توفیق وحیدی آذر

آشیانه پرنده - اره

تاریخ انتشار : ۰۱:۵۰ ۲۴-۰۲-۱۴۰۴

کلاغ از بالای درخت گذشت اره ها با صدای بلند فریاد می زدند او چشم در چشم شذ با یک مرد ! مرد او را دید وناگهان صدای غرش اره خاموش شد ..... خانه ! آشیانه ! لانه و کلاغ سیاه ! اره خواست فریاد بکشد ، اما فریادش در گلویش ماند و مرد اره بدست ، از کنار درختی گذشت که آشیانه کلاغ بالای آن بود ! و اره باز شروع به فریاد کرد!!!!

تبریز امروز:

 

کلاغ از بالای درخت گذشت
اره ها با صدای بلند فریاد می زدند
او چشم در چشم یک مرد شد!
مرد او را دید وناگهان صدای غرش اره خاموش شد .....
خانه ! آشیانه ! لانه و کلاغ سیاه !
اره خواست فریاد بکشد ، اما فریادش در گلویش ماند
و مرد اره بدست ، از کنار درختی گذشت که آشیانه کلاغ بالای آن بود !
و اره باز شروع به فریاد کرد!!!!
The crow passed over the tree,
The saws were screaming with a loud roar.
It locked eyes with a man!
The man saw it, and suddenly, the growl of the saw fell silent…
A home! A nest! A haven for the black crow!
The saw wanted to scream again, but its cry caught in its throat.
And the man, saw in hand, walked past the tree where the crow’s nest rested high above!
And then, the saw began to scream once more!!!!


نظرات کاربران


@