9 اردیبهشت 1402
افتادن کریگ کوینر به خیابانهای شهر بند اور به عنوان بی خانمان ، پس از دههها مبارزه بهعنوان وکیل و سیاستمدار برای افرادی که در حاشیه جامعه بودند، اتفاق افتاد.
تبریز امروز:
به گزارش نیویورک تایمز ، از بند، اور - هنگامی که در یک روز پاییزی سال گذشته در میان انبوه تختهای یکی از بزرگترین پناهگاههای بیخانمانهای اورگان حرکت میکرد، استیو مارتین، مزرعهدار قدیمی و داوطلب مدنی جامعه، با صدایی آشنا و چهره ناآشنا که از یک مرد بیرون میآمد، متوقف شد.
"آیا قرار نیست بگویی: "سلام، استیو؟"آقای مارتین! مرد، با چشمانی که از میان پرده های موی سفید و ریشی که در آشفتگی نادیده گشاد شده بود، نگاه می کرد، گفت.
مارتین بسیاری از روزهای خود را در میان ساکنان پناهگاه گذرانده بود، در جستجوی سرنخی به بدن لاغر مرد فکر کرد. سپس مرد دوباره صحبت کرد: "این کریگ است."
این کلمات با ترکیبی از تشخیص و ناباوری آقای مارتین را تکان داد. او کریگ کوینر را برای بیش از 50 سال میشناخت و با تحسین تماشا میکرد که مردی از یکی از برجستهترین خانوادهها در بند، اور، شغلی تحسینبرانگیز - بهعنوان دادستان، وکیل مدافع و سپس شهردار که کمک کرد، این شهر به یکی از سریع ترین شهرهای کشور در حال رشد تبدیل شود.
اکنون، در سن 75 سالگی، آقای کوینر در پناهگاهی در خیابان دوم مکانی را اشغال کرده بود، خانهاش به دلیل غارت از دست رفته بود، انگشتان پاهایش در اثر سرمازدگی غر میزدند، وسایلش محدود به یک وان لباس پاره شده و کتاب روی زمین کنار تختش بود. .
در سالهایی که این دو دوست قدیمی از ارتباط خارج شده بودند، آقای کوینر از طریق گردابی از همان بحرانهایی که در بسیاری از شهرهای پررونق غرب در حال چرخش بود، به گرداب کشیده شده بود: بیماری روانی درمان نشده، اعتیاد گسترده، هزینههای سرسامآور مسکن و بحران کاهش حس جامعه! آقای کوینر پس از گذراندن یک زندگی به عنوان ستون زندگی مدنی بند اور، به نوعی به نقطه ای از فقر کامل رسیده بود، در حالی که رفاهی که او در ایجاد آن کمک کرده بود، احاطه شده بود.
بند که زمانی یک شهر کوچک چوبی بود، در دهههای اخیر دستخوش دگرگونی قابل توجهی شده بود، زیرا تازهواردان پولدار از سیاتل یا پورتلند یا سانفرانسیسکو مکانی را کشف کردند که توانسته هم مد روز باشد و هم بازگشتی به آنچه که همه تصور میکنند شهر کوچک آمریکا میتواند باشد. خانوادهها میتوانند در تابستان روی رودخانه دچوتز شناور باشند و در زمستان روی آبشارها اسکی کنند، در مجموعهای از نوشیدنی های دستی، غذاخوریهای ارگانیک، گالریهای هنری و آخرین فروشگاه ویدیوی بلاکباستر روی زمین - نقطه افتخار خاصی برای شهر است.
د
مردی پشت تخته سفید در اتاقی ایستاده است که چند نفر دیگر پشت میزها نشسته اند. مرکز ناوبری فانوس دریایی، پناهگاهی برای بی خانمان ها در بند که آقای کوینر به آنجا پناه برد.
