتر تظاهراتی سازمان دهد، خوان او را به مقامات گزارش میدهد و در نتیجه ترفیع فوری میگیرد.
خوان فرصتطلبی خود را یکبار اتفاقی توجیه میکند: «Una vez no crea hábito» – «یکبار عادت نمیسازد» – او اینگونه خودش را پس از خروج از دفتر رئیسش دلداری میدهد.
وقتی خوان به بالاترین سطوح اداره سانسور میرسد، هدف اولیهاش بهکلی رنگ میبازد. اکنون، علامتگذاری نامههای براندازانه و محکوم کردن نویسندگان آنها را «کاری واقعاً میهنپرستانه، هم ایثارگرانه و هم تعالیبخش» میداند.
در همین لحظه، خوان با نامه خودش به ماریانا مواجه میشود. راوی با طعنه میگوید: «طبعاً، بدون هیچ پشیمانی آن را سانسور کرد». در آخرین سطور داستان، راوی فاش میکند که خوان فردای همان روز اعدام شد.
والنزولا با طنزی گزنده نتیجه میگیرد که خوان «یک قربانی دیگر از فداکاری برای کارش بود».
دانشگاهها در تیررس
خوان با اشتیاق برای تسلیم، حکم مرگ خودش را امضا کرد و من نمیتوانم نپرسم آیا دانشگاهها در حال حرکت در همان مسیر خطرناک هستند؟
در یک بیانیه رسمی، دانشگاه براون در ۳۰ ژوئیه ۲۰۲۵ اعلام کرد که «با چشمانداز دولت ترامپ» در شیوههای پذیرش موافقت خواهد کرد. به همین ترتیب، دانشگاه کلمبیا با نظارت مستقیم دولت بر دپارتمان مطالعات خاورمیانه موافقت کرده است، در حالی که دانشگاه پنسیلوانیا دیگر اجازه حضور زنان ترنس را در تیمهای ورزشی زنان نخواهد داد.
رئیس دانشگاه ویرجینیا، جیمز ای. رایان، در ژوئن ۲۰۲۵ استعفا داد. وین مکنامی/گتی ایماژ
در دانشگاه ویرجینیا، جایی که من استادیار زبان اسپانیایی هستم، رئیس دانشگاه، جیمز ای. رایان، در ژوئن ۲۰۲۵ تحت فشار شدید وزارت دادگستری استعفا داد.
در بیشتر هفت سال رهبریاش، رایان تلاش کرد دانشگاه را متنوعتر کند و درهای آن را به روی دانشجویان نسل اول و دانشجویان با درآمد کم تا متوسط باز کند.
اما تا زمان استعفایش، دانشگاه در برابر خواستههای یک گروه فارغالتحصیلان محافظهکار برای کمرنگ کردن تاریخ بردهداری در تورهای دانشگاهی تسلیم شده بود. همچنین سیاست «بیطرفی نهادی» را پذیرفته بود؛ به این معنا که دیگر در مورد موضوعاتی مانند قحطی گسترده در غزه موضعی نمیگرفت.
در مارس ۲۰۲۵، هیئت حاکمه دانشگاه رأی به انحلال دفتر تنوع، برابری و شمول (DEI) به درخواست فرماندار ویرجینیا، گلن یانگکین، داد.
سه ماه بعد، رایان رفت.
آیا این تازه آغاز کار است؟
با ادامه فشارهای کاخ سفید، مدیران دانشگاه ممکن است در آینده با تهدیدات بیشتری برای بودجه مواجه شوند. نگرانم که اگر برنامههای علوم انسانی حذف شوند – همانطور که دانشگاه شیکاگو اخیراً پذیرش در رشتههای دکتری ادبیات، فلسفه، هنر و زبانها را به دلیل «این لحظه نامطمئن» متوقف کرد – دانشجویان فرصت آشنایی با آثاری مانند «سانسورها» را از دست بدهند.
دانشگاه کلمبیا ادعا میکند که با توافقی که کرده، آزادی آکادمیک را حفظ کرده است. اما همانطور که مایکل راث، رئیس دانشگاه وسلین، به PBS گفت، جامعه دانشگاهی همچنان نسبت به پایداری این توافقها بدبین است.
شاید برخی مدیران باور دارند، مانند خوان، که «یکبار عادت نمیسازد».
اما من میترسم آموزش عالی، در نتیجه «فداکاری رهبرانش برای کارشان»، بلعیده شود.