توفیق وحیدی آذر با نگاهی به خاطرات ویلهلم لیتن

ترور کنسول آلمان کورت وسترو ، در نیمه ظهر 13 خردادماه 1299 در تبریز

تاریخ انتشار : ۱۸:۴۴ ۱۲-۰۳-۱۴۰۴

نشریه ینا زایتونگ در 11 ژوئن 1920 از درگیری های یک هفته قبل تبریز خبر می دهد : درگیری‌های مسلحانه بین نیروهای انگلیسی و طرفداران دموکراسی ایران در 3 ژوئن اطراف کنسول‌گری آلمان گزارش شده است. کنسول آلمان به نام ووسترو از خود و پناهندگان تحت حمایتش با شجاعت دفاع کرد............ متأسفانه هیچ شکی وجود ندارد که درگیری‌ها بین کنسول‌گری آلمان و طرفداران دموکراسی ایران با استفاده از سلاح‌های گرم در جریان است. از بعدازظهر، در نزدیکی کنسول‌گری آلمان در تبریز ، صدای شلیک مسلسل و انفجار بمب گزارش شده است. کنسول آلمان، ووستر، با مقاومت قهرمانانه‌ای از خود و پناهندگان تحت حمایتش دفاع می‌کند. به نظر می‌رسد که مهاجمان، همان‌طور که سال گذشته نیز تلاش کردند، این بار هم دست از تلاش برنخواهند داشت. گفته می‌شود که ووسترو در هنگام دفاع از کنسول‌گری مجروح شده است................کنسول در گورستان پروتستان های تبریز به خاک سپرده شد و اکنون بعد از گذشت 123 سال همچنان در تبریز بخواب ابدی فرو رفته است

تبریز امروز:

جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸) یکی از ویرانگرترین رویدادهای تاریخ اروپا بود که با پایان خود در سال ۱۹۱۸، قاره را در وضعیتی بحرانی قرار داد. این جنگ با حدود ۱۶ میلیون کشته و میلیون‌ها زخمی، تأثیرات عمیقی بر ساختار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و روانی جوامع اروپایی گذاشت. در این میان، آلمان به‌عنوان یکی از آسیب دیدگان  اصلی جنگ، با شرایط بسیار دشواری مواجه شد که زمینه‌ساز تحولات بزرگی مانند ظهور نازیسم شد. همزمان، انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه که به قدرت‌گیری بلشویک‌ها منجر شد، موج‌های ایدئولوژیک و اجتماعی را در سراسر اروپا ایجاد کرد و به‌ویژه در آلمان تأثیرات قابل‌توجهی داشت.

جنگ جهانی اول با پایان خود، اروپا را در وضعیتی از ناامیدی و سرخوردگی فرو برد. مردم که این درگیری را «جنگ برای پایان همه جنگ‌ها» می‌دانستند، پس از سال‌ها رنج و از دست دادن عزیزانشان، با صلحی مواجه شدند که نه پایدار بود و نه عادلانه به نظر می‌رسید. افکار عمومی در بسیاری از کشورها خسته و دلسرد شده بود و اعتماد به نهادهای سنتی مانند دولت‌ها، کلیسا و اشرافیت به شدت کاهش یافت. این حس پوچی در آثار ادبی و هنری آن دوره، مانند رمان «در جبهه غرب خبری نیست» اثر اریش ماریا رمارک، به وضوح منعکس شد. از سوی دیگر، جنگ تغییرات اجتماعی عمیقی را به همراه داشت. زنان که در طول جنگ به دلیل کمبود نیروی کار مردانه وارد بازار کار شده بودند، نقش‌های جدیدی در کارخانه‌ها، بیمارستان‌ها و حتی ارتش بر عهده گرفتند. این تجربه، آگاهی زنان از حقوق خود را افزایش داد و جنبش‌هایی مانند حق رأی زنان در بریتانیا (۱۹۱۸) را تقویت کرد. اما از دست رفتن میلیون‌ها مرد جوان، که به «نسل گمشده» معروف شد، باعث شد بسیاری از زنان بدون همسر بمانند و خانواده‌ها فرزندان خود را از دست بدهند. این موضوع ساختار اجتماعی را به شدت تحت تأثیر قرار داد. در کنار این، شکاف طبقاتی نیز افزایش یافت؛ در حالی که برخی سرمایه‌داران از تولیدات جنگی سودهای کلان بردند، کارگران و کشاورزان با فقر، تورم و بیکاری دست‌وپنجه نرم می‌کردند.

از منظر فرهنگی، جنگ جهانی اول باعث شد که هنر و ادبیات به سمت سبک‌های جدیدی مانند دادائیسم و سورئالیسم حرکت کنند که پوچی و هرج‌ومرج زندگی مدرن را نشان می‌دادند. موسیقی جاز در اروپا محبوب شد و فرهنگ مصرف‌گرایی و سرگرمی، مانند رقص های تند و کاباره‌ها، به‌عنوان راهی برای فرار از واقعیت‌های تلخ گسترش یافت. اما شاید مهم‌ترین تغییر در افکار عمومی، ظهور ایدئولوژی‌های افراطی بود. سرخوردگی از جنگ و مشکلات اقتصادی، زمینه را برای رشد کمونیسم و فاشیسم فراهم کرد. انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه که به سرنگونی رژیم تزاری و به قدرت رسیدن بلشویک‌ها منجر شد، به  طبقات محروم در اروپا امید داد که می‌توانند نظام طبقاتی را سرنگون کنند. این انقلاب تفکر سوسیالیستی را در سراسر اروپا تقویت کرد و اعتصابات کارگری را افزایش داد. اما همزمان، طبقه حاکم و سرمایه‌داران از گسترش کمونیسم به شدت هراس داشتند. این ترس باعث سرکوب جنبش‌های کارگری شد و در کشورهایی مانند ایتالیا، به ظهور فاشیسم و به قدرت رسیدن موسولینی در سال ۱۹۲۲ کمک کرد.