اما از آنجایی که هزینه های مسکن بودجه پرستاران، معلمان و افسران پلیس بند را تحت فشار قرار داد، بی خانمان ها در این شهر 100000 نفری افزایش یافت، درست مانند شهرهای بسیار بزرگتر ساحل غربی. RVs شروع به پارک در خیابان های فرعی آغاز شد. افرادی که مشاغل تمام وقت در پمپ بنزینها و خواربارفروشیها داشتند، گاهی اوقات به خانههایشان میرفتند و به چادرهایی میرفتند که در حیاط وسط خیابان برپا شده بودند. پناهگاهی که آقای کوینر بالاخره در آن پناه گرفته بود، ماه ها بود که ظرفیتش خالی بود.
ذهن آقای مارتین با سوالاتی از آقای کوینر درگیر شد، زیرا او متعجب بود که در سالهای پس از آخرین ارتباط آنها چه اتفاقی افتاده است و چگونه زندگی آقای کوینر میتوانست چنین چرخشی شدید داشته باشد.
طی چند ماه آینده، او هر از گاهی آقای کوینر را از پناهگاه میبرد و آنها برای رانندگی بیرون میرفتند. آنها توقف کردند تا آقای کوینر یک آرایش مو انجام دهد. آنها در 7-11قهوه گرفتند. آنها در کنار فرودگاه شهرداری نشستهاند و رفت و آمد هواپیماهای شخصی را تماشا میکنند و در عین حال خاطرات تلاشهای دیرینهشان برای نجات فرودگاه از بسته شدن را به یاد میآورند.
آنها بیشتر در مورد آینده صحبت کردند تا گذشته، آقای کوینر تعجب کرد که چگونه می تواند مکان دائمی تری برای زندگی پیدا کند.
آقای مارتین گفت: «او واقعاً دلسرد شده بود که هرگز چیزی پیدا نخواهد کرد.
اما آقای کوینر در حال به دست آوردن مجدد خوشبینی بود که مدتهاست دیدگاه او را نسبت به شهر مشخص کرده بود. او در اوایل سال جاری در مصاحبه ای که در مورد قوس زندگی خود صحبت کرد، گفت بسیاری از مردم در بند روزهای سختی را پشت سر می گذاشتند. او قبلاً دیده بود که آنها بر چنین مواقعی غلبه می کنند و آنها دوباره این کار را می کردند. او هم همینطور.
آقای کوینر گفت: «این شهر من است. "عاشقشم."
شهردار در دوران آشوب
آقای کوینر در خانواده ای متعهد به وظایف مدنی متولد شد.
در اوایل دهه 1900، پدربزرگ او شهردار Bend بود، که در آن زمان یک پاسگاه تازه تاسیس در مرکز اورگان بود که در آن کاوشگران الوار در حال جمعآوری زمینهای جنگلی بودند. دیری نگذشت که جامعه ای که زمانی به عنوان محلی برای عبور از رودخانه شناخته می شد، ایستگاه اصلی یک شبکه راه آهن در حال رشد بود. برخی از بزرگترین کارخانههای کاج در جهان، کندهها را بهقدری عظیم پردازش میکردند که ابتدا لازم بود برخی از آنها توسط دینامیت شکافته شوند.
در اواسط دهه 1970، آقای کوینر پس از فراخوان شدن برای دوره ای در تفنگداران دریایی، ازدواج با دوست دخترش از دانشگاه و گرفتن مدرک حقوق در پورتلند، به بندبازگشت و به دنبال پدرش به عنوان یک وکیل حرفه ای را آغاز کرد و در یک خانه جمع و جور ساکن شد. خانه یک طبقه که به قیمت 25500 دلار در گوشه شمال شرقی شهر خریداری شده است.
این زوج دو دختر داشتند، اما چند سال بعد از هم جدا شدند، زیرا آقای کوینر که هنوز حرفه حقوقی خود را میسازد، گاهی اوقات در خانه عصبانی میشود.
پسر جوانی روی یک آتشدان پوشیده شده با کارت های کریسمس ایستاده است و مرد، زن و سه کودک دیگر دور آن را احاطه کرده اند. یک درخت کریسمس در پس زمینه است.
