تبریز امروز:
تاریخ انتشار: ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۵
نویسندگان:
پیتر مکگراو (استاد بازاریابی و روانشناسی، دانشگاه کلرادو بولدر)
آدام بارسکی (استاد مدیریت، دانشگاه ملبورن)
کالیب وارن (استاد بازاریابی، دانشگاه آریزونا)
چگونه میتوانید در حرفه خود پیشرفت کنید و در عین حال از مسیر لذت ببرید؟
یکی از راهحلهایی که در کتابهای کسبوکار، پستهای لینکدین و راهنماهای تیمسازی ارائه میشود، استفاده از طنز است. طبق این توصیهها، به اشتراک گذاشتن لطیفهها، کنایههای طنز، میمهای محکم و حکایتهای بامزه، شما را دوستداشتنیتر میکند، استرس را کاهش میدهد، تیمها را تقویت میکند، خلاقیت را برمیانگیزد و حتی نشاندهنده پتانسیل رهبری است.
ما اساتید بازاریابی و مدیریت هستیم که درباره طنز و پویاییهای محیط کار مطالعه میکنیم. تحقیقات خود ما - و حجم فزایندهای از کارهای دیگر محققان - نشان میدهد که بامزه بودن سختتر از چیزی است که اکثر مردم فکر میکنند. عواقب یک لطیفه بد اغلب بزرگتر از سودی است که از یک لطیفه خوب عایدتان میشود.
خوشبختانه، برای اینکه از طنز به نفع خود استفاده کنید، لازم نیست لطیفههای خندهدار تعریف کنید. در عوض، میتوانید یاد بگیرید که مانند یک کمدین فکر کنید.
کمدی با خم کردن و شکستن هنجارها کار میکند – و وقتی این قواعد به روش درست شکسته نشوند، این کار به جای کمک به تیم شما، بیشتر به اعتبارتان آسیب میزند.
ما «نظریه تخطی بیضرر» (Benign Violation Theory) را توسعه دادیم تا توضیح دهیم چه چیزی چیزها را خندهدار میکند – و چرا تلاش برای شوخی اغلب نتیجه عکس میدهد، بهخصوص در محیط کار. در اصل، طنز زمانی به وجود میآید که چیزی همزمان هم «اشتباه» باشد و هم «OK» (بیخطر یا قابل قبول).
مردم زمانی لطیفهها را بامزه میدانند که قواعد را میشکنند در حالی که بیضرر به نظر میرسند. اگر هنگام تعریف یک لطیفه یکی از این مواد اولیه را از قلم بیندازید، مخاطب شما قدردان آن نخواهد بود. وقتی چیزی کاملاً بیضرر است و هیچ تخطی در آن وجود ندارد، باعث خمیازه میشود. وقتی کاملاً تخطی است و بیضرر نیست، ممکن است منجر به خشم و خشونت شود.
خنداندن مردم در تاریکی یک کلوپ کمدی بهخودیخود به اندازه کافی سخت است. زیر نور فلورسنت دفتر کار، راه رفتن روی آن مرز باریک حتی سختتر هم میشود. چیزی که برای یک همکار «اشتباه ولی قابل قبول » احساس میشود، ممکن است برای دیگری فقط «اشتباه» به نظر برسد، بهخصوص در وجود تفاوت در ارشدیت، فرهنگ، جنسیت یا حتی حال و هوای فرد.
سریال کمدی پربیننده «The Office» به شوخیهای ناجور و ضعیف یک رئیس بیدستوپا میپردازد.
در آزمایشهای ما، وقتی از افراد عادی خواسته میشود «بامزه باشند»، اکثر تلاشها یا با بیتفاوتی مواجه میشوند یا از خط قرمزها عبور میکنند.
در یک مسابقه طنزنویسی برای کپشن با حضور دانشجویان بازرگانی، که در کتاب پیتر مکگراو با نام «The Humor Code» در مورد روشهای جهانی طنز شرح داده شده، کپشنها از ابتدا چندان بامزه نبودند. با این حال، آنهایی که توسط داوران بامزهتر ارزیابی شدند، اغلب به عنوان «بیمزهترین» (بیسلیقگیترین) نیز رتبهبندی شدند.