از نظر اقتصادی و سیاسی، اروپا با بحران‌های عمیقی مواجه شد. بسیاری از کشورها مانند فرانسه، بریتانیا و آلمان با بدهی‌های عظیم جنگی روبه‌رو شدند که اغلب به آمریکا پرداخت می‌شد. تورم و بیکاری شایع شد و تولید صنعتی و کشاورزی به دلیل تخریب زیرساخت‌ها و کمبود نیروی کار آسیب دید. معاهده ورسای (۱۹۱۹) که پایان جنگ را اعلام کرد، شرایط سختی را بر بازندگان جنگ، به‌ویژه آلمان، تحمیل کرد و نارضایتی عمومی را افزایش داد. امپراتوری‌های بزرگی مانند اتریش-مجارستان و عثمانی فروپاشیدند و کشورهای جدیدی مانند چکسلواکی، یوگسلاوی و لهستان ایجاد شدند که این تغییرات به تنش‌های قومی و مرزی منجر شد. جامعه ملل برای حفظ صلح تأسیس شد، اما ضعف آن در مدیریت تنش‌ها، به‌ویژه به دلیل عدم مشارکت آمریکا، امید به صلح پایدار را کمرنگ کرد.

آلمان با شرایط بسیار دشواری مواجه شده بود. معاهده ورسای آلمان را مقصر جنگ اعلام کرد و این کشور را مجبور به پرداخت غرامت‌های سنگین (۱۳۲ میلیارد مارک طلا) کرد. آلمان سرزمین‌های زیادی را از دست داد، ارتش آن محدود شد و مستعمراتش را واگذار کرد. این شرایط حس تحقیر و خشم را در میان مردم آلمان ایجاد کرد و بسیاری معاهده را «صلح تحمیلی» دانستند. از نظر اقتصادی، آلمان با تورم شدید (هایپراینفلیشن) در سال‌های ۱۹۲۲-۱۹۲۳ مواجه شد که ارزش مارک را به شدت کاهش داد و مردم برای خرید نان مجبور به حمل چرخ‌دستی‌های پر از پول شدند. بیکاری گسترده شد و طبقه متوسط، که پس‌اندازهای خود را از دست داده بود، به شدت فقیر شد. از نظر سیاسی، امپراتوری آلمان فروپاشید و قیصر ویلهلم دوم تبعید شد. جمهوری وایمار تأسیس شد، اما با بی‌ثباتی سیاسی مواجه بود. گروه‌های افراطی چپ و راست علیه دولت فعالیت می‌کردند و درگیری‌های خیابانی، کودتاها (مانند کودتای کاپ در ۱۹۲۰) و ترورهای سیاسی (مانند ترور والتر راتناو در ۱۹۲۲) شایع بود. مردم آلمان احساس تحقیر و سرخوردگی عمیقی داشتند و بسیاری از سربازان بازگشته از جنگ با مشکلات روحی و بیکاری مواجه شدند. افسانه «خنجر از پشت» که ادعا می‌کرد آلمان در جبهه شکست نخورده، بلکه توسط کمونیست‌ها و یهودیان خیانت شده است، در این دوره رواج یافت و یهودی‌ستیزی را تقویت کرد.

انقلاب اکتبر تأثیرات عمیقی بر جامعه آلمان داشت. این انقلاب به جنبش‌های کمونیستی در آلمان الهام بخشید و حزب کمونیست آلمان (KPD) در سال ۱۹۱۸ توسط رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت تأسیس شد. در نوامبر ۱۹۱۸، همزمان با پایان جنگ، انقلاب نوامبر در آلمان رخ داد که به سرنگونی قیصر و تأسیس جمهوری وایمار منجر شد. این انقلاب تا حدی از انقلاب اکتبر الهام گرفته بود و کارگران و سربازان شوراهایی مشابه شوراهای کارگری روسیه تشکیل دادند. در ژانویه ۱۹۱۹، قیام اسپارتاکیست‌ها در برلین تلاشی برای ایجاد انقلابی کمونیستی بود، اما توسط دولت وایمار و شبه‌نظامیان فریکورپس سرکوب شد و رهبران آن کشته شدند. قیام‌های دیگری مانند قیام منطقه رور در ۱۹۲۰ نیز رخ داد که همگی سرکوب شدند. انقلاب اکتبر همچنین باعث ترس شدید در میان طبقه متوسط و محافظه‌کاران آلمان شد. این ترس به ظهور گروه‌های راست‌گرا و ناسیونالیستی کمک کرد و شبه‌نظامیان فریکورپس برای سرکوب کمونیست‌ها فعال شدند. جامعه آلمان به شدت دوقطبی شد و رقابت میان کمونیست‌ها و ناسیونالیست‌ها به درگیری‌های خیابانی منجر شد. ترس از کمونیسم یکی از عوامل کلیدی در ظهور نازیسم بود. آدولف هیتلر با شعار مبارزه با کمونیسم و بازسازی غرور ملی، حمایت مردم را جلب کرد و در سال ۱۹۳۳ به قدرت رسید.

در نهایت، جنگ جهانی اول و پیامدهای آن، همراه با تأثیر انقلاب اکتبر، اروپا را به سوی بحرانی عمیق سوق داد. آلمان با فشار ناشی از باخت، بحران اقتصادی و بی‌ثباتی سیاسی مواجه شد و انقلاب اکتبر با الهام‌بخشی به جنبش‌های کمونیستی و همزمان ایجاد ترس در میان محافظه‌کاران، به دوقطبی شدن جامعه کمک کرد. این شرایط زمینه‌ساز ظهور نازیسم و در نهایت جنگ جهانی دوم شد. دوره پس از جنگ جهانی اول، یکی از بحرانی‌ترین مراحل تاریخ مدرن اروپا بود که نشان داد چگونه رویدادهای جهانی می‌توانند جوامع را به‌طور بنیادین دگرگون کنند.

***

 قحطی در 1917 1919 ایران

قحطی در ایران بعد از جنگ جهانی اول 

دوران پس از جنگ جهانی اول (1914-1918) یکی از بحرانی‌ترین مقاطع تاریخ ایران بود. ضعف دولت قاجار، مداخلات خارجی، قحطی بزرگ و نارضایتی عمومی، زمینه‌ساز ظهور جنبش‌های ملی‌گرایانه و محلی شد. در این میان، قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز (1299 هجری شمسی/1920 میلادی) به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین تلاش‌ها برای احیای آرمان‌های مشروطه و مقاومت در برابر نفوذ بیگانگان، جایگاه ویژه‌ای در تاریخ معاصر ایران دارد. 
جنگ جهانی اول، اگرچه ایران را به‌صورت رسمی بی‌طرف نگه داشت، اما این کشور را به میدان نفوذ قدرت‌های خارجی تبدیل کرد. نیروهای بریتانیا، روسیه و عثمانی بخش‌هایی از خاک ایران را اشغال کردند و این مداخلات، همراه با سوءمدیریت داخلی، به قحطی بزرگ 1917-1919 انجامید که جان میلیون‌ها ایرانی را گرفت. دولت قاجار، که از پیش ضعیف بود، توانایی کنترل اوضاع یا تأمین نیازهای مردم را نداشت.
در سال 1298 هجری شمسی، قرارداد 1919 بین ایران و بریتانیا امضا شد که به نظر می‌رسید استقلال ایران را به خطر می‌اندازد. این قرارداد، که نفوذ بریتانیا را بر امور مالی و نظامی ایران گسترش می‌داد، خشم عمومی و به‌ویژه ملی‌گرایان را برانگیخت. در این شرایط، جنبش‌های محلی در نقاط مختلف ایران، از جمله گیلان (جنبش جنگل) و آذربایجان (قیام خیابانی)، برای دفاع از استقلال و اصلاحات شکل گرفتند.