آقای کوینر، مرکز، در یک عکس خانوادگی بدون تاریخ توسط پسرعموها، خواهر و پدربزرگش احاطه شده است.
او که از بدترین دکترینهای حقوقی بهره میبرد، چنان عمق دانش و مهارتی برای استدلال داشت که مدام برای موکلینش پیروز میشد و دادستانهای محلی را ناامید میکرد، که تصمیم گرفتند بهترین اقدام استخدام آقای کوینر باشد.
مایک دوگان، که در دفتر دادستانی شهرستان بود و بعداً دادستان منطقه شد، گفت: «من فکر میکردم که او بهتر است در دفتر ما کار کند – برای ما کار کند، نه علیه ما».
در سال 1981، آقای کوینر، که با عینک لاک پشتی و ساعت ماشین حساب خود، چهره ای را در شهر برای خود یافته بود ، به شورای شهر پیوست. او با پتی دیویس که در اطراف بند در فروش تبلیغات رادیویی کار می کرد، ازدواج کرد و از آنجایی که همسر سابقش نیز دوباره ازدواج کرد، ارتباط خود را با دخترانش متوقف کرد.
در سال 1984 اعضای شورا او را به عنوان شهردار انتخاب کردند.
آن زمان برای شهر دوران پر هیاهویی بود. رکود جهانی صنعت چوب را نابود کرده بود، به طوری که محصولات چوبی کمتری به مشتریان در سراسر جهان می رسید و بیشتر پنجره ها را در منطقه تجاری خالی بند می پوشاند. مردم محلی می ترسیدند که جامعه در مسیر تبدیل شدن به شهر ارواح باشد.
بیخانمانها در امتداد خطوط راهآهن جمع میشدند که به ایجاد بند به عنوان پایتخت چوب کمک کرده بود. در شبهای سرد، خدمه راهآهن عمداً برخی از واگنهای بیکار قطار خود را باز میگذاشتند و یک پناهگاه ساده فراهم میکردند.
آقای کوینر با آقای مارتین کار می کرد تا برای آنها کمک مالی جمع آوری کند، گاهی اوقات خودش به خطوط راه آهن می رفت تا لباس های اهدایی و چیزبرگرهای 19 سنتی را که از دایره قطب شمال برداشته شده بود توزیع کند. ارتباطات او به مردم کمک کرد تا مکانهای ارزانی برای زندگی پیدا کنند، در زمانی که اتاقها را میتوان با حداقل ۷۵ دلار در ماه اجاره کرد.
آقای کوینر آن را زمانی برای انتقال اقتصاد بند به چیزی میدانست که زیباییهای طبیعی اطراف را به روشهای جدیدی مهار کند و از بازدیدکنندگانی که به دنبال اسکی، پیادهروی، کمپ و دوچرخهسواری بودند استقبال کند.
او و اعضای دیگر شورا شروع به طراحی برنامه هایی برای گسترش سیستم فاضلاب و بهبود ظرفیت جاده کردند. کتی اکمن، یکی از اعضای شورا در آن زمان، گفت که هیجان اما همچنین عدم اطمینان وجود دارد.
خانم اکمن گفت: «در آن لحظه به ما هشدار داده شد: مراقب باشید چه آرزویی دارید.
مردی در خیابانی در مرکز شهر کوچکی با نماهای آجری و درختان حاشیه راه می رود. Downtown Bend در دهه های اخیر با هجوم افراد تازه وارد به شهر تغییر کرده است.
مسیرهای جدید
کارخانههای چوب در حال تعطیل شدن بودند، اما منطقه آسیاب قدیمی شروع به تبدیل شدن به منطقهای خرید شیک امروزی با REI، اسپا و جواهرفروشی با طراحی کرد.
برخی از مردم نسبت به چنین تغییر سریعی محتاط بودند و در سال 1992، آقای کوینر توسط رقبایانی که به دنبال مهار رشد بودند از شورای شهر کنار گذاشته شد.: در طول دهه بعدی، جمعیت شهرستان سریعتر از هر جای دیگری در ایالت رشد کرد.
