با توجه به فراوانی گوزنهای دمسفید در حیاطهای پشتی، باغها و حاشیههای بزرگراههای آمریکا در دوران کنونی، شاید تعجبآور باشد که این گونه جانوری در حدود یک قرن پیش، تقریباً منقرض شده بود. در حالی که امروزه جمعیت آنها بین ۳۰ تا ۳۵ میلیون تخمین زده میشود، در آغاز قرن بیستم تنها حدود ۳۰۰ هزار رأس از این گوزنها در سراسر قاره باقی مانده بود — یعنی تنها ۱٪ از جمعیت فعلی.
در آن زمان، تقریباً انقراض گوزنها موضوعی مورد بحث بود. در سال ۱۸۵۴، هنری دیوید ثورو نوشت که در اطراف کنکورد، ماساچوست، نسلها بود که گوزنی شکار نشده بود. او در کتاب مشهورش، «والدن»، گزارش داد:
«مردی هنوز شاخهای آخرین گوزن شکارشده در این ناحیه را نگه داشته و فرد دیگری جزئیات آن شکار را که عمویش در آن شرکت داشته برایم تعریف کرده است. شکارچیان در اینجا سابقاً گروهی پرشمار و شاد بودند.»
اما چه اتفاقی برای گوزنهای دمسفید افتاد؟ چه چیزی آنها را تا آستانه انقراض پیش برد و سپس چه چیزی موجب بازگشت آنها شد؟
بهعنوان یک بومشناس تاریخی و باستانشناس محیطزیست، پاسخ به این پرسشها را شغل خود قرار دادهام. در طول دهه گذشته، استخوانهای گوزن دمسفید را از محوطههای باستانشناسی در سراسر شرق ایالات متحده، بههمراه اسناد تاریخی و دادههای بومشناختی بررسی کردهام تا داستان این گونه را بازسازی کنم.
افزایش جمعیت گوزن در دوره پیش از استعمار
گوزنهای دمسفید از نخستین مهاجرتهای انسان به قاره آمریکا، یعنی بیش از ۱۵ هزار سال پیش، مورد شکار قرار گرفتهاند. البته در آن زمان این گونه منبع غذایی اصلی به شمار نمیرفت.
شواهد باستانشناسی نشان میدهد که فراوانی گوزنهای دمسفید تنها پس از انقراض گونههای مگافونا (حیوانات بزرگجثهای مانند ماموتها و ماستودونها) که جایگاههای بومشناختی جدیدی برای گوزنها فراهم آورد، آغاز شد. استخوانهای گوزن از حدود ۶ هزار سال پیش در محوطههای باستانشناسی بهوفور یافت میشوند و این نشاندهنده اهمیت اقتصادی و فرهنگی این گونه برای اقوام بومی آمریکاست.
علیرغم شکار گسترده، به نظر نمیرسد که جمعیت گوزنها تا پیش از سال ۱۶۰۰ میلادی بر اثر شکار بومیان آمریکا کاهش چشمگیری یافته باشد. برخلاف گوزنهای اِلك یا ماهیان خاویاری که جمعیتشان بهواسطه شکار و صید بومیان کم شده، گوزن دمسفید نسبت به شکار انسانی مقاوم بوده است. در حالی که شواهدی برای کاهش انسانی جمعیت گوزنها در برخی نقاط آمریکای شمالی یافت شده، موارد دیگر مبهمترند و این گونه در سراسر چند هزار سال گذشته، جمعیت نسبتاً پایداری داشته است.
یکی از دلایل این پایداری ممکن است استفاده انسانها از آتش باشد. بومیان آمریکا برای حفظ سلامت بومسازگانها از آتش کنترلشده استفاده میکردند که باعث بازسازی پوشش گیاهی و رشد گیاهان تازه میشد. گوزنها به این گونه پوششهای جوان علاقهمندند، چرا که هم غذا و هم پناهگاه فراهم میکنند. بنابراین، فعالیتهای بومیان شاید به افزایش جمعیت گوزنها کمک کرده باشد و اثرات منفی شکار را خنثی کرده باشد.
با اینکه شواهدی از فشار شکار وجود دارد، اما تصویر کلی از دوره پیش از استعمار این است که گوزنها برای هزاران سال در وضعیت مناسبی قرار داشتند. بومشناسان تخمین میزنند که در آستانه ورود اروپاییان به قاره، حدود ۳۰ میلیون گوزن دمسفید در آمریکای شمالی وجود داشته — تقریباً به همان اندازه امروز.
سقوط جمعیت گوزن در دوره استعمار
برای درک بهتر تغییرات جمعیت گوزنها در دوره استعمار، من اخیراً استخوانهای گوزن را از دو محوطه باستانشناسی در ایالت کنونی کنتیکت تحلیل کردم. بررسیها نشان داد که فشار شکار تقریباً بلافاصله پس از ورود استعمارگران اروپایی افزایش یافته است.
در یک محوطه مربوط به قرون ۱۱ تا ۱۴ میلادی — پیش از ورود اروپاییان — تنها ۷٪ تا ۱۰٪ از گوزنهای شکارشده، نابالغ بودند.
شکارچیان معمولاً گوزنهای نابالغ را نمیکشند مگر اینکه دسترسی به گوزنهای بالغ سخت شده باشد؛ چون گوزنهای بالغ بزرگترند، گوشت بیشتری دارند و پوست باارزشتری. همچنین، شکار بیشتر بر مرگومیر اثر دارد تا زادآوری، پس در جمعیتهایی که تحت فشار شکار هستند، نسبت گوزنهای نابالغ بیشتر میشود. بنابراین این درصد پایین گوزنهای نابالغ پیش از استعمار، نشانگر فشار کم شکار بر گلههاست.
اما در محوطهای نزدیک و متعلق به قرن هفدهم — پس از ورود اروپاییان — بین ۲۲٪ تا ۳۱٪ گوزنهای شکارشده نابالغ بودند، که نشانگر افزایش قابلتوجه در فشار شکار است.
این افزایش فشار شکار احتمالاً ناشی از تبدیل شدن گوزن به یک کالای اقتصادی بوده است. گوشت، شاخ و پوست گوزنها شاید پیشتر در شبکههای تبادل بومی رد و بدل میشد، اما در قرن هفدهم همه چیز تغییر کرد. استعمارگران اروپایی آمریکای شمالی را وارد یک نظام اقتصادی سرمایهداری فراآتلانتیکی کردند که پیش از آن در جامعه بومی وجود نداشت. این امر منابع طبیعی قاره را تحت فشارهای جدیدی قرار داد.
گوزنها — بهویژه پوستشان — کالایی شدند که ابتدا در بازارهای مستعمراتی و سپس در قرن هجدهم در اروپا نیز معامله میشدند. دیگر شکارچیان فقط برای غذا یا چرم شکار نمیکردند؛ بلکه تاجران، بازرگانان و صنعتگران برای سود مالی این گونه را هدف قرار دادند. این فشار اقتصادی، گوزن را تا آستانه انقراض پیش برد.
بازگشت گوزن دمسفید در قرن بیستم
به لطف پیدایش جنبشهای حفاظت از محیطزیست در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، گوزن دمسفید از انقراض نجات یافت.
شهروندان نگران و دوستداران طبیعت نسبت به سرنوشت گوزن و سایر حیاتوحش احساس خطر کرده و خواستار قوانین حمایتی جدید شدند.
قانون لیسی (Lacey Act) در سال ۱۹۰۰، برای مثال، حمل و نقل میانایالتی شکار غیرقانونی را ممنوع کرد و همراه با قوانین ایالتی، شکار تجاری گوزن را پایان داد و در عمل، این گونه را از چرخه کالاییسازی خارج کرد. بهعلاوه، روشهای شکار حفاظتی و انتقال گوزنها از مناطق باقیمانده به نواحیای که منقرض شده بودند، باعث بازگشت جمعیت گوزن دمسفید شد.
درس گوزن دمسفید برای بشر
داستان گوزن دمسفید یک واقعیت مهم را یادآوری میکند:
انسان ذاتاً مخرب محیطزیست نیست.
شکار انسانی از قرن هفدهم تا نوزدهم موجودیت این گونه را تهدید کرد، اما شکار و مدیریت محیطزیست توسط بومیان در دوره پیشااستعمار نسبتاً پایدار به نظر میرسد و حکمرانی قانونی در قرن بیستم توانست مسیر انقراض را متوقف و معکوس کند.
منبع: https://theconversation.com/the-rise-and-fall-and-rise-again-of-white-tailed-deer-257307