در این شرایط، گروه‌هایی از مخالفان داخلی، با گرایش به آلمان، فعالیت‌هایی پنهانی را علیه نفوذ انگلستان آغاز کردند. هدف این گروه‌ها، بسیج مردم و انجام عملیات چریکی برای بیرون راندن نیروهای بیگانه از کشور بود. آن‌ها بر این باور بودند که ایران باید به‌صورت رسمی وارد جنگ شود تا با حمایت آلمان، بتواند استقلال خود را بازیابد.

شیخ محمد خیابانی: پیشینه و آرمان‌ها
Поэт Мамедали Сефвет, тюрколог М. Т. Рефет и Шейх Хиябани (сидит справа). 1920 год
 محمد تقی رفعت - صفوت و شیخ محمد خیابانی
شیخ محمد خیابانی (1259-1299 هجری شمسی) روحانی، روشنفکر و از رهبران جنبش مشروطه بود. او که در تبریز متولد شد، در جریان مشروطه نقش فعالی داشت و به‌عنوان یکی از اعضای حزب دموکرات ایران، به دفاع از آزادی، عدالت اجتماعی و حاکمیت ملی باور داشت. خیابانی با انتشار روزنامه تجدد، ایده‌های اصلاح‌طلبانه و ملی‌گرایانه خود را ترویج می‌کرد. او مخالف نفوذ بیگانگان و ضعف دولت مرکزی بود و خواستار اجرای کامل قانون اساسی مشروطه و خودمختاری مناطق در چارچوب وحدت ملی ایران بود.
در بهار 1299 هجری شمسی، خیابانی با حمایت گروهی از مشروطه‌خواهان، روشنفکران و مردم تبریز، کنترل شهر را به دست گرفت و جنبشی به نام "نهضت آزادیستان" را بنیان گذاشت. نام "آزادیستان" نمادی از آرمان‌های آزادی‌خواهانه و ضداستعماری او بود. این قیام در واکنش به چند عامل کلیدی شکل گرفت:
  1. ضعف دولت مرکزی: ناتوانی دولت قاجار در اداره کشور و تأمین امنیت، به‌ویژه در آذربایجان که به دلیل نزدیکی به مرزهای روسیه و عثمانی، تحت فشار بود.
  2. قرارداد 1919: این قرارداد به‌عنوان نمادی از سلطه خارجی، خشم ملی‌گرایان را برانگیخت.
  3. آرمان‌های مشروطه: خیابانی به دنبال احیای آرمان‌های مشروطه، از جمله عدالت، آزادی و خودگردانی محلی بود.
اقدامات خیابانی
پس از تسلط بر تبریز، خیابانی دولتی محلی تشکیل داد و اصلاحاتی در زمینه‌های زیر اجرا کرد:
  • اصلاحات اقتصادی: تلاش برای بهبود وضعیت معیشتی مردم و کاهش تأثیرات قحطی.
  • اصلاحات آموزشی: ترویج آموزش مدرن و آگاهی‌بخشی عمومی.
  • اصلاحات اداری: ایجاد نظم و قانون در اداره شهر.
    او همچنین با استفاده از روزنامه تجدد، به تبلیغ ایده‌های خود پرداخت و سعی کرد حمایت مردمی را جلب کند. خیابانی تأکید داشت خواستار خودمختاری در چارچوب وحدت ملی است.
  
ایران پس از جنگ جهانی اول درگیر بحران‌های عمیق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بود. قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز تلاشی برای پاسخ به این بحران‌ها از طریق اصلاحات محلی، مقاومت در برابر نفوذ بیگانگان و احیای آرمان‌های مشروطه بود. اگرچه این قیام سرکوب شد، اما تأثیرات آن در تقویت حس ملی‌گرایی و شکل‌گیری تحولات بعدی ایران غیرقابل انکار است. خیابانی به‌عنوان یکی از قهرمانان ملی‌گرای ایران، نمادی از مبارزه برای آزادی و عدالت باقی ماند.

تبریز  

 تبریز  به عنوان کانون نهضت و موقعیت جغرافیایی آن بشدت مورد دقت دولت انگلیس بود ، انگلیس ها در تمام نقاط کشور دارای اردو بودند و سعی در حفظ و تحکیم قدرت خود داشتند ، اما رقیب آنها  یعنی روسیه با وقوع انقلاب سال 1917 در روسیه و گسترش آن شکل و شمایلی دیگر یافته بود ، تفکر و آرامان های جریان چپ و از طریق گروه های بلشویک به مرز های ایران در آذربایجان رسیده بودند و در تبریز نیز نفوذ پیدا کرده بودند. 

Jenaische Zeitung - 11 -June 1920

روزنامه آلمانی Jenaische Zeitung در 11 ژوئن 1920 از ماجراهای سوم ژوئن تبریز گزارش می دهد : درگیری‌ها و تحولات نظامی:
تبریز، ۳ ژوئن: درگیری‌های مسلحانه بین نیروهای انگلیسی و طرفداران دموکراسی ایران در اطراف کنسول‌گری آلمان گزارش شده است. کنسول آلمان به نام ووسترو از خود و پناهندگان تحت حمایتش با شجاعت دفاع کرد.

روزنامه ینا در ادامه صفحات خود گزارش را به شکل زیر می آورد:

تبریز، ۳ ژوئن:
متأسفانه هیچ شکی وجود ندارد که درگیری‌ها بین کنسول‌گری آلمان و طرفداران دموکراسی ایران با استفاده از سلاح‌های گرم در جریان است. از بعدازظهر، در نزدیکی کنسول‌گری آلمان در تبریز ، صدای شلیک مسلسل و انفجار بمب گزارش شده است. کنسول آلمان، ووستر، با مقاومت قهرمانانه‌ای از خود و پناهندگان تحت حمایتش دفاع می‌کند. به نظر می‌رسد که مهاجمان، همان‌طور که سال گذشته نیز تلاش کردند، این بار هم دست از تلاش برنخواهند داشت. گفته می‌شود که ووسترو در هنگام دفاع از کنسول‌گری مجروح شده است.