آقای کوینر به عنوان وکیل مدافع به کار خود بازگشت و مرتباً به همسالان جوانتر در مورد اهمیت ادامه مبارزه برای کسانی که شانس کمتری داشتند یادآوری می کرد. او در مورد مراقبت های بهداشتی و حمل و نقل و فقر و همه عوامل دیگری که ممکن است کسی را به ارتکاب جرم سوق دهد صحبت کرد.
او می گفت: "به ب
جان هومل که به دفتر وکیل عمومی پیوسته است، گفت: اگر در آن شغل به عنوان یک وکیل عمومی مؤثر باشید، باید برای حل مشکلاتی که باعث می شود متهمان شما در وهله اول درگیر سیستم عدالت کیفری شوند، مبارزه کنید. 1996 و بعداً دادستان منطقه شد.
یک مرد جوان و یک مرد مسنتر با پرچم آمریکا در پسزمینه، روی یک گلخانه نشستهاند.
آقای کوینر، راست، و گلن رید در جلسه کمیسیون شهر Bend در نوامبر 1985.
تام کرابتری که در آن زمان رئیس دفتر وکیل عمومی بود، گفت که آقای کوینر مدتها وکیلی باهوش و با شخصیت بود که با قضات و موکلان ارتباط برقرار میکرد. اما در سالهای بعد، آقای کرابتری گفت که شاهد بوده است که طبیعت دوستانه آقای کوینر شروع به رشد تند و تند میکند.
قضات شروع به گزارش نگرانی در مورد کار و رفتار آقای کوینر کردند. دفتر وظایف شغلی او را تغییر داد تا برنامه سفر او را تسهیل کند. اما نگرانی ها ادامه پیدا کرد.
زمانی که یک قاضی او را از یک پرونده حذف کرد، طغیان حیرت انگیز آقای کوینر در دادگاه باعث شد که آقای کرابتری تصمیم بگیرد که وقت آن رسیده است که آقای کوینر را خاتمه دهد و او گفت که با تهدید به مرگ پاسخ داد.
برای چند روز، آقای کرابتری سر کار جلیقه ضد گلوله می پوشید.
یک سری ضرر
به گفته آقای کوینر، مشکل اساسی یک اختلال دوقطبی در حال ظهور بود که به دلیل اینکه او به نوشیدن الکل به عنوان راهی برای مقابله روی آورده بود، تشدید شد.
در روز بعد از روز شکرگزاری در سال 2003، چند سال پس از از دست دادن شغل، آقای کوینر به اتهام آسیب رساندن به ماشین یک زن و مقاومت در برابر یک افسر پلیس دستگیر شد. وکلای ایالتی در پاسخ به شکایت هایی مبنی بر بی توجهی وی به وظایف خود در قبال مشتریانش، مجوز وی را به حالت تعلیق درآورد.
سپس، در سال 2008، بدترین ضربه وارد شد: همسرش، پتی، پس از یک بیماری درگذشت.
آقای کوینر قبلاً دیگران را از زندگی خود بیرون کرده بود، نه تنها دخترانش، بلکه خواهرش را، که وقتی تماسهای تلفنی مستانه آخر شب به توهین تبدیل شده بود، شروع به فاصله گرفتن کرده بود. پس از مرگ پتی، برادرش آمد تا او را بررسی کند، اما به نظر میرسید که آقای کوینر نمیخواست او آنجا باشد.
برخوردهای پلیس دو بار باعث شد که او برای مدت کوتاهی تحت مراقبت های روانپزشکی قرار گیرد و او تلاش کرد تا زندگی خود را به مسیر اصلی بازگرداند.