بامزه بودن بدون توهینآمیز بودن از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. این موضوع بهویژه برای زنان صادق است، چرا که مجموعه قابل توجهی از تحقیقات نشان میدهند زنان در مقایسه با مردان، برای رفتارهایی که توهینآمیز یا هنجارشکن دیده میشوند (مانند ابراز خشم، رفتار سلطهجویانه یا حتی «درخواست کردن» در مذاکرات) با واکنشهای سختتری مواجه میشوند.
آن آدم (شوخی بیمزه) نباشید.
تحقیقات دیگر محققانی که رفتار رهبران و مدیران در سازمانها را بررسی میکنند، داستان مشابهی را روایت میکنند.
در یک مطالعه، مدیرانی که مؤثر از طنز استفاده میکردند، بااعتمادبهنفستر و شایستهتر دیده میشدند و این امر جایگاه (Status) آنان را افزایش میداد. با این حال، وقتی تلاشهای آنان با شکست مواجه میشد، همان مدیران جایگاه و اعتبار خود را از دست میدادند. محققان دیگر دریافتهاند که طنز ناموفق نه تنها جایگاه یک مدیر را آسیب میزند، بلکه باعث میشود کارکنان کمتر به آن مدیر احترام بگذارند، کمتر دنبال راهنمایی او بروند یا به رهبری او اعتماد کنند.
حتی زمانی که لطیفهها موفق میشوند (میان مخاطب جواب میدهند)، طنز میتواند نتیجه عکس بدهد. در یک مطالعه، از دانشجویان بازاریابی خواسته شد متن «بامزه»ای برای تبلیغات بنویسند؛ آنان تبلیغاتی نوشتند که بامزهتر بود، اما در مقایسه با تبلیغات دانشجویانی که دستور نوشتن متن «خلاق» یا «متقاعدکننده» را داشتند، کماثرتر بود.
مطالعه دیگری دریافت که رئیسانی که بیش از حد شوخی میکنند، کارکنان را مجبور میکنند که تظاهر به خوشحالی و سرگرمی کنند که این امر انرژی را تخلیه میکند، رضایت شغلی را کاهش میدهد و فرسودگی شغلی را افزایش میدهد. و ریسکها برای زنان به دلیل وجود یک استاندارد دوگانه (Double Standard) بیشتر است. وقتی زنان در ارائهها از طنز استفاده میکنند، اغلب کمتر capable (قادر) و دارای جایگاه (Status) پایینتری نسبت به مردان ارزیابی میشوند.
نتیجهگیری نهایی این است که گفتن یک لطیفه عالی به ندرت باعث ارتقای شغلی شما میشود. و یک شوخی بد میتواند شغل شما را به خطر بیندازد – حتی اگر شما مجری یک برنامه و شو گفتگو باشید که با خنداندن مردم امرار معاش میکند، نباشید.
به جای تلاش برای بامزه بودن در محیط کار، توصیه میکنیم روی چیزی که ما آن را «فکر کردن به روش بامزه» (Thinking Funny) مینامیم تمرکز کنید – همانطور که در کتاب دیگر مکگراو با عنوان «Shtick to Business» شرح داده شده است.
دیوید اگیلوی، افسانه تبلیغات، زمانی گفت: «بهترین ایدهها به صورت لطیفه به ذهن میرسند. سعی کنید تفکر خود را تا حد امکان بامزه کنید.»
اما اگیلوی به مدیران نمیگفت که در جلسات لطیفه تعریف کنند. او کارکنان را تشویق میکرد که مانند کمدینها فکر کنند: با وارونه کردن انتظارات، استفاده از شبکههای ارتباطی خود و پیدا کردن جایگاه خاص خود.
کمدینها اغلب شما را به یک مسیر هدایت میکنند و سپس سناریو را وارونه میکنند. هننی یانگمن، استاد لطیفههای کوتاه (One-liners)، بهطور مشهوری طعنه زد: «وقتی در مورد خطرات نوشیدن الکل خواندم، آن را کنار گذاشتم... خواندن». نسخه کسبوکاری این روش، به چالش کشیدن یک فرض بدیهی است.
به عنوان مثال، کمپین «Don’t Buy This Jacket» پاتاگونیا، که این شرکت لوازم فضای باز در بلک فرایدی سال ۲۰۱۱ به صورت یک آگهی تمامصفحه در نیویورک تایمز منتشر کرد، با اشاره به مصرف بیش از حد، به طور متناقضی باعث افزایش فروش شد.
برای اعمال این روش، یک فرضیه کهنهای که تیم شما به آن پایبند است را انتخاب کنید (مانند اینکه اضافه کردن features به یک محصول همیشه آن را بهبود میبخشد یا داشتن جلسات بیشتر منجر به هماهنگی روانتر میشود) و بپرسید: «چه میشد اگر عکس آن درست بود؟»
با این کار گزینههایی را کشف خواهید کرد که طوفان فکری استاندارد از قلم میاندازد.
وقتی کمدین بیل بر تماشاگرانش را به خنده میاندازد، میداند که برخی افراد لطیفههای او را بامزه نمیدانند – و سعی نمیکند آنان را راضی کند.
ما مشاهده کردهایم که بسیاری از بهترین کمدینها سعی نمیکنند همه را راضی کنند. آنان با محدود کردن عمدی مخاطبان خود موفق میشوند. و همچنین دریافتهایم که کسبوکارهایی که همین کار را میکنند، برندهای قویتری میسازند.
به عنوان مثال، زمانی که هیئت گردشگری نبراسکا در یک کمپین در سال ۲۰۱۹ شعار «صادقانه بگویم، اینجا برای همه مناسب نیست» (Honestly, it’s not for everyone) را برای هدفگیری بازدیدکنندگان از خارج از ایالت پذیرفت، ترافیک وبسایت ۴۳٪ افزایش یافت.
بعضی افراد چای داغ میخواهند. بعضی دیگر چای سرد. سرو کردن چای ولرم هیچکس را راضی نمیکند. به طور مشابه، شما میتوانید در کسبوکار با تصمیمگیری درباره اینکه ایده شما برای چه کسی است و برای چه کسی نیست، و سپس ساخت محصول، خطمشی یا ارائه خود بر اساس آن، موفق شوید.
شاید اجرای استندآپ کمدی مانند یک اجرای انفرادی به نظر برسد. اما کمدینها به بازخورد وابسته هستند – «پانچآپ» (Punch-up) از طرف کمدینهای دیگر و واکنشهای شنوندگان – و لطیفهها را به همان روشی که استارتاپهای ناب (Lean Startups) ممکن است محصولات جدیدی را نوآوری میکنند، تکرار میکنند.
ساختن تیمهای موفق در محیط کار به معنای گوش دادن قبل از صحبت کردن، خوب جلوه دادن شرکا و متعادل کردن نقشها است. بیلی مریت، مدرس improv (کمدی بداهه)، سه نوع بازیگر improv را توصیف کرده است:
دزدان دریایی (Pirates): خطرپذیرها.
رباتها (Robots): سازندگان ساختار.
نینجاها (Ninjas): افرادی که در هر دو مورد مهارت دارند، خطر میکنند و ساختار میسازند.
برای مثال، یک تیم که در حال طراحی یک اپ جدید است به هر سه نیاز دارد: دزدان دریایی برای پیشنهاد موضوعات جسورانه، رباتها برای سادهسازی رابط کاربری، و نینجاها برای پل زدن بین شکافها. توانمندسازی همه در این نقشها منجر به ایدههای شجاعانهتر با نقاط کور کمتر میشود.
گفتن به کسی که «بامزه باشد» مانند گفتن به او که «موسیقایی باشد» است. بسیاری از ما میتوانیم ضرب را حفظ کنیم، اما تعداد کمی آن چیزی را دارند که برای تبدیل شدن به یک ستاره راک لازم است.
به همین دلیل است که ما استدلال میکنیم که عاقلانهتر است که مانند یک کمدین فکر کنید تا اینکه سعی کنید مانند آنان عمل کنید.
با وارونه کردن فرضیات، همکاری برای نوآوری و ایجاد شکاف، تفراد خبره و متخصص میتوانند راهحلهای تازهای ایجاد کنند و بدرخشند – بدون اینکه به عنصر ناتوان دفتر (Office Punchline) تبدیل شوند.