کورت وسترو-کنسول آلمان

تلگرام‌های دریافتی از جامعه‌ی آلمان و ایران:
تلگرامی به زبان فرانسه از کنسول ووستر در تهران دریافت شده است که در آن تأکید شده است که دسترسی به پناهندگان تنها از طریق جسد او امکان‌پذیر خواهد بود. او اعلام کرده که تنها از دستورات دولت آلمان اطاعت می‌کند و با این جمله پایان می‌دهد: "من همسر و فرزندانم را به دولت آلمان می‌سپارم."

وضعیت کنسول‌گری آلمان در تبریز:
کنسول‌گری آلمان در تبریز توسط هواداران دموکراسی ایران محاصره شده است. مهاجمان خواستار تحویل چندین پناهنده‌ی سیاسی ایرانی هستند که در کنسول‌گری پناه گرفته‌اند. دولت تبریز سعی کرده است با استفاده از زور این پناهندگان را از کنسول‌گری بیرون بکشد، اما کنسول آلمان تسلیم نشده است.

وضعیت کلی ایران:
در تهران، انتظار می‌رود که به زودی بحران کابینه رخ دهد. درگیری‌های مسلحانه در تبریز نشان‌دهنده‌ی تنش‌های سیاسی و اجتماعی در ایران است. نیروهای انگلیسی در تبریز شروع به عقب‌نشینی کرده‌اند و بانک انگلیسی نیز این شهر را ترک کرده است.

***

کارل وستروف -کنسول آلمان در تبریز

کورت (کارل) ووسترو (Kurt Wustrow)

اطلاعات شخصی:

  • تاریخ تولد: ۲۷ دسامبر ۱۸۷۸ در ریگا (امپراتوری روسیه، امروزه لتونی)

  • تاریخ مرگ: ۳ ژوئن ۱۹۲۰ در تبریز (ترور شده)

  • مذهب: پروتستان لوتری

  • والدین:

    • پدر: هانس ووسترو (کاپیتان کشتی)

    • مادر: آنا وانسفلد

  • همسر: کته بارسدورف (ازدواج در ۱۰ مارس ۱۹۰۵)

  • فرزندان:

    • والتر (متولد ۳۰ ژوئن ۱۹۰۶)

    • کورت (متولد ۱ آوریل ۱۹۱۰)

تحصیلات:

  • دبیرستان فالک-رئال در برلین

  • مدرسه تربیتی نیسکی در اوبرلایزیتز (مدرک متوسطه)

  • کارآموزی ششماهه در یک کارخانه ماشین‌آلات

  • دبیرستان پرنس هاینریش در برلین و دبیرستان در ویسبادن

  • آبیتور (دیپلم) در ۱۸۹۹

  • تحصیل در دانشگاه فنی شارلوتنبورگ (۱۸۹۹–۱۹۰۰)

  • تحصیل در دانشگاه برلین و مدرسه زبان‌های شرقی برلین (۱۹۰۰–۱۹۰۳) در رشته‌های:

    • حقوق

    • زبان ترکی

    • زبان فارسی

  • دریافت دیپلم زبان ترکی (۱۲ ژوئیه ۱۹۰۲)

  • دریافت دیپلم زبان فارسی (۱۱ ژوئیه ۱۹۰۳)

  • قبولی در امتحان قضاوت (۲۴ ژوئن ۱۹۰۴)

حرفه دیپلماتیک:

  • ۲۵ نوامبر ۱۹۰۴: شروع خدمت در وزارت دادگستری پروس

  • ۲۸ ژوئیه ۱۹۰۵: ورود به خدمت خارجه آلمان (حوزه درگومانی/مترجمی)

    • کنسولگری عمومی آلمان در قسطنطنیه (استانبول)

    • آشپیران درگومانی (۲ سپتامبر ۱۹۰۵)

    • گاهی مأمور در سفارت آلمان در قسطنطنیه

  • ۱۵ نوامبر ۱۹۱۰: دریافت عنوان درگومان (مترجم رسمی)

  • ۸ دسامبر ۱۹۱۱: ارتقا به درگومان چهارم

  • ۱۷ اکتبر ۱۹۱۰ تا ۳۱ مارس ۱۹۱۲: مأموریت موقت در سفارت آلمان در تهران

  • ۱ دسامبر ۱۹۱۳ تا ۳۱ دسامبر ۱۹۱۴: نماینده آلمان در شورای بین‌المللی بهداشت

  • ۱۴ دسامبر ۱۹۱۴: انتقال به سفارت آلمان در تهران

  • ۸ ژوئیه ۱۹۱۵: سرکنسول موقت در بوشهر (مقر: شیراز)

  • ۲۶ مارس ۱۹۱۶: مأموریت در کنسولگری آلمان در بغداد

  • ۱۲ مه ۱۹۱۶: مأموریت در کنسولگری آلمان در موصل

  • ۲۱ نوامبر ۱۹۱۶: مأمور در سفارت آلمان در ایران (مقر: کرمانشاه)

  • ۱۸ آوریل ۱۹۱۷: کنسول آلمان در موصل

  • ۱۹ اوت ۱۹۱۸: کنسول آلمان در تبریز

مرگ:

  • ۳ ژوئن ۱۹۲۰: ترور در تبریز

منابع:

  • ویلهلم لیتن، Persische Flitterwochen (برلین، ۱۹۲۵)، صفحات ۴۲۲–۴۲۹.

 

***

Wilhelm Litten

 "ویلهلم لیتن" سرکنسول آلمان در تبریز است.. که در سال 1902 وارد ایران شد و در تهران با همسرش ازدواج کرد و سپس به تبریز رفت و در شروع جنگ جهانی و در حدود سال 1915 با ورود روس ها به تبریز او از شهر تبریز گریخت  و در این کتاب سختی هایی که او تحمل کرده، بیان شده است.. بیماری های گوناگونی، همچون تب مالاریا و بیماری های پوستی و اسهالِ کشنده و آنفلانزا و دیگر استرس هایی که در سفر تحمل کرده است.............. او در صفحات آخر کتاب خاطراتِش می نویسد ......اما شادی از این که شخصاً از این تحولات جهانی با آسیب کم فرار کرده‌ام، نباید مرا وادار کند که تنها از خود صحبت کنم. اکنون می‌خواهم توجه خواننده را دوباره به تبریز در ایران جلب کنم، جایی که همکارم، کورت وُسترو، از 19 اوت 1918 بی‌وقفه منتظر رسیدن من بود. من در جولای 1920 در انجمن آلمان-ایران به او چنین یادنامه‌ای تقدیم کردم:

کورت وُسترو در دفاع از شرافت آلمان، در تبریز ایران، درست پیش از بازگشت به میهن، توسط یک گلوله تفنگ روی بام کنسولگری آلمان کشته شد. در تاریخ 3 ژوئن 1920، ساعت 12:30 بعد از ظهر، کنسول آلمان کورت وُسترو در خدمت به وطن جان خود را فدای کرد.
او هنگام محافظت از نه بلشویک ایرانی که به کنسولگری پناه آورده بودند، جان خود را فدا کرد.

بر اساس معاهدات دولتی که تسلیم‌ پناهنده ها را تعیین می‌کنند، مصونیت محل سکونت در ایران تنها به سفارتخانه‌ها محدود نمی‌شود بلکه شامل کنسولگری‌ها و حتی خانه‌های خصوصی خارجی‌ها نیز می‌شود. افزون بر این، حق پناهندگی که به موجب عرف محترم شمرده می‌شود، وجود دارد.
موضوع قانون اساسی ایران در سفارتخانه انگلیس شکل گرفت، جایی که نماینده وقت مارلینگ — که اکنون سفیر در کپنهاگ است — ده هزار ایرانی را پناه داد. به دلیل تلاش برای محاصره سفارت انگلیس با قزاق‌های روسی-ایرانی، وزیر جنگ و وزیر امور خارجه ایران مجبور شدند در باغ سفارت به طور علنی از طرف دولت ایران عذرخواهی کنند. تلاش روس‌ها برای اخراج نماینده انگلیس از مقام خود با اعطای یک نشان عالی به کار او پایان یافت.
مدتی بعد، یک ایرانی در کنسولگری انگلیس در تبریز پناه گرفت. زمانی که کنسول انگلیس به دلایل سیاسی مجبور شد وانمود کند که پناهنده را تحویل خواهد داد، این موضوع با خودکشی پناهنده‌ای که مرگ در پی تحویل شدن را به جان خود ترجیح داد، پایان یافت. هنوز هم سایه این مرگ اعتبار نمایندگی انگلیس در تبریز را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

کنسولگری انگلیس - تبریز

 کنسولگری انگلیس در تبریز- نقاشی ماروسیا

این و بسیاری دیگر از موارد مشابه نشان می‌دهد که کنسول وُسترو پس از پذیرش پناهندگان، باید از آنها با تمام امکانات خود دفاع می‌کرد.
سوالی دیگر این است که آیا از نظر سیاسی هوشمندانه بود که اصلاً پناهندگان را به کنسولگری پذیرفت؟ در زمان پیشروی روس‌ها در نخستین انقلاب تبریز، نماینده کنسولی آلمان، شونمان، مانع از پیشروی آزادی‌خواهان ایرانی شد و...

 برای ورود به خانه‌اش جلوگیری کرد و گفت: «من نمی‌توانم از شما اینجا محافظت کنم، اما هنوز وقت دارید که فرار کنید!»

اما در مورد وُسترو، شرایط کاملاً متفاوت بود. او ماه‌ها از هرگونه ارتباط تلگرافی با میهن خود قطع شده بود و در مجموع، باید بر حس مسئولیت‌پذیری خود و این آگاهی تکیه می‌کرد که سهل‌انگاری و کوتاهی، پیامدهای سنگین‌تری نسبت به یک اشتباه در انتخاب روش‌ها دارد.

 

کورت وُسترو: متولد 27 دسامبر 1878 در ریگا، درگذشت 3 ژوئن 1920 در تبریز!

کورت وُسترو: متولد 27 دسامبر 1878 در ریگا، درگذشت 3 ژوئن 1920 در تبریز!
آخرین کنسول امپراتوری آلمان در تبریز

در آن زمان، ترک‌ها و بلشویک‌ها در حال پیشروی به سمت تبریز بودند. از نظر پیش‌بینی انسانی، انتظار می‌رفت که در عرض چند روز وارد شهر شوند. اگر وُسترو فقط می‌توانست پناهندگانی را که به کنسولگری گریخته بودند، برای مدتی کوتاه از مرگ حتمی نجات دهد، این اقدام نه‌تنها موجب کسب قدردانی از سوی فاتحان آینده می‌شد، بلکه به او نفوذی می‌بخشید که می‌توانست آن را برای رفاه همه ساکنان شهر، از جمله دشمنان کنونی خود، به کار بگیرد.

 

اینکه چنین اعتباری که حتی پس از مرگ او نیز می‌توانست به نفع کنسولگری باشد، با خطر همراه بود، امری که ترس از این که تصمیم او با مخالفت‌هایی روبرو شود، نباید او را بازمی‌داشت. درخواست راهنمایی از دولت آلمان، که احتمالاً فرصت آن را نیز نداشت، تنها پاسخی برای او در پی داشت که "در حد امکان از درگیری خودداری کند، در نزاع‌های داخلی مداخله نکند و در صورت لزوم طبق تشخیص وظیفه‌شناسانه خود عمل کند." این دقیقاً یکی از آن شرایطی بود که در آن، حس مسئولیت‌پذیری شخصی باید نقش ایفا کند. به همین دلیل است که نمایندگان دیپلماتیک ما در خارج از کشور را با مردانی آموزش‌دیده در سیاست پر می‌کنیم، نه با عروسک‌هایی بی‌اراده.

اما حتی اگر تصمیم او ناشی از هیچ ملاحظه سیاسی نبود و تنها احساس ترحم انسانی نسبت به آن نه نفر محکوم به مرگ او را برانگیخته بود—اگر در میان آن‌ها پدرانی بودند که به نام همسر و فرزندان‌شان از او درخواست شفقت می‌کردند—آیا این موضوع او را به قلب‌های ما نزدیک‌تر نمی‌کند؟

با این حال، نمی‌خواهم پیش‌داوری کنم. حوادث تراژیکی که به مرگ وُسترو منجر شدند، هم‌اکنون در دست بررسی هستند. اما هر نتیجه‌ای که از این تحقیقات حاصل شود، می‌دانیم که او برای چیزی که درست می‌دانست، جان خود را فدا کرد.

