اد سیزر منتشر شده در نیویورکر، ۱۳ جولای ۲۰۲۵

جنگ جهانی اول، در کانون توجه

تاریخ انتشار : ۱۶:۴۴ ۲۲-۰۴-۱۴۰۴

در سال ۲۰۱۱، زمانی که ریچارد باودن، مورخ نظامی، در جست‌وجوی منابعی برای پروژه‌ای درباره تاریخ ارتش بریتانیا بود، به آرشیوی در جنوب انگلستان سر زد. در آنجا، او جعبه‌ای خاک‌خورده را یافت که مجموعه‌ای از شیشه‌های عکاسی را در خود داشت — صفحات شیشه‌ای منفی که در روزگار پیش از فیلم‌های نگاتیو معمول بودند. باودن آن‌ها را از روی کنجکاوی بررسی کرد و آنچه دید، حیرت‌انگیز بود: پرتره‌هایی خیره‌کننده از سربازان جنگ جهانی اول، با وضوحی که گویی دیروز گرفته شده بودند. این تصاویر متعلق به یک عکاس نظامی ناشناس بودند و تا آن زمان دیده نشده بودند. باودن، با کمک کارشناسان آرشیو، دریافت که این عکس‌ها احتمالاً میان سال‌های ۱۹۱۶ تا ۱۹۱۸ در جبهه غربی گرفته شده‌اند. در نگاه نخست، آن‌ها همچون هر عکس تاریخی دیگری از آن دوران به نظر می‌رسیدند — یونیفورم‌های خاکی‌رنگ، چهره‌های خسته، پس‌زمینه‌هایی گل‌آلود. اما وضوح این تصاویر، عمق میدان کم، و نگاه مستقیم سربازان به دوربین، حال و هوایی معاصر به آن‌ها می‌داد. گویی جنگ نه صد سال پیش، بلکه همین دیروز اتفاق افتاده بود. باودن این پروژه را جدی گرفت. او با مؤسسات هنری تماس گرفت و از عکاسان پرتره مدرن دعوت کرد تا درباره این تصاویر نظر بدهند. یکی از این عکاسان گفت: «این عکس‌ها مثل آینه‌ای هستند. نمی‌توانی نگاه‌شان نکنی. انگار آن‌ها دارند به تو نگاه می‌کنند، نه تو به آن‌ها.» یکی از عجایب این تصاویر، این بود که بیشتر سربازان در آن‌ها لبخند می‌زدند. برخلاف تصورات رایج از عکس‌های جنگی — که معمولاً مملو از رنج، ترس یا خشکی نظامی‌اند — این مردان نوعی آرامش و حتی شوخی در نگاه‌شان داشتند. برخی از آن‌ها سیگار می‌کشیدند، برخی دست‌شان را روی شانه رفیق‌شان گذاشته بودند، و بعضی لبخند خفیفی داشتند. این حالت‌ها، جنگ را از سطح عدد و تاریخ و به سطح انسان و تجربه فردی منتقل می‌کرد. این عکس‌ها اکنون بخشی از مجموعه‌ای هستند که در موزه جنگ سلطنتی لندن به نمایش درآمده‌اند، با عنوان «چهره‌هایی از خط مقدم». نمایشگاه، به بازدیدکننده اجازه می‌دهد تا با بزرگ‌نمایی فوق‌العاده و وضوح بالا، تک‌تک جزئیات چهره‌ها را بررسی کند: چروک‌های پیشانی، زخم‌های کوچک، یا لکه‌های گل روی گونه. اما فراتر از زیبایی‌شناسی، این پروژه، سؤالات مهمی درباره حافظه تاریخی و شیوه به‌تصویرکشیدن جنگ مطرح می‌کند. ما معمولاً تاریخ را از زاویه روایات بزرگ یا سیاست‌های کلان درک می‌کنیم، اما این تصاویر یادآوری می‌کنند که تاریخ، مجموعه‌ای از زندگی‌های فردی است — از لحظاتی گذرا، نگاه‌هایی سرشار از امید، یا ناامیدی. در ماه‌های پس از کشف این آرشیو، باودن و همکارانش تلاش کردند هویت برخی از مردانی را که در این عکس‌ها بودند شناسایی کنند. اما این کار آسانی نبود. بسیاری از عکس‌ها بدون نام یا تاریخ ثبت شده بودند. با وجود آن، با استفاده از جزئیاتی مانند نشان‌های روی یونیفورم، آرم واحدها، یا حتی نوشته‌های کمرنگ روی پشت بعضی شیشه‌ها، توانستند تعدادی از آن‌ها را به افراد خاصی نسبت دهند. یکی از این چهره‌ها، جوانی به نام ویلیام فریزر بود، اهل منچستر. باودن از طریق رجیسترهای ارتش و اسناد بایگانی‌شده دریافت که فریزر در سال ۱۹۱۷ به جبهه اعزام شده و چند ماه بعد در نبرد پاسشندیل کشته شده است. خانواده او هرگز عکسی از ویلیام در یونیفورم ندیده بودند — تا زمانی که این تصویر، پس از بیش از یک قرن، نمایان شد. نوه خواهرش گفته بود: «انگار او از میان تاریخ به ما نگاه می‌کند. حالا می‌توانم چشمان او را ببینم. این چیزی‌ست که هیچ‌وقت نداشتیم.» این‌گونه است که پروژه‌ی باودن، از صرفاً یک پژوهش تاریخی به تجربه‌ای عاطفی و حتی معنوی تبدیل شد. عکس‌هایی که از نظر فنی فوق‌العاده‌اند، حالا به حلقه‌ای از پیوند میان نسل‌های گذشته و حال بدل شده‌اند.

تبریز امروز:

عکسی از جنگ جهانی اول

 در سال ۲۰۱۱، زمانی که ریچارد باودن، مورخ نظامی، در جست‌وجوی منابعی برای پروژه‌ای درباره تاریخ ارتش بریتانیا بود، به آرشیوی در جنوب انگلستان سر زد. در آنجا، او جعبه‌ای خاک‌خورده را یافت که مجموعه‌ای از شیشه‌های عکاسی را در خود داشت — صفحات شیشه‌ای منفی که در روزگار پیش از فیلم‌های نگاتیو معمول بودند. باودن آن‌ها را از روی کنجکاوی بررسی کرد و آنچه دید، حیرت‌انگیز بود: پرتره‌هایی خیره‌کننده از سربازان جنگ جهانی اول، با وضوحی که گویی دیروز گرفته شده بودند. این تصاویر متعلق به یک عکاس نظامی ناشناس بودند و تا آن زمان دیده نشده بودند.

باودن، با کمک کارشناسان آرشیو، دریافت که این عکس‌ها احتمالاً میان سال‌های ۱۹۱۶ تا ۱۹۱۸ در جبهه غربی گرفته شده‌اند. در نگاه نخست، آن‌ها همچون هر عکس تاریخی دیگری از آن دوران به نظر می‌رسیدند — یونیفورم‌های خاکی‌رنگ، چهره‌های خسته، پس‌زمینه‌هایی گل‌آلود. اما وضوح این تصاویر، عمق میدان کم، و نگاه مستقیم سربازان به دوربین، حال و هوایی معاصر به آن‌ها می‌داد. گویی جنگ نه صد سال پیش، بلکه همین دیروز اتفاق افتاده بود.

باودن این پروژه را جدی گرفت. او با مؤسسات هنری تماس گرفت و از عکاسان پرتره مدرن دعوت کرد تا درباره این تصاویر نظر بدهند. یکی از این عکاسان گفت: «این عکس‌ها مثل آینه‌ای هستند. نمی‌توانی نگاه‌شان نکنی. انگار آن‌ها دارند به تو نگاه می‌کنند، نه تو به آن‌ها.»

یکی از عجایب این تصاویر، این بود که بیشتر سربازان در آن‌ها لبخند می‌زدند. برخلاف تصورات رایج از عکس‌های جنگی — که معمولاً مملو از رنج، ترس یا خشکی نظامی‌اند — این مردان نوعی آرامش و حتی شوخی در نگاه‌شان داشتند. برخی از آن‌ها سیگار می‌کشیدند، برخی دست‌شان را روی شانه رفیق‌شان گذاشته بودند، و بعضی لبخند خفیفی داشتند. این حالت‌ها، جنگ را از سطح عدد و تاریخ و به سطح انسان و تجربه فردی منتقل می‌کرد.

این عکس‌ها اکنون بخشی از مجموعه‌ای هستند که در موزه جنگ سلطنتی لندن به نمایش درآمده‌اند، با عنوان «چهره‌هایی از خط مقدم». نمایشگاه، به بازدیدکننده اجازه می‌دهد تا با بزرگ‌نمایی فوق‌العاده و وضوح بالا، تک‌تک جزئیات چهره‌ها را بررسی کند: چروک‌های پیشانی، زخم‌های کوچک، یا لکه‌های گل روی گونه.

اما فراتر از زیبایی‌شناسی، این پروژه، سؤالات مهمی درباره حافظه تاریخی و شیوه به‌تصویرکشیدن جنگ مطرح می‌کند. ما معمولاً تاریخ را از زاویه روایات بزرگ یا سیاست‌های کلان درک می‌کنیم، اما این تصاویر یادآوری می‌کنند که تاریخ، مجموعه‌ای از زندگی‌های فردی است — از لحظاتی گذرا، نگاه‌هایی سرشار از امید، یا ناامیدی.

در ماه‌های پس از کشف این آرشیو، باودن و همکارانش تلاش کردند هویت برخی از مردانی را که در این عکس‌ها بودند شناسایی کنند. اما این کار آسانی نبود. بسیاری از عکس‌ها بدون نام یا تاریخ ثبت شده بودند. با وجود آن، با استفاده از جزئیاتی مانند نشان‌های روی یونیفورم، آرم واحدها، یا حتی نوشته‌های کمرنگ روی پشت بعضی شیشه‌ها، توانستند تعدادی از آن‌ها را به افراد خاصی نسبت دهند.

یکی از این چهره‌ها، جوانی به نام ویلیام فریزر بود، اهل منچستر. باودن از طریق رجیسترهای ارتش و اسناد بایگانی‌شده دریافت که فریزر در سال ۱۹۱۷ به جبهه اعزام شده و چند ماه بعد در نبرد پاسشندیل کشته شده است. خانواده او هرگز عکسی از ویلیام در یونیفورم ندیده بودند — تا زمانی که این تصویر، پس از بیش از یک قرن، نمایان شد. نوه خواهرش گفته بود: «انگار او از میان تاریخ به ما نگاه می‌کند. حالا می‌توانم چشمان او را ببینم. این چیزی‌ست که هیچ‌وقت نداشتیم.»

این‌گونه است که پروژه‌ی باودن، از صرفاً یک پژوهش تاریخی به تجربه‌ای عاطفی و حتی معنوی تبدیل شد. عکس‌هایی که از نظر فنی فوق‌العاده‌اند، حالا به حلقه‌ای از پیوند میان نسل‌های گذشته و حال بدل شده‌اند.

این پروژه همچنین ما را به فکر وا می‌دارد که چرا برخی از تصاویر قدرتی فراتر از روایت‌های نوشتاری دارند. یک عکس خوب، همان‌طور که رولان بارت در اتاق روشن نوشته، می‌تواند «نقطه‌ای باشد که تو را زخمی می‌کند» — زخمی کوچک، ولی عمیق و ماندگار. و این پرتره‌ها چنین اثری دارند.

باودن اعتقاد دارد که تأثیر این تصاویر، بخشی به خاطر تکنیک عکاسی آن زمان است. استفاده از صفحات شیشه‌ای، نوردهی طولانی، و تمرکز روی چهره‌ها باعث شده پرتره‌ها عمق و وضوحی بی‌نظیر داشته باشند. اما چیزی که واقعاً آن‌ها را خاص می‌کند، صداقت و سکوت آن‌هاست. هیچ فیلتری وجود ندارد، هیچ ژستی رسمی یا ساختگی دیده نمی‌شود — فقط انسان‌هایی واقعی، در زمانه‌ای غیرواقعی.

نمایشگاه لندن اکنون بازدیدکنندگانی از سراسر جهان را جذب می‌کند — نه فقط برای دیدن جنگ، بلکه برای دیدن انسان. یکی از بازدیدکنندگان گفته بود: «من برای دیدن تاریخ نیامدم. من آمده‌ام تا کسی را ببینم که شاید هیچ‌کس دیگر او را به یاد نمی‌آورد.»

در هسته‌ی پروژه‌ی باودن، پرسشی بنیادین درباره‌ی نقش عکاسی در مستندسازی رنج بشری نهفته است: وقتی از کسانی عکس می‌گیریم که در آستانه‌ی مرگ هستند، یا شاید تازه از میدان مرگ بازگشته‌اند، آیا در حال ثبت حقیقت هستیم یا استثمار آن؟ باودن می‌گوید: «سؤال بزرگی است. ولی این عکس‌ها، بر خلاف بسیاری از تصاویر جنگی مدرن، با رضایت کامل افراد گرفته شده‌اند. آن‌ها در برابر دوربین می‌نشستند، نه به‌اجبار، بلکه با آگاهی. بعضی‌ها حتی خواسته بودند عکسشان به خانه فرستاده شود.»

او ادامه می‌دهد: «آن‌ها می‌دانستند که ممکن است بمیرند، و این عکس شاید تنها چیزی باشد که از آن‌ها باقی می‌ماند. نوعی وصیت تصویری. و این است که به تصاویر قدرتی خاص می‌بخشد. این‌ها نه فقط عکس، بلکه گواهی حضور هستند.»

همچنین این تصاویر به طور اجتناب‌ناپذیری، بحثی را درباره‌ی حافظه‌ی جمعی و شیوه‌ی مواجهه‌ی ما با گذشته به راه می‌اندازند. عکس‌ها، برخلاف متون تاریخی، از بین نمی‌روند — آن‌ها نگاه می‌کنند، در سکوت، و از ما می‌خواهند پاسخ دهیم. باودن می‌گوید: «این مردها نمی‌خواهند از نو نوشته شوند. آن‌ها فقط می‌خواهند دیده شوند.»

پروژه‌ی او اکنون الهام‌بخش پژوهش‌های بیشتری در زمینه‌ی آرشیوهای تصویری جنگ شده است. برخی موزه‌ها در فرانسه و بلژیک بررسی دوباره‌ای از شیشه‌های عکاسیِ بایگانی‌شده آغاز کرده‌اند، به امید یافتن چهره‌هایی که فراموش شده‌اند. حتی در دانشگاه آکسفورد، دپارتمان تاریخ تصویری، یک سمینار سالانه را به تحلیل "قدرت پرتره در زمان جنگ" اختصاص داده است — بخشی از این الهام مستقیم از کار باودن می‌آید.

اما شاید تأثیر ماندگارتر، در سطحی شخصی‌تر باشد. خانواده‌هایی که عکس اجدادشان را برای نخستین بار دیده‌اند، رابطه‌ای نو با گذشته‌شان برقرار کرده‌اند. باودن می‌گوید: «دیدن یک چهره، حتی بدون دانستن داستانش، حس عجیبی دارد. اما اگر آن چهره، پدربزرگِ پدرت باشد، احساس می‌کنی او را دوباره یافته‌ای.»

در روز افتتاح نمایشگاه، زنی که عکسی از عموی بزرگش را در یکی از قاب‌ها دیده بود، جلوی تصویر ایستاده بود و اشک می‌ریخت. او گفت: «هرگز فکر نمی‌کردم یک روز، در یک گالری در لندن، نگاه کسی را ببینم که صد سال پیش مرده... و با من حرف می‌زند.»

نتیجه‌گیری

پروژه‌ی عکاسی باودن و نمایشگاه موزه‌ی سلطنتی جنگ، فراتر از اصلاح یا تکمیل تاریخ رسمی، به شکلی انسانی‌تر به گذشته توجه می‌کنند. این تصاویر ثابت نمی‌کنند که جنگ تلخ نیست؛ بلکه نشان می‌دهند، حتی در دل مظلوم‌ترین لحظات، مردمی با زندگی‌ درونی، لبخند، ارتباط، و امید وجود داشته‌اند.

بی‌آن‌که خودشان بدانند، این بردگان شیشه‌ای—چهره‌هایی‌ که شاید فقط برای عکس گرفتن ایستاده‌اند—گواهی بوده‌اند برای وظیفه‌ای بزرگ‌تر: یادآوری این‌که تاریخ، بیش از مجموعه‌ای از رویدادها، مجموعه‌ای از انسان‌هاست. آن‌ها آدم‌هایی‌اند با خانواده، باور، ترس، و عشق.

اد سیزر در پایان مقاله می‌نویسد که این عکس‌ها “ورای تاریخ” عمل می‌کنند. آن‌ها نه روایت‌های شعارگونه‌اند، نه یادبودهای رسمی، بلکه لحظات انفردی‌اند که از میان انبوه وقایع بیرون جهیده‌اند. و همین “لحظه‌های اصیل” هستند که همچون چراغی روشن، راهگشای فهم ما از جنگ و انسان می‌شوند.


نظرات کاربران


@