25 مهر 1402
شاید چهار سال پس از بازگشتم [به حیفا]، متوجه شدم که گرایش به هنر ناشی از مشکلات دارم. من از نظر اجتماعی کودکی شادی نداشتم... محیطی که از نظر ادبی محدود شده بود مرا به این سوال وا داشت که چرا همه چیز مثل قبل است، چرا خواهرم در تبعید است، چرا جنگ است، چرا مرزهای بسته وجود دارد و در نتیجه متوجه شدم که به خلاقیت، نیاز معنوی نیاز دارم، و شاید این بود. زبان بیان در دسترس من است
تبریز امروز:
نویسنده: سامیا حلبی
علیرغم شکاف در تداوم نقاشی و مجسمهسازی فلسطینی، پیوندهای ارزشمندی بین دو نیمه قرن بیستم در تاریخ هنر فلسطین وجود دارد که بعد از یوم نکبت بر آنان وارد شده بود.
عابد عبدی
پیوندهای شکننده بین دو نیمه از هنرمندان فلسطینی ، بین نسل قدیم و آنهایی که پس از نکبت به بلوغ میرسند، اهمیت غیرعادی داشت. می توان از رابطه ی بین معلم داود زلاتیمو و شاگردش اسماعیل شموت به دلیل مصائب سلب اجباری مالکیت گفت. این خبر در میان هنرمندان فلسطینی بود که در سال 1995، چهل و هفت سال پس از جدایی آنها در میان نکبت، شموت به اورشلیم سفر کرد تا زلاتیمو را که نزدیک به مرگ بود، ملاقات کند. یکی دیگر از نمونه های بسیار، ارتباط بین خلیل حلبی، نقاش و دیوارنگار و شاگردش کمال بولاتا است که در واقع در اورشلیم بین نکبت و اخراج سال 1967 اتفاق افتاد. همچنین باید به سفر ویژه ای به ناصره اشاره کرد که هنرمند ورا تاماری از نسل جدید در سال 1985 برای دیدار با سرامیست و مجسمه ساز قدیمی هانا مسمار انجام داد و از این طریق به کاهش شکاف ایجاد شده در اثر اشغال بین هنرمندان کرانه باختری کمک کرد. کسانی که مستقیماً تحت حکومت اسرائیل زندگی می کنند.
گرچه در پی نکبت 1948، دنیای هنر فلسطین به شدت در محاق فرو رفت، اما تعداد شگفت انگیزی از هنرمندان حرفه ای که در دهه 1950 و اوایل دهه 60 در خاک فلسطین تمرین می کردند، باقی ماندند. آنها به همراه انبوهی از آماتورها سنت ها را زنده نگه داشتند. جمال بادران و برادرانش خیری و عبدالرزاق، سوفیا حلبی، مبارک سعد و داود زلاتیمو، مانند ناهیله بشارا، در اورشلیم زندگی کردند و به تمرین ادامه دادند. هانا مسمار در ناصره و بوتروس لوسیا در شفا عامر و گالیله کار می کردند. یوسف نجار خوشنویس در بیت لحم کار می کرد، در حالی که محمد سیام در اورشلیم کار می کرد. چند هنرمند خارجی نیز بودند که فلسطین را به عنوان خانه دائمی خود انتخاب کرده بودند. آنها بخشی از داستان نقاشی فلسطینی هستند. یکی جورج الیف بود که داوطلبانه از روسیه به فلسطین آمده بود تا از انقلاب طبقه کارگر 1917 بگریزد و تنها توسط آن سوی شکاف طبقاتی، یعنی به صهیونیست ها، پناهنده شود.
با این حال، این دهه های آرام، حاوی بذرهای یک جنبش قدرتمند جدید بود. نسل جدیدی از هنرمندان مشغول یادگیری بودند. در سال 1953 اسماعیل شموت، که هنوز دانشجو بود، با چند هنرمند دیگر نمایشی را در غزه برپا کرد که به یک رویداد مهم تبدیل شد. این نمایشگاه با عنوان "به کجا؟" و شامل نقاشی هایی از اخراج دسته جمعی پناهندگان از لید بود که به عنوان راهپیمایی در بیابان شناخته شد. تمام غزه و پناهندگانش برای دیدن آن آمده بودند. این پاسخ خیرهکننده اشارهای به امید انباشته شده برای رهایی بود. نمایشگاه غزه همان آغاز نهضت آزادی را در شکل هنری آن رقم زد و یک دهه بعد با سیل نمایش های فردی و گروهی نسل جدیدی از هنرمندان همراه شد. [1]
جنبش هنر آزادی دو کانون بود. یکی در دهه 1970 در بیروت قوی بود در حالی که دیگری در کرانه باختری و غزه در حال افزایش بود. هنرمندان فلسطینی صرف نظر از اینکه پس از نکبت در کجا سکونت گزیدند، زیباییشناسی جدید این جنبش را پذیرفتند و به نمایشگاههایی که توسط هنرمندان فعال آن برگزار میشد، پیوستند. اما دشوارترین مکان برای حضور هنرمندان فلسطینی در این جنبش، در محدوده مناطق عمده فلسطین بود که در سال 1948 از دست رفت (فلسطین48) و توسط اسرائیل اشغال شد.
بیشترین کمک در ایجاد انگیزه جنبش در فلسطین48 هنرمند عابد عبدی بود. عبدی این شانس را داشت که بخشی از حزب کمونیست (CP) باشد. همانطور که عبدالتمام هنرمند کفر قاسم به اختصار بیان می کند عبدی «از سوی حزب کمونیست پشتیبانی می شد و می توانست در آن روزهای ظلم شدید فعالیت کند». همچنین ارتباط او با هنرمندان چپگرای اسرائیلی، انتقاداتی را برای او به همراه داشت.
عابد عبدی در سال 1942 در فلسطین در شهر شمالی حیفا به دنیا آمد. او شش ساله بود که خشونت نکبت در سال 1948 خانواده اش را از هم جدا کرد. زمانی که پدرش در حیفا مانده بود، مادر عبدی با او و خواهران و برادرانش از اردوگاه به اردوگاه پناهندگان در لبنان و سوریه سرگردان بود. زندگی در کمپ های پناهندگان درست پس از سال 1948 بسیار دردناک بود. پس از سه سال جدایی و آوارگی آنها توانستند به حیفا بازگردند. در آن زمان عبدی نه ساله بود:
عابد عبدی می گوید:
- شاید چهار سال پس از بازگشتم [به حیفا]، متوجه شدم که گرایش به هنر ناشی از مشکلات دارم. من از نظر اجتماعی کودکی شادی نداشتم...
محیطی که از نظر ادبی محدود شده بود مرا به این سوال وا داشت که چرا همه چیز مثل قبل است، چرا خواهرم در تبعید است، چرا جنگ است، چرا مرزهای بسته وجود دارد و در نتیجه متوجه شدم که به خلاقیت، نیاز معنوی نیاز دارم، و شاید این بود. زبان بیان در دسترس من است.[3]
در سال 1962، زمانی که عبدی بیست ساله بود، اولین نمایش تک هنرمند خود را در تل آویو در یک باشگاه، به گفته او، یهودیان مترقی و چپ اسرائیل برگزار کرد. این اولین نمایشی بود که توسط یک فلسطینی از دخیل [فلسطین48] ساخته شد.[4] عابدی در نتیجه وابستگی خود به اتحاد جوانان کمونیست، از همان ابتدای کار هنری خود با این جامعه خاص ارتباط قوی برقرار کرد.
عبدی که با اتحاد جوانان کمونیست در حیفا فعال بود، در سال 1964 توسط حزب کمونیست برای تحصیل در آکادمی هنرهای زیبای درسدن در جمهوری دموکراتیک آلمان فرستاده شد. او تا سال 1971 در آنجا ماند و در رشته نقاشی دیواری، طراحی گرافیک و مجسمه سازی تحصیل کرد.[5] زمانی که در درسدن بود، او تحت حمایت لیا گروندیگ قرار گرفت، که خود شاگرد نقاش و چاپگر مدرنیست (و مخالف سرسخت) اتو دیکس بود: «من به عنوان شاگرد ویژه توسط لیا گروندیگ پذیرفته شدم و به مدت دو سال با او تحصیل کردم. من رابطه خوبی با او ایجاد کردم. او به یک خانواده یهودی آلمانی تعلق داشت و علیه نازیسم جنگیده بود.»[6] از طریق لیا گروندیگ، او تحت تأثیر غیرمستقیم آثار همسرش، نقاش هانس گروندیگ، و همچنین جنبشهای Blaue Reiter و Die Brücke قرار گرفت. لیا و هانس گروندیگ هر دو از اعضای مادام العمر حزب کمونیست آلمان بودند، اگرچه هانس قبل از ورود عبدی درگذشت. زمانی که عبدی در جمهوری دموکراتیک آلمان بود، با آثار کاته کولویتز نیز آشنا شد و تحت تأثیر آنها قرار گرفت که مجسمهها، نقاشیها و چاپهای آگاهانه طبقاتی او وضعیت اسفبار ستمدیدگان را نشان میدهد.
زنده ماندن در جلیل برای هنرمندان در دهه های اول پس از نکبت تقریباً غیرممکن بود. فلسطینیان تحت سلطه اسرائیل فقیر بودند و کار کمیاب بود. عبدی، اگرچه در ارتباط با حزب کمونیست خوش شانس بود، اما از وضعیت اسفبار سایر هنرمندان آگاه بود:
واضح است که شرایط من سخت بود اما راحت تر از آن چیزی بود که تصور می کردم. در همان سالهای اولیه توجه به هنر شروع شد. اینجا و آنجا، باشگاه ها و سمینارهای محبوب ظاهر شدند و من شروع به سازماندهی دوره های آموزشی غیررسمی کردم. در سال 1971 [از درسدن] بازگشتم و در سال 1972 در الاتحاد و الجدید [ارگان های حزب کمونیست چین] به عنوان طراح و نویسنده در حوزه هنر و تاریخ هنر استخدام شدم. این شغل کمک زیادی به من کرد. میتوانم پیام هنریام را به گوش مردمی برسانم که تشنه هنر هستند. روستای کفر یاسیف جایی است که اولین دوره را در سال 1975 در آنجا گذراندم و دوره هفتگی را تا سال 2000 ادامه دادم. بیست و پنج سال برای این کار با اتوبوس و روش های دیگر از حیفا به کفر یاسف رفتم. [7]
زاهد حراش هنرمند به یاد میآورد که در دهه 1970 در چندین جلسه شبانه شرکت میکرد، زمانی که عبدی عصرها برای تدریس به روستایی در بیست کیلومتری حیفا [کفر یاسیف] میآمد. این یک تلاش نادر و قهرمانانه از سوی دانش آموزان و معلمان بود، زیرا هیچ وسیله نقلیه عمومی پس از غروب در دسترس نبود. حراش می گوید که او اغلب تا پایان منتظر می ماند تا عبدی را به حیفا بازگرداند، جایی که هنوز باید وظایف خود را در الاتحاد تکمیل می کرد. [8]
عبدی در اولین دهه های زندگی هنری خود مجموعه گسترده ای از آثار گرافیکی را اجرا و منتشر کرد. در حالی که هنوز در درسدن دانشجو بود، مجموعهای از آثار گرافیکی درباره روستاهای فلسطینی، مصادره زمین و پناهندگان خلق کرد که در سال 1973 منتشر شد. سپس در سال 1977، عبدی اولین نسخه عربی کتاب مهم امیل حبیبی به نام «زندگی مخفی سعید» را به تصویر کشید: [9] این نویسنده برجسته همچنین یکی از اعضای حزب کمونیست چین و در نتیجه از رفقای هنرمند بود. بین سالهای 1980 و 1982، عبدی مجموعهای از داستانهای کوتاه سلمان ناتور را با عنوان کلی و ما نساینا (و ما فراموش نکردیم) را به تصویر کشید که در الجدید منتشر شد. [10] او در طول دوران اولیه زندگی خود به کار در تصویرسازی سیاه و سفید ادامه داد و به طور مداوم در الاتحاد و الجدید انتشار می داد. در سال 1993، او پس از مرگ کتابی از داستانهای کوتاه و نوشتههای برادرش را منتشر کرد و تصویرسازی کرد - که همگی برای اولین بار در الاتحاد منتشر شده بود.
\"\" [عابد عبدی، "قتل عام در لید" (1981) از سریال Wa Ma Nasaina`. حق چاپ تصویر هنرمند.]
\"\" [عابد عبدی، "زندانیان" (1360). حق چاپ تصویر هنرمند.]
قتل عام شش تظاهرکننده فلسطینی در 30 مارس 1976، اگر قتل عام ها و اعدام های وحشیانه زیادی را که اسرائیل علیه مردم فلسطین مرتکب شده و ادامه می دهد، در نظر بگیریم، غیرعادی نبود. با این حال، این رویداد خاص موضوع یک مجسمه مهم و همچنین جدول زمانی قتل عام محل تجمع برای روز فلسطین سرزمین شد.
این ماجرا زمانی آغاز شد که اسرائیلی ها اعلام کردند بیش از 5000 هکتار زمین کشاورزی را مصادره کردند. زمان انتفاضه اول بود، دوران روحیه انقلابی بالا. بنابراین هنگامی که حزب کمونیست و سازمان های فلسطینی برای اعتراض فراخوان دادند، مردم با شور و شوق پاسخ دادند. در جریان تظاهرات، علاوه بر شش معترض که کشته شدند، بیش از 100 نفر زخمی و تعداد زیادی دستگیر شدند. این رویداد در میان فعالان فلسطینی در سراسر جهان بازتاب یافت.
عابد عبدی در هماهنگی با روحیه بالای آن زمان، با همکاری همرزمش از حزب کمونیست، هنرمند اسرائیلی گرشون کنیسپل، بنای یادبودی را که قرار بود در قلب ساکنین، روستایی که بیشتر تظاهرات در آن برگزار شده بود، برپا کنند. از آنجایی که اسرائیل اجازه چنین کاری را نداد، این بنای یادبود در سال 1978 در قبرستان شهر برپا شد. این بنا به صورت تابوت به عنوان مقبره شش شهید حجاری شده است. بزرگداشت این رویداد به عنوان روز سرزمین فلسطین در سطح بین المللی مشخص می شود. و در جلیل در قبرستان اطراف بنای یادبود برگزار می شود. این بنا مهمترین اثر مجسمهسازی است که در قرن بیستم در فلسطین انجام شده است و ابعاد آن پنج در پانزده در ده فوت است. چهار طرف تابوت یادبود با نقش برجسته آلومینیومی پوشانده شده است و کل آن تقریباً چهار فوت از سطح زمین بر روی یک پایه بتنی بلند شده است. از نظر بصری عضلانی است و به شور و شوق هنرمندان خیانت می کند. این دارای همان رنگهای کوبیستی مجسمهسازی عمومی شوروی است و از همدردیهای فردی عبدی و نیسپلز، خوشبینی و عشق آنها به انتزاع انقلابی اوایل قرن بیستم میگوید.
عابد عبدی و گرشون کنیسپل، یادواره «نسب التزکاری» شش شهید روز سرزمین (1357)
در سال 1979، عبدی و کنیسپل نمایشگاهی را در تل آویو با عنوان هنرمندان اسرائیلی و عرب با هم به نمایش گذاشتند. وقتی از عبدی در مورد این رویداد پرسیده می شود، به یاد می آورد: "این مراسم در گالری های اتحادیه هنرمندان اسرائیلی برگزار شد که من عضو دائمی آن بودم." [11] بسیاری از هنرمندان فلسطینی از کرانه باختری به این نمایش پیوستند. هدف از برگزاری این نمایشگاه نشان دادن اتحاد علیه بازداشت هنرمندان کرانه باختری توسط اسرائیل و بسته شدن گالری 77 در رام الله و همچنین مصادره آثار هنری از گالری 77 و جاهای دیگر بود. در همین زمان بود که هنرمند فتحی قبان به زندان افتاد و تابلوهای نقاشیاش به دلیل موضوع و رنگهای آن در حمایت از انتفاضه توسط اداره نظامی اسرائیل توقیف شد. عبدی، کنیسپل و چند هنرمند چپ گرای اسرائیلی برای نشان دادن همبستگی خود با غبان و آزادی او به غزه رفتند.
عابد عبدی، "انتفاضه" (1986)
عابد عبدی هنرمندی پرکار است که آثار قابل توجهی را تولید کرده است که تا حد زیادی مستند نشده است. او در مرحله اول فعالیت هنری خود عمدتاً به کار رنگی و سیاه و سفید پرداخت. نقاشی "انتفاضه" (1986) مهارت رسمی او را نشان می دهد و همچنین نشان می دهد که همدردی در سراسر مرزهای مصنوعی و پست های بازرسی اسرائیل همچنان قوی است. «انتفاضه» در موضوع و رویکرد خود، تصویری است که در کرانه باختری و غزه بیشتر از فلسطین رایج بود. نقاشی دیگری به نام "محاصره بیروت" (1982) نشان می دهد که همبستگی از مرزهای بین المللی نیز فراتر رفته است. این نقاشی مقارن با یک داستان واقعی واقعی از پسری در یک اردوگاه پناهندگان است که با آسیب روحی رویاهای بزرگترش در مورد فلسطین زندگی می کرد، بال هایی ساخت و در واقع در هوا پرواز کرد و در کیبوتس فرود آمد و در آنجا کشته شد. . از نظر شکل، «محاصره بیروت» دارای زیباییشناسی هندسی و گرافیکی قدرتمند هنرمندان سازنده اولیه انقلاب شوروی 1917، نقاشانی مانند اولگا روزانوا و لیوبوف پوپووا است.
عابد عبدی، «محاصره بیروت» (1982)
عبدی در سال 1984 نمایشگاهی را به مناسبت بیستمین سالگرد تشکیل سازمان آزادیبخش فلسطین در ناصره برپا کرد. عنوان این نمایش به سوی خلق یک هنر رادیکال عربی فلسطینی بود. نمایشگاهی با چنین نیات و عنوانی، وقتی در نظر بگیریم که در دهه 1980، در دوره انتفاضه اول، مقامات اسرائیلی به تخریب نمایشگاه های فلسطین، مصادره آثار هنری و زندانی کردن هنرمندان مشهور بودند، اقدام شجاعانه ای بود. هر هنرمندی آمادگی مواجهه با چنین عواقبی را ندارد.[12] پیوستن به بخش عرب فلسطین در اتحادیه هنرمندان اسرائیلی خطر کمتری داشت، که او نیز چنین کرد. او قصد داشت از طریق مشارکت در این اتحادیه به کاهش انزوای عمیق هنرمند فلسطینی کمک کند. بسیاری رهبری او را بر عهده گرفتند و به سازمان پیوستند، از جمله هنرمند خلیل رایان که همراه با بسیاری دیگر، در زمان مقرر این فضا را پیدا کرد.
انحصاری و بی احترامی به فلسطینی ها بود و در نتیجه عقب نشینی کرد. [13]
در اواسط دهه 1990، عبدی اتحادیه هنرمندان را در فلسطین سازماندهی و رهبری کرد. با تأمل در آن زمان، او ادعا می کند که با رشد صحنه هنری در میان فلسطینی ها، توانست بسیاری از شاگردانش را در نقش های اصلی ببیند. او همچنین مشاهده می کند که در فلسطین48 از 1948 تا 1972، تنها سه هنرمند به طور رسمی هنر خوانده بودند و تا سال 2012 تعداد آنها 280 نفر بود. سرسختی برای تحمل، تداوم و رشد ایجاد کرد. این بی شباهت به بازماندگان قتل عام کفر قاسم در سال 1956 نیست که با سرکشی به این نکته اشاره می کنند که با وجود اینکه تنها بیست و سه نفر از چهل و نه کارگری که توسط پلیس مرزی اسرائیل به قتل رسیده اند، کودکانی را پشت سر گذاشته اند، اما تا سال 2011، آن کودکان یتیم به دنیا آمده اند. خود 2701 فرزند و نوه به دنیا آوردند. [14]
در طول سال های بلوغ، کار عبدی به سمت انتزاع بیشتر تکامل یافت. نظرات سیاسی دیگر صریح نیستند. در مرکز فرهنگی ساکاکینی در رامالله در سال 1997، او مجموعهای از سازهها را به نمایش گذاشت که از پنجرهها برای بیان مجموعهای از موضوعات مرتبط با فلسطین و جهان عرب استفاده میکردند. آنچه در درون، پنهان، ممنوع، و شاید زندانی است، با آزادی کسانی که در بیرون با کنجکاوی سعی در نگاه کردن به داخل دارند، مواجه میشود. گفتوگویی که از این تعامل با اثر ناشی میشود میتواند بیانگر یک گفتگوی سیاسی بین فلسطینیهای الدخیل [فلسطین 48] باشد. تبعیدی ها به بیرون این سریال همچنین شامل معاشقه بین زن و مرد است، به عنوان مثال در "یوسف، من جورجت هستم". عنوان اشاره به عاشقانی دارد که به طور متواضعانه با پنجره ای از هم جدا شده اند، همانطور که در سنت های اسپانیایی و عربی وجود دارد. ژرژت که در داخل پنهان شده است، خود را به یوسف معرفی می کند. عناوین دیگری مانند "پنجره پنهان و آشکار و سد" نشان می دهد که عبدی از لایه های پیچیده اهمیت استفاده می کند. «پنهان و آشکار» خانههای آسیبدیده و محصور شده فلسطینیها را تداعی میکند که مالکان واقعی آنها از بازگشت به آن منع شدهاند.
عابد عبدی، مجنون (1391)
عابد عبدی امروز در حیفا زندگی می کند و به کار هنری و معلمی ادامه می دهد. او در کنار کارهایی که به شکلی نمادین به فلسطین اشاره میکند، آثاری انتزاعی تولید میکند. یک مثال مجموعه ای از اشیاء است که در یک کشو با عنوان "مجنون" چیده شده اند. کشو به عنوان ظرف نمادین عمل می کند. او بازگو می کند که کشوهای مشابهی هنوز پر از یادگاری هایی است که مردم تمایل دارند در آن ها در انبوه زباله جمع آوری کنند. «مجنون» همچنین از شخصیت داستان کوتاه ام الربابیک امیل حبیبی الهام گرفته است، زنی که شوهرش را در جنگ 1948 از دست داد و در بخش وادی النسناس حیفا تنها ماند. این محله در ابتدا 1000 نفر را در خود جای داده بود اما تبدیل به اردوگاه کار اجباری 5000 نفری شد که در مناطق دیگر از خانه های خود رانده شدند. هنگامی که ام الربابیک از غم و اندوه همسر محبوبش دیوانه شد، شروع به جمع آوری زباله کرد. عبدی به یاد میآورد: «داستان او» مرا به یاد پدرم، قاسم العبدی میاندازد، که وقتی تمام خانوادهاش رفتند، در حیفا ماند. او به خانه خود در وادی الصالب بازگشت و می خواست ببیند چه چیزی در آنجا باقی مانده است. او فقط شناسنامه خانواده اش را پیدا کرد، بقیه را دزدیده بودند.»[15]
[1] اسماعیل شاموت، فن تشکیل فی فایلستین (هنرهای تجسمی در فلسطین)، 1989. چاپگرهای قباس: کویت. شموت بیش از 150 نمایشگاه را فهرست می کند و بیان می کند که بسیاری از نمایشگاه های کوچک در مدارس و اردوگاه های پناهندگی در سراسر فلسطین برگزار شده است که به آنها اشاره نشده است.
[2] مصاحبه با هنرمند. 30 اکتبر 2012
[3] همان.
[4] همان.
[5] عابد عبدی: 50 سال خلاقیت، ویرایش تل بن زوی، گالری ام الفهم: 2010 (صفحه 222).
[6] مصاحبه با هنرمند. 30 اکتبر 2012
[7] همان.
[8] زاهد حراش، مقاله به روز شده روزنامه به زبان عربی "اولین معلم"، علاوه بر مصاحبه با این هنرمند 30 سپتامبر 2011.
[9] عابد عبدی: 50 سال خلاقیت (صفحه 212).
[10] عابد عبدی: 50 سال خلاقیت (صفحه 211).
[11] مصاحبه با هنرمند، 30 اکتبر 2012.
[12] مصاحبه با هنرمند، 2 ژانویه 2000. عبدی در مورد این نمایشگاه با اشاره به شرکت جمال بیاری از یافا، ابراهیمه ابراهیمه از رینا، عابد یونس و ثائر زیدان، نوشت.
[13] مصاحبه با خلیل رایان، 1378.
[14] الشروک، اکتبر 2011، شماره شماره. 240، سال 24، صفحه 10. (الشروک مجله محلی کفر قاسم است که توسط مجد سرسور منتشر می شود.
[15] مصاحبه با هنرمند، 30 اکتبر 2012.
برچسب ها
سامیا هالابی پالستین نقاشی
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.