وُسترو در تبریز جان خود را به جای من فدا کرد، در همان پستی که من در سال 1915 توسط روس‌ها از آن رانده شدم، و به همان جایی که از سال 1918، ایران و انگلستان مانع بازگشتم شدند. حتی اگر دوستی سالیان دراز مرا به او پیوند نمی‌داد، باز هم وظیفه داشتم با تأثر از او یاد کنم و خاطره‌اش را در بالاترین احترام نگه دارم.

وُسترو مردی بلند قامت، با اندامی باریک و قامتی راست، با موهای سیاه و چشمان تیره بود.
او باهوش، اهل کتاب، دارای دانش فلسفی و سیاسی گسترده، با قلبی نرم اما اراده‌ای پولادین بود.
او به راحتی با مهربانی و دوستی جلب می‌شد و این محبت را با گرمی پاسخ می‌داد.

لبخندی دلنشین و غیرقابل مقاومت می‌توانست چهره‌ی تراشیده و هوشمندانه‌اش را زینت دهد، زمانی که قصد داشت برخوردی دوستانه نشان دهد. اما همین چهره می‌توانست به ماسکی بی‌حرکت تبدیل شود، زمانی که خطری را حس می‌کرد.

او نه با تظاهر، نه با خشونت، و نه با سرسختی، مرعوب نمی‌شد، بلکه در برابر آن‌ها، با جسورانه‌تر، تندتر، و سرسخت‌تر شدن مقاومت می‌کرد.
او به همان اندازه که در ظاهر، آراسته و تمیز بود، در درون نیز پاکیزه و باانضباط بود.

اینکه آیا می‌توانست بدون شرمندگی در چشمان مادرش نگاه کند؟ اینکه آیا می‌توانست بدون هیچ بزک و توجیهی داستان را برای همسرش تعریف کند؟
این‌ها اصولی بودند که او در تصمیم‌گیری‌هایش از آن‌ها پیروی می‌کرد.

او در جمع‌های دوستانه، همراهی شاد و خوش‌مشرب بود، اما در عین حال، عمیقاً مذهبی، از آن نوع ایمانی که بی‌ریا و پنهان است، که دیگران را آزار نمی‌دهد، بلکه درون خود را می‌کاود و روی سنگ سخت روح خود کار می‌کند.

این واقعاً همان کار دشوار سنگ‌تراشی بر روی سنگ بود.
در حالی که دیگران با طبیعتی نرم‌تر، به راحتی به سازش می‌رسیدند و شخصیت خود را همچون موم شکل می‌دادند، او در درون خود درگیر نبردهای روحی سنگینی بود.
او با تیشه‌ای بر روح خود می‌کوبید، جرقه‌ها پرواز می‌کردند، اما در نهایت، فرمی ایجاد می‌شد که می‌توانست ستون‌های یک خانه را بر آن بنا کرد.

"زندگی گاهی واقعاً زیباست، فقط نباید آن را خیلی جدی گرفت؛ زندگی این را تحمل نمی‌کند!"
این جمله‌ای بود که اخیراً دوستی برای دلگرمی به من گفت.

اما نگرش وُسترو به زندگی کاملاً متفاوت بود. او زندگی را نه‌تنها جدی می‌گرفت، بلکه عمیقاً به آن متعهد بود.

آرامگاه کنسول وُسترو در قبرستان پروتستانی تبریز

آرامگاه کنسول وُسترو در قبرستان پروتستانی تبریز

او با وقار و عظمتِ این دیدگاه خود، وارد ابدیت شد.

وُسترو در 27 دسامبر 1878 در ریگا به دنیا آمد و شش سال اول زندگی خود را در آنجا گذراند.
سپس در مدرسه شبانه‌روزی نیسکی در سیلزی تحصیل کرد و دیپلم دبیرستان خود را در ویسبادن دریافت کرد.

بعداً، به درخواست عموی خود، که یک تاجر بزرگ در ریگا بود، در دانشگاه فنی شارلوتنبورگ تحصیل کرد. اما خیلی زود متوجه شد که حقوق و زبان‌های شرقی او را به‌مراتب بیشتر جذب می‌کنند.

با عزم راسخ: او با دوچرخه از برلین به مران رفت، جایی که عمویش در آنجا به استراحت پرداخته بود، و پس از مبارزات سخت توانست رضایت برای تغییر شغل خود را به دست آورد. در سال ۱۹۰۲، آزمون مترجمی زبان ترکی و در سال ۱۹۰۳ آزمون مترجمی زبان فارسی را در مؤسسه زبان‌های شرقی برلین با موفقیت گذراند. سپس در سال ۱۹۰۴، اولین آزمون حقوقی خود را پشت سر گذاشت و به عنوان کارآموز دادگاه عالی در دادگاه محلی ریکسدورف مشغول به کار شد.

در ۱۰ مارس ۱۹۰۵، با کاترینا بورسدورف که او نیز در ریگا متولد شده بود، ازدواج کرد. این ازدواج بسیار سعادتمندانه بود.

او در تمام سفرها و مأموریت‌های خود همیشه شش چیز را همراه داشت: تصویر همسر و فرزندانش، کتاب «فاوست» اثر گوته، «چنین گفت زرتشت» از نیچه، «یگانه و مالکیت او» اثر ماکس اشتیرنر، «گزیده‌های هرنهوتری» و یک ماشین تحریر که با آن روزانه نامه‌هایی برای همسرش می‌نوشت، یا در صورتی که ارسال نامه به دلیل مشکلات پستی یا سانسور امکان‌پذیر نبود، خاطرات روزانه خود را می‌نگاشت تا در اولین فرصت ممکن به همسرش برساند.

 او خود را موظف می‌دانست که هر شب با نگارش دقیق آنچه که تجربه کرده بود، به نوعی به حساب عملکرد خود رسیدگی کند. اگر روزی اسناد باقی‌مانده از او در تبریز به آلمان منتقل شود، بدون شک جزئیات کاملی از زندگی او تا روز مرگش را برای خانواده‌اش آشکار خواهد ساخت.

این ازدواج دو فرزند به همراه داشت: فرزند بزرگ‌تر، والتر، در سال ۱۹۰۶ متولد شد و فرزند دوم، کورت، در سال ۱۹۱۰ در قسطنطنیه (استانبول) به دنیا آمد.

در سال ۱۹۰۵، به عنوان دانشجوی مترجمی (دراگوما) به کنسولگری آلمان در قسطنطنیه منصوب شد، جایی که توسط اشتمریش، کنسول وقت که بعدها معاون وزیر امور خارجه شد، در امور کنسولی آموزش دید. شخصیت او و قضاوت مستقلش باعث شد که به‌زودی به سفارت منتقل شود.

من او را در سال ۱۹۰۹ زمانی که برای یک سال به کنسولگری عمومی در قسطنطنیه مأمور شده بودم، شناختم. نخستین جمله‌ای که درباره او شنیدم، گفته‌ای از یک معاون کنسول آلمانی بود:
«از زمانی که ووستروف مسئول این پرونده شده، اوضاع پیشرفت کرده است.»

او استعداد زبانی فوق‌العاده‌ای داشت و زبان‌های آلمانی، روسی، فرانسوی، انگلیسی، ترکی و فارسی را به‌خوبی در گفتار و نوشتار مسلط بود.

او نه‌تنها در عمل، بلکه از لحاظ نظری نیز مسائل داخلی و خارجی را دنبال می‌کرد و با مطالعه دقیق منابع و برقراری ارتباط با افراد مختلف از تمامی طیف‌های سیاسی، اطلاعات خود را افزایش می‌داد. او درکی دقیق از تفاوت‌های موجود بین جریان‌های دموکراتیک و سوسیالیستی داشت، در زمانی که بسیاری از مقامات آلمانی حتی نیازی به آگاهی از این مسائل احساس نمی‌کردند.

زمانی که پیش‌تر از ماکس اشتیرنر به عنوان یکی از منابع مطالعاتی او یاد کردم، نباید این‌گونه برداشت شود که او از آموزه‌های یوهان کاسپار اشمیت (ماکس اشتیرنر) پیروی می‌کرد، بلکه او از این ایده‌های افراطی تنها به عنوان محرکی برای تفکر درباره مسائل سیاسی و اقتصادی استفاده می‌کرد.

در سال ۱۹۰۹، نام او زیاد شنیده شد، زیرا با شجاعت تصمیم گرفت مختار پاشا را با یک قایق موتوری از مودا (در ترکیه) نجات داده و او را به مکانی امن منتقل کند. بعداً، برای سفارت نیز خوشایند بود که یک مقام آلمانی چنین کمکی به یک قهرمان آزادی کرده است.

در سال ۱۹۱۰، به عنوان مترجم (دراگوما) به سفارت آلمان در تهران منتقل شد، جایی که زیر نظر کنت کوات و آقای فون اشمیدتالس کار می‌کرد. او در آنجا به دلیل حل موفقیت‌آمیز یک پرونده که توسط همه نهادهای آلمانی به عنوان یک مطالبه‌ی از دست رفته تلقی شده بود، شهرت یافت. با استفاده از یک روش قاطع و پافشاری شخصی فراوان، توانست مبلغ قابل‌توجهی را برای آلمان بازیابی کند.

در تهران، ووستروف با کنت کانیتس، که آن زمان به عنوان ستوان عالی‌رتبه در سفارت خدمت می‌کرد، دوستی نزدیکی داشت. همین کنت کانیتس بعدها در سال ۱۹۱۶ در جریان جنگ جهانی اول، در مقام سرگرد و وابسته نظامی آلمان در ایران، در کنگاور جان خود را از دست داد.

در سال ۱۹۱۲، ووستروف دوباره به سفارت آلمان در قسطنطنیه بازگشت و تا سال ۱۹۱۵ در آنجا ماند. سپس او همراه با پرنس هاینریش سی و یکم روئیس، سفیر آلمان، از طریق حلب، بغداد و کرمانشاه به تهران سفر کرد و در نهایت به عنوان کنسول آلمان در شیراز منصوب شد.

در دوران جنگ، او در شرایط بسیار دشوار و خطرناک، دستاوردهای برجسته‌ای داشت. انگلیسی‌ها به دلیل تدابیر هوشمندانه‌ی او، وی را یک دشمن خطرناک می‌دانستند. خشم شدید آنها علیه او در رسانه‌ها، به‌ویژه در نشریه «نیر ایست» (Near East)، منعکس شد.

در سال ۱۹۱۶، زمانی که انگلیسی‌ها به شیراز حمله کردند، او موفق شد فرار کند و خود را به سفارت آلمان در کرمانشاه برساند، جایی که تحت نظر نادلنی، سفیر وقت (که بعدها سفیر آلمان در استکهلم شد) فعالیت می‌کرد.

پس از یک مرخصی کوتاه در آلمان، به موصل بازگشت و تا ژوئیه ۱۹۱۸ ریاست کنسولگری آلمان در آنجا را بر عهده داشت. سپس از طریق کردستان به تبریز رفت و کنسولگری آنجا را تا زمان ورود جانشین خود مدیریت کرد.

سرانجام، به دلیل تأخیر در جایگزینی او و مسائل ناشی از لیست سیاه انگلیسی-ایرانی، در مه ۱۹۲۰، معاون کنسول دکتر فون دروفل در تفلیس مستقر شد، اما این اقدام برای جلوگیری از فاجعه دیگر دیر شده بود.

در گزارش پزشکی آمده است:
«بر اثر اصابت گلوله‌های کشنده، بلافاصله درگذشت.»
واقعاً، چه پایانی سعادت‌بخش!

در ۴ ژوئن ۱۹۲۰، ووستروف در باغ کنسولگری آلمان در تبریز دفن شد. او در پرچم سیاه، سفید و قرمز وزارت امور خارجه آلمان که برای آن جان خود را فدا کرده بود، پیچیده شده بود.

مقبره کنسول آلمان کورت وسترو

گل‌هایی که خاک ایران در زیبایی بی‌همتا پرورش می‌دهد، شاید بتوانند بر مزار او شکوفا شوند. دارندگان بعدی این مقام دیپلماتیک آلمان شاید بارها با تأمل به آن نگاه کنند و با خود بگویند: «تا اینجا روزی قدرت امپراتوری آلمان می‌رسید.» این امر آنها را برخواهد انگیخت که تا پای جان به کشورشان وفادار بمانند.

شاید بعدها ووستروف در گورستان پروتستان دفن شود. (این امر در حال حاضر انجام شده است. رجوع کنید به تصویر ۶۴.)

من در سال ۱۹۰۹ با ووستروف و خانواده‌اش در قسطنطنیه (استانبول) و بین سال‌های ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۲ در تهران همراه بودم. در سال ۱۹۱۵ نیز با او سفر از بغداد به تهران را تجربه کردم. در ایران، پیوندهای میان افراد بسیار نزدیک‌تر از آن چیزی است که در اروپا دیده می‌شود. در اینجا انسان‌ها به شناخت عمیق‌تری از یکدیگر می‌رسند. آنها هر روز یکدیگر را در موقعیت‌های گوناگون ملاقات می‌کنند.

کمبود مسکن، فواصل زیاد و هزینه‌های بالای حمل‌ونقل درون‌شهری در ایران، هنوز مردم را به آن زندگی سطحی و وابسته به برنامه‌های زمانی فشرده که در اروپا رایج است، گرفتار نکرده است.

اگر میزان نزدیکی یک رابطه را با تعداد دفعات دیدارها بسنجیم، می‌توان گفت کسی که یک سال در تهران در کنار او زندگی کرده‌ایم، همان‌قدر به ما نزدیک است که دوستی که در برلین ۱۴ سال با او آشنا بوده‌ایم. به همین دلیل، و همچنین به خاطر شخصیت برجسته‌ی ووستروف، مرگ او همه‌ی آلمانی‌های مقیم ایران را که اکنون در آلمان هستند و غالباً عضو انجمن دوستی آلمان و ایران می‌باشند، در اندوهی عمیق فرو برده است.

ما خود را از دست دادن یک دوست عزیز قدیمی محروم می‌بینیم. اگرچه دریاها و جهان‌های دشمن ما را از او جدا کرده‌اند، اما در اندیشه، کنار مزار او ایستاده‌ایم.

او تنها کسی نیست که در این سال‌های اخیر از دل ما بیرون کشیده شده است. در میان دوستان ما صدها جای خالی برجا مانده است. صدها هزار نفر در جریان جنگ جهانی اول، با همان روحیه‌ای که ووستروف داشت، همان مسیر را پیمودند.

در جبهه‌ی سام، آتش دشمن دوستان عزیزمان را پاره‌پاره در برابر چشمانمان انداخت. «یکی کم‌تر، یکی بیشتر!»— این تمام سخنان سوگواری بود که بر زبان جاری شد.

«فقط نباید احساساتی شد، وگرنه خط مقدم نبرد سست می‌شود.» این بود تفکری که فرماندهان داشتند.

امروز، بعد از مدت‌ها، برای نخستین بار توانستیم اندکی طولانی‌تر بر مزار دوستی درنگ کنیم. به یاد او و بسیاری دیگر هستیم که اکنون در محفل شرافتمندانه‌ای قرار گرفته‌اند.

اما نه فقط ما دوستان، بلکه حتی دشمنان او نیز سر تعظیم در برابر مزارش فرود می‌آورند. در میان این دنیای تاریک پر از مصالحه‌های سیاسی، مرگ ووستروف در تبریز همچون نوری درخشان، سیمای استوار مردی را به نمایش گذاشت که در مسائل اخلاقی هرگز سازش نمی‌کرد.

او با غرور بر پایه‌ی آنچه که خود به انجام رسانده بود، ایستاد و بدون تردید به ندای درونی خود گوش سپرد.

دولت انگلستان از ورود به این مسئله‌ی صرفاً ایرانی خودداری کرد. اما در پارلمان بریتانیا، هنگامی که در پاسخ به یک پرسش درباره ووستروف سخن گفته شد، واژه‌ی "جنتلمن" به زبان آمد.

با همدردی عمیق، نگاه خود را از این مزار بلند کرده و آن را به مردم دوست ایران، و به‌ویژه استان آذربایجان که سرنوشت به سختی آن را مورد آزمون قرار داده، معطوف می‌داریم.

به این خطه‌ی حاصلخیز اطراف دریاچه ارومیه، که حقیقتاً باغ خداست و فاصله‌ی چندانی با مکانی که در کتاب مقدس به عنوان بهشت شناخته شده ندارد.

اما از سال ۱۹۰۷، این مکان به جهنمی واقعی روی زمین تبدیل شده است.

از آن زمان، انقلابیون ایرانی، نیروهای وفادار به دولت ایران، کردها، ارمنی‌ها، کلدانی‌ها، روس‌ها، تاتارها، ترک‌ها و نیروهای انگلیسی بارها و بارها در این منطقه جنگیده‌اند.

شهرها و روستاها با خاک یکسان شده و ساکنان آن به قتل رسیده‌اند.

و هنوز هم پایانی بر این وحشت دیده نمی‌شود.

قحطی بزرگ در ایران

ما نباید در میان شکایت‌های به‌حق خود از سوءتغذیه و بار سنگین دوران پس از جنگ، فراموش کنیم که در آنجا مرگ ناشی از گرسنگی در معنای واقعی کلمه، و نیز خنجر و گلوله، روزانه قربانیان جدیدی می‌گیرند.

باشد که خداوند مهربان نیز بر رنج این مردم رحم آورد!

***

در این مطلب سعی بر ارائه  شرایط جامعه در دورانی بود که کورت وسترو در تبریز کشته شد ، آنچه که از گفتار ینا زایتونگ برمی آید درگیری ها در کنار کنسولگری آلمان  در همراهی با انگلیس ها بوده است علیرغم این دمکرات های آذربایجان نیز حاضر بودند ، کنسول انگلیس و کارگزاران آن کشور دل خوشی  از حضور کنسول  و افزایش محبوبیت وی و همچنین حرکات وی در حمایت از بلشویک ها و آزادیخواهان نداشتند! اما مرگ وی در سایه ابهام قرار گرفت و اسناد منتشر شده انگلیس اشاره ای به مرگ وی ندارد ! شاید زمانی این مستندات تاریخی نیز از طرف آنان  انتشار یابد که به این مطلب اضافه خواهد شد ! از عجایب روز همین بس که تاریخ سال ها از پرداختن به این موضوع پرهیز کرده است و در نهایت بریتیش کانسیل در کنار این یک ساختمان مستقر شد.   

این موضوع بتدریج در این صفحه تکمیل خواهد شد................................

 

توفیق وحیدی آذر

 

منابع:

 

خاطرات ویلهلم لیتن- ماه عسل ایرانی. برلین 1925، ص 422-429. برگردان به فارسی توفیق وحیدی آذر

-  روزنامه ینا  11 ژوئن 1920

- خاطرات ارنست پاراکوین در جنگ جهانی اول برگردان به فارسی توفیق وحیدی آذر

 


نظرات کاربران


@