اما او موفق شد با یک دوست جدید به نام شرافینا ادواردز ارتباط پیدا کند. آنها در یک سالن محلی ملاقات کرده بودند، و او بعداً یک دی وی دی از فیلمی را که توسط الکس جونز توطئه گر تهیه شده بود، برای او آورد که نشان می داد چگونه نخبگان جهانی در حال پیشبرد طرحی مخفی برای نابود کردن بسیاری از بشریت هستند. خانم ادواردز گفت که آقای کوینر مجذوب شده بود و هنگامی که با او نقل مکان کرد تا به عنوان مراقب خدمت کند، آن دو شروع کردند به بحث در مورد نظریه های آقای کوینر مبنی بر اینکه شخصیت های قدرتمند در بند قصد داشتند او را بکشند.
حتی در آن زمان، آقای کوینر مرتباً از افرادی که مسکن خود را از دست داده بودند برای اقامت در خانه کوچکش یا بیرون در حیاط استقبال می کرد. بعضی روزها به مرکز اجتماعی Bend می رفت، که غذای روزانه را برای نیازمندان سرو می کرد، برای کمک به چیدن قهوه زود می آمد یا برای شستن ظرف ها دیر می ماند.
اما بدون شغل، از وام مسکن خود عقب ماند و بانک در سال 2012 روند توقیف را آغاز کرد.
کمپینگها و توالتهای قابل حمل در دو طرف جادهای قرار گرفتهاند که نمناک از آب شدن برف است.
در بند، وسایل نقلیه در امتداد جاده هانل پارک میشوند که به اردوگاهی برای افرادی که بی خانمانی را تجربه میکنند تبدیل شده است.
آقای کوینر در سالهای قبل برای کمک به دیگرانی که در معرض سلب حق اقامه دعوی بودند، کار کرده بود و به شدت در برابر سرنوشت خود مقاومت کرد. با این حال، در سال 2017، پلیس در حال نزدیک شدن به برنامههای اخراج او بود. یکی از افسران در آن زمان در ایمیلی به همکارانش نوشت که آقای کوینر به یک نماینده در شرکت وام مسکن هشدار داده بود که تنها چیزی که بانک ها از او دریافت می کنند «خانه ای سوخته با جسدی در داخل» است.
هنگامی که نمایندگان در نهایت آقای کوینر را از خانه خارج کردند، او و خانم ادواردز گزینه های کمی برای زندگی در یک شهر تغییر یافته پیدا کردند. اجاره بها طی پنج سال 40 درصد افزایش یافته بود. او گفت که بسیاری از مردمی که تمام عمر خود را در شهر زندگی کرده بودند، دیگر توان مالی زندگی در آنجا را نداشتند.
آقای کوینر و خانم ادواردز برای مدتی روی مبل یکی از دوستانشان زندگی کردند. آنها زمان های دیگری را در یک کامیون که در جنگل در کنار زمین گلف پارک شده بود، می خوابیدند. در نهایت، آنها در مورد یک کابین متروکه در محله مجاور لا پاین شنیدند که بیرون راندند و متوجه شدند که بیشتر شبیه یک آلونک است و باید از آب گرم شده روی اجاق هیزمی حمام کنند.
خانم ادواردز گفت: "این خیلی کوچک بود، من را ترساند." "من آن را برعکس گذاشتم و کریگ گفت: "نه، ما باید اینجا زندگی کنیم."
اتصالات جدید
در یک روز بهاری در سال 2018، آقای کوینر در حال قدم زدن در نزدیکی بیمارستان در Bend بود که زنی او را متوقف کرد.
"کریگ؟" زن پرسید.
او با تعجب گفت: "تو دختر من هستی."
این کاترین امیک بود، یکی از دخترانی که از نوجوانی ندیده بود. حالا 40 سالش بود
شماره تلفن و برنامه ریزی برای ملاقات دوباره.
این آغاز یک آشتی آرام بود. یک روز، آنها برای نوشیدنی ملاقات کردند. او یک لیموناد خورد. او آبجو خورد به زودی، او شروع به برقراری ارتباط با دختر دیگرش، الیزابت اسمیت کرد. اما او هرگز درخواست کمک نکرد.
ادامه داستان در زیر آگهی
به خواندن داستان اصلی ادامه دهید
همه چیز بین آقای کوینر و خانم ادواردز به خوبی پیش نمی رفت و در بهار سال 2022، او از کابین خارج شد و یک بار دیگر تنها بود.
در آن زمان، همهگیری ویروس کرونا آگاهی را نسبت به زندگی جذاب و شهری کوچکی که Bend ارائه میداد افزایش داده بود و کارگران دوردست با حقوقهای پرسود خانهها را جمعآوری میکردند. قیمت متوسط خانه به نزدیک به 800000 دلار جهش کرد، در حالی که خانه ها اغلب توسط خریداران تمام نقدی خریداری می شدند.
آقای کوینر گاهی اوقات خود را در چادری در امتداد پارک وی میدید، جادهای که او کمک کرده بود تا Bend را برای رشدی که رهبران شهر پیشبینی کرده بودند ساخته شود. مواقع دیگر، او در دارایی گروهی راه اندازی کرد که به کهنه سربازان بی خانمان خدمت می کرد - سازمانی که زمانی در آن عضو هیئت مدیره بود. گاهی اوقات او در نزدیکی کوینر تریل، مسیری برای پیادهروی در شهر که به خاطر تمام کارهایی که برای شهر انجام داده بودند، به نام خانوادهاش نامگذاری شده بود.
زنی نشسته و دو عکس قدیمی خانوادگی در دست دارد. کاترین امیک پس از برخورد با پدرش در Bend دوباره با او ارتباط برقرار کرد. آنها از زمان نوجوانی او همدیگر را ندیده بودند.
پاییز گذشته، در حالی که دمای هوا در طول شب به زیر 20 درجه رسیده بود، فرانکی اسمالی، دوست بی خانمان، در شهر قدم زد تا آقای کوینر را ردیابی کند. سپس او به یک چادر زرد در نزدیکی Walmart برخورد کرد. "هی کریگ، تو اونجا هستی؟" او صدا زد.
صدایی از داخل شنید و دریچه چادر را عقب کشید. بوی تند ادرار و مدفوع فضا را پر کرده بود. در داخل، کفشهای آقای کوینر خیس شده بود، پاهایش آنقدر یخ زده بود که وقتی میخواست بایستد از درد میلرزید. وقتی او از رفتن به پناهگاه امتناع کرد، آقای اسمالی با خانم ادواردز تماس گرفت و او با پلیس تماس گرفت تا کمک کند.
او در بیمارستان زخمی شد، جایی که به دلیل سرمازدگی تحت درمان قرار گرفت، اما به زودی به پناهگاه جدید کم مانع شهر مرخص شد. جا برای 100 نفر داشت اما اغلب تعداد بیشتری در آنجا می خوابیدند.
آقای کوینر در مصاحبه گفت: "من شرکت زیادی دارم." "مکان هایی مانند این کاملا ضروری است."
سرمازدگی به انگشتان پاهای آقای کوینر به شدت آسیب رسانده بود که او مجبور شد در اواخر ژانویه برای قطع عضو به بیمارستان برود. عوارض داشت. پس از جراحی، او دچار سکته مغزی شد که نتوانست حرف بزند.
آقای مارتین برای ملاقات آمد و خانم ادواردز هم برای او دعا کردند. وقتی خانم اسمیت، دخترش آمد، آقای کوینر با خوشحالی به جلو رفت. او ساعت ها می نشست و از زندگی خود برای او می گفت و او را به شوهرش معرفی می کرد.
او گفت: "می خواستم به او بگویم که حالم خوب است." "می خواستم او بداند که تنها نیست."
وقتی دختر دیگرش، خانم امیک، دست او را گرفت و سرش را خم کرد، آقای کوینر دستش را گرفت و سر او را لمس کرد. او را در آغوش گرفت، همان آغوشی که در 35 سال گذشته با هم نداشتند. او متعجب بود که چگونه شهری که پدرش دوست داشت این همه فرصت را برای کