23 آذر 1397
هری لایم معتقد است انسانها مانند نقطهي کوچکی هستند که نبود چندتایی از آنها در جامعهی بشری، ضرری به کسی نخواهد زد! و بر اساس این رویکرد است که تمام سوداگران مرگ، خودشان و اعمال نفرتانگیزشان را توجیه میکند.
تبریز امروز:
سینما را نمی توان به عنوان یک هنر قصه پرداز مطلق دانست . هنر فیلمساز را می توان در بررسی ابعاد گوناگون انسانها دید. بیداریاش به انسان ، به دیگران و به جامعه ! مردی که دوست داشته می شود، می تواند جنایت کند ، اما نباید ! چون او را دوست می دارند، و او چون سوداگر است! این دوست داشته شدن را نمی بیند و این نهایت افول و سقوط برای انسان است .
و انسانی دیگر که شاید هیچوقت برای جدال خیر و شر آفریده نشده، ناگهان در شهری اشغالشده مجبور میشود از حقیقت در برابر شر دفاع کند. اینجا انگار برزخ اوست. حقیقت و دروغ برای او در این شهر است که تجلی میشوند.
" هری " کسی که انسان را چند"نقطه سیاه" می بیند؛ معتقد است اگر چند نقطهی سیاه از روی زمین پاک شوند، هیچ اتفاقي نخواهد افتاد اما هرانسان یک چند دلاری میارزند، او در نهایت جایگاهی شبیه یک نقطه سیاه پیدا کرده است. او نیز نقطهای سیاه است که بهتر است از روی زمین پاک شود. کارگردان به عنوان مدیر جامعه ؛ این وظیفهی از بین بردن ویروسی کشنده را به عهده میگیرد. نوای ساز ماندولینی که در طول فیلم بارها به گوشمان میرسد، شاید پژواکی از مرگ شریر باشد. کارگرداناش همواره برای آگاه ساختن بیننده و جامعه اش از مرگ یک «تهدیدکننده» تلاش میکند.
***
داروی آلوده و بدون نظارت بخشی از ماجرای امروز جوامع جهانی است که سوداگری پست در پس پرده های آن قرار دارد. ثروت پشت پرده، عامل محرک و کسب برائت در ماجراهای داروی آلوده است.
***
هالی مارتینز (جوزف کاتن) نویسنده، بعد از جنگ جهانی وارد شهر وین می شود که در اشغال انگلستان، آمریکا و شوروی قرار دارد. او می خواهد دوستش هری لایم (اورسن ولز) را که از دوران کودکی با او دوست بوده است را ببیند. اما در اولین روز خبر مرگ هری در هنگام عبور از عرض خیابان را می شنود. پلیس به مارتینز میگوید که هری لایم یک جنایتکار بوده و به او پیشنهاد میکند تا شهر را ترک کند. مارتینزبه تصادفی بودن مرگ هری شک می کند .سرانجام هری لایم برای مارتینز پیغام میرساند که میخواهد با او ملاقات کند.
این دیدار در یک چرخ و فلک انجام ميشود و یکی از مشهورترین دیالوگهای فیلم را از زبان لایم میشنویم. هری لایم قاچاق پنیسيلین میکند؛ دارویی که میتواند جان خیلی از بیماران را نجات دهد اما تعداد اندکی توان دستیابی به این داروی نجاتبخش را دارند. هر کسی که به این دارو نیاز شدیدی دارد باید آن را از بازار سیاه تهیه کند و مارتینز معتقد است نباید با جان انسانها بازی کرد. اکنون چرخوفلک به بالاترین نقطهی دور از سطح زمین رسیده است. هری آن را نگه میدارد و به آدمهای روی زمین اشاره میکند و میگوید از این فاصله هر آدمی مانند یک نقطهی تیره به نظر میرسد. اگر از میان این همه نقطه یکی کم شود، هیچ اتفاق نمیافتد. مارتینز اکنون دیگر دوست هری نیست و سرانجام حتی بهنوعی باعث مرگ هری لایم میشود. این بار در تابوتی که به خاک سپرده میشود، واقعاً جسد هری قرار دارد و در نمایی طولانی آنا، پس از تشییع جنازهی هری، بیتفاوت از کنار مارتینز رد میشود؛ گویی هرگز او را ندیده است.
***
دنیای فیلم در دو طبقه قرار دارد ، دنیای زمینی و دنیای اعماق و همان دنیای تاریک، و قهرمان فیلم از دنیای روشن به دنیای تاریکی ها می رود .
قهرمان منفی میتواند آنچنان حرفهاش را تقدیس کند و به آن ایمان داشته باشد که ذرهای عقبنشینی نکند. چنین تبهکاری حتی میتواند قدرت سخنگویی و سحر کلام داشته باشد و همه را با خود موافق کند. از سوی دیگر مارتینز نمیتواند توجیهی برای رفتار «مرگآور» دوستش لایم داشته باشد. او با اینکه فرد میانمایهای است و حتی بدش نمیآید آنا اشمیت او را به خود بپذیرد، اما بالأخره نمیتواند حقیقت را کتمان کند و دستآخر از بهترین دوستش میبُرد.
هری یک بار به زیرِ زمین رفته است (مرگ دروغین او در ابتدای فیلم) و این بار دوباره برای فرار به زیرِ زمین فرو میرود (جایی که به آن تعلق دارد). بهتدریج احساس میکند همهی راههای فرار بسته شدهاند. نیروهای خیر نمیگذارند او به عنوان سردمدار نیروهای شر بار دیگر به میان زندگان بازگردد. او به جهان مردگان تعلق دارد. حالا کسی که معتقد است اگر چند نقطهی سیاه از روی زمین پاک شوند، هیچ اتفاقي نخواهد افتاد اما هر یک چند دلاری میارزند، اکنون جایگاهی شبیه این پیدا کرده است. او نیز نقطهای سیاه (اما شر) است که بهتر است شرش را از سر مردم کم کند. کارگردان مرد سوم این وظیفهی از بین بردن ویروسی کشنده را بهخوبی بر عهده میگیرد.
نوای ماندولینی که در طول فیلم بارها به گوشمان میرسد، شاید پژواکی از مرگ هری لایم باشد. کارول رید کارگردان از همان ابتدا ما را از مرگ یک «تهدیدکننده» آگاه میسازد.
***
فیلم " مرد سوم " در اوج عمق خود ، نمی تواند جایگاه غربی خود را در مقابل بلوک شرق ؛ علیرغم اتفاقی که در براندازی فاشیسم داشتند ، پنهان کند . منطقه شوروی برای تبکار محلی امن است.اما این یک جز در مقابل کلی است ؛ باز به انسان در مقامی بالاتر نگریسته می شود ، گراهام گرین از مردی که دوست داشته می شود و دوستانی صادق دارد انتظاری بالاتر دارد .اما سوداگری رایج، مانع از قرارگیری در رتبه های بالاتر انسانی را در نقش اول رمان یا همان فیلم نامه ایجاد می کند تا در رتبه های بالاتر بنشیند.
***
سینما ماجرای انسان است ، انسان پاک و گاه انسان شر ! داستان اوست که چگونه سیر می کند و چگونه برای داشتن سودا ، دیگران را چون نقطه های سیاه می انگارد.و گاه انسان ها را پاک می دارد .شاید و حتما جامعه انسانی خواهد توانست پستی سلوک " شریر" را بخشکاند.
گزارش از اکتای وحیدی
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.