– درباره جنگ چه فکر میکنید؟
– این که جنگ بلای جان بشریت است، یک تفکر وحشیانه است. برعکس، جنگ مهمترین رویداد است. جنگ سیاسی و بین ملتها به همه روابط خیر میرساند و به همین دلیل ضروری است.
– اما انسانها یکدیگر را میکشند، چه چیزی در این ضروری است؟
– اولاً، این فکر که انسانها برای کشتن یکدیگر به جنگ میروند، اشتباه است: در درجه اول به این فکر نمیشود، بلکه آنها برای قربانی کردن زندگی خود میروند. این کاملاً موضوع دیگری است. در زندگی، هیچ ایدهای زیباتر از فدا کردن جان خود برای دفاع از هموطنان و میهن نیست. بدون ایدههای انساندوستانه، بشریت نمیتواند زندگی کند. حتی گمان میکنم که بشریت جنگ را دقیقاً به خاطر تحقق این ایده انساندوستانه دوست دارد. به آن نیاز است.
– بشریت جنگ را دوست دارد؟
– چرا که نه؟ چه کسی در زمان جنگ فرار میکند؟ برعکس، در همه روحیهای بالا ایجاد میشود، دیگر از عادی بودن و کسالت مانند زمان صلح شکایتی شنیده نمیشود. پس از پایان جنگ هم مردم عاشق یادآوری آن هستند، حتی در صورت شکست نیز با حسرت به آن فکر میکنند. به حرف کسانی که در زمان جنگ با آه و ناله میگویند «چه بدبختی بزرگی، ببین چهها کشیدیم!» باور نکنید. این فقط یک سنت است. برعکس، در دل همه جشن و شادی است. فقط همه از ستایش جنگ اکراه دارند.
– یعنی بدون جنگ، ایدههای انساندوستانه ممکن نیست؟ مگر در زمان صلح تحقق آنها آسانتر نیست؟
– کاملاً اشتباه است. برعکس، انساندوستی در صلح طولانیمدت به نابودی کشیده میشود و به جای آن بیشرمی و بیتفاوتی پدید میآید. در صلح طولانیمدت، برتری اجتماعی به سمت بدترین و خشنترین جنبههای بشریت میرود. مهمتر از همه، به سمت ثروت و سرمایه. درست است که شرافت، انساندوستی و ازخودگذشتگی هنوز تحسین و ارزشگذاری میشوند، اما هرچه صلح طولانیتر شود، این ارزشهای اخلاقی و زیبا پژمرده، خشک و نابود میشوند و ثروت همهچیز را تسخیر میکند. در نهایت، تنها ریاکاری باقی میماند. صلح طولانیمدت سستی ایجاد میکند، افکار را مشوش، احساسات را کدر و فساد را به دنبال دارد.
– پس علم و هنر در زمان جنگ پیشرفت میکنند؟
– علم و هنر همیشه در مرحله اول پس از جنگ پیشرفت میکنند. جنگ آنها را نو میکند، طراوت میبخشد و به آنها انگیزه میدهد. در صلح طولانیمدت، علم نیز رو به زوال میرود. مشغول شدن به علم نیازمند ازخودگذشتگی است. اما بیایید فکر کنیم، چند دانشمند میتوانند در برابر زخمهای خونبار جهان مقاومت کنند؟ او هم میخواهد بدرخشد و توجه جلب کند. به نظر شما، چند نفر عاشق کار واقعی باقی ماندهاند؟ آنها شهرت میخواهند. به همین دلیل در علم، شارلاتانیسم، دنبال کردن جلوههای ظاهری و بیش از همه سودجویی غالب میشود، چون دانشمند هم میخواهد ثروتمند شود. در هنر هم همینطور است: دنبال کردن جلوههای ظاهری. ایدههای ساده، روشن و سالم دیگر مد نیستند. حس تناسب و هارمونی کمکم از بین میرود. در احساسات و عواطف هم گویی انحرافاتی ایجاد میشود. اگر در جهان جنگی نبود، هنر فاسد میشد. تمام ایدههای زیبای هنری از جنگ و مبارزه زاده شدهاند.
– مسیحیت چه؟
– مسیحیت واقعیت جنگ را میپذیرد و با دوراندیشی میگوید که شمشیر تا پایان صلح نمیرسد، این بسیار عالی و شورانگیز است. بدون شک، در معنای والای معنوی، جنگ را رد میکند و عشق به انسان را میستاید. وقتی شمشیرها به خیش تبدیل شوند، من پیش از همه و بیش از همه شادمان خواهم شد. اما این کی ممکن است رخ دهد؟
جهان امروز همیشه و همهجا از جنگ بدتر است، آنقدر بد که دفاع از آن هم غیراخلاقی است. چیزی برای ارزشگذاری و حفظ کردن وجود ندارد.
در زمان صلح، بزدلی ریشه میدواند. انسان به طور ذاتی به شدت به بزدلی و بیشرمی گرایش دارد و خودش هم این را به خوبی میداند. شاید به همین دلیل است که اینقدر تشنه جنگ است و آن را راهحل میبیند. جنگ انساندوستی را پرورش میدهد و ملتها را متحد میکند.
– چگونه ملتها را متحد میکند؟
– با وادار کردن آنها به احترام گذاشتن به یکدیگر. جنگ انسانها را تازه میکند. خیرخواهی بیش از همه در میدان جنگ رشد میکند. این حتی واقعیت عجیبی است که صلح بیش از جنگ اعصاب را فرسوده میکند. بیایید به یاد بیاوریم، در زمان «کارزار کریمه» آیا ما از انگلیسیها و فرانسویها متنفر بودیم؟ برعکس، انگار با آنها صمیمیتر و نزدیکتر شدیم. به نظرات آنها درباره قهرمانیهایمان علاقهمند بودیم، اسیرانشان را درمان میکردیم. سربازان و افسران ما در زمان آتشبس به پستها میرفتند، حتی نزدیک بود با آنها در آغوش کشیده و ودکا بنوشند.
در زمان جنگ، همه فوراً به مظلومان کمک میکنند، اما در زمان صلح، تا وقتی به خودمان بیاییم و سه روبل بدهیم، ممکن است کل منطقه از گرسنگی نابود شود.
– به نظر شما، آیا مردم عادی در زمان جنگ بیش از طبقات بالای جامعه رنج نمیکشند و محرومیتها را تحمل نمیکنند؟
– جنگ دقیقاً برای مردم عادی بهترین نتایج را به بار میآورد. هرچقدر هم انساندوست باشید، باز هم خودتان را برتر از مردم عادی میدانید.
در زمانه ما، چه کسی قلبش را با معیارهای مسیحیت میسنجد؟ با جیب، با قدرت و با اقتدار سنجیده میشود و توده مردم عادی هم این را به خوبی میدانند. هرچقدر آزاد باشید، هر قانونی بنویسید، نابرابری میان انسانها هرگز از بین نمیرود. تنها راهحل جنگ است.
جنگ در مردم روحیهای والا ایجاد میکند و حس کرامت را در ذهنشان تقویت میکند. جنگ در زمان نبرد همه را برابر میکند و ارباب و نوکر را آشتی میدهد. ویژگیهای والای انسانی آشکار میشود و مردم را برای هدفی مشترک، یعنی میهن، متحد میکند. در زمان جنگ، برابری کامل قهرمانی پدید میآید.
خون ریختهشده رویداد مهمی است. در سال 1812، ثروتمند و دهقان کنار هم جنگیدند و از زمان صلح به یکدیگر نزدیکتر شدند. جنگ به تودهها عزتنفس میدهد، به همین دلیل مردم جنگ را دوست دارند. ترانههای جنگی میسازند، افسانهها و داستانها مینویسند. نه، جنگ در زمانه ما ضروری است، بدون آن جهان به سوی نابودی کشیده میشود.
این مصاحبه برای اولین بار در سال 1876 در روزنامه «صدا» منتشر شده است.