30 آبان 1399
کمی مانده به پارک شهر، کنار دیوار نشسته بود. داشت گریه میکرد، با صدایی آرام. با بابام به طرفش رفتیم. بابام پرسید: «آقا کوچولو، چرا گریه میکنی؟» گفت: «تمام سرمایهم رفت.» بابام پرسید: «سرمایهت چی بود؟» گفت: «بیسکويیت و پفک و آدامس. حالا توی خونه، پوست از سرم میکنن.» چشمهایم پر از آب شد. نتوانستیم بگذریم. دروغ یا راست فرقی نمیکرد. میدانستیم باید پولی به خانه ببرد، به هرنحوی که شده. به بابام گفتم: «بهش بگیم امشب شام مهمون ما باشه.» میتوانستیم بگوییم: «میآی با هم شام بخوریم؟» اما اسکناسی میتوانست شرممان را پوشش دهد و ما هم با اسکناسی وجدانمان را پاک کردیم! پیش خودم گفتم این کودک در جامعهی انسانها چه جرمی مرتکب شده که به جای آغوش گرم خانواده و محبت پدر و مادر، تن به سرما و رطوبت زمین سرد داده تا زندگی را پیش ببرد. میخواهد کودک اجارهای باشد یا غیراجارهای! چه فرقی میکند؟
تبریز امروز:
کمی مانده به پارک شهر، کنار دیوار نشسته بود. داشت گریه میکرد، با صدایی آرام. با بابام به طرفش رفتیم. بابام پرسید: «آقا کوچولو، چرا گریه میکنی؟»
گفت: «تمام سرمایهم رفت.»
بابام پرسید: «سرمایهت چی بود؟»
گفت: «بیسکويیت و پفک و آدامس. حالا توی خونه، پوست از سرم میکنن.»
چشمهایم پر از آب شد. نتوانستیم بگذریم. دروغ یا راست فرقی نمیکرد. میدانستیم باید پولی به خانه ببرد، به هرنحوی که شده. به بابام گفتم: «بهش بگیم امشب شام مهمون ما باشه.» میتوانستیم بگوییم: «میآی با هم شام بخوریم؟» اما اسکناسی میتوانست شرممان را پوشش دهد و ما هم با اسکناسی وجدانمان را پاک کردیم!
پیش خودم گفتم این کودک در جامعهی انسانها چه جرمی مرتکب شده که به جای آغوش گرم خانواده و محبت پدر و مادر، تن به سرما و رطوبت زمین سرد داده تا زندگی را پیش ببرد. میخواهد کودک اجارهای باشد یا غیراجارهای! چه فرقی میکند؟
کاوه وحیدی آذر
این مطلب بار اول در " آفتابگردان " ویژه نامه روزهای پنجشنبه روزنامه همشهری منتشر شد ، سپس همشهری آنلاین آنرا انتشار داد و تبریز امروز برای بار دوم آن را منتشر می کند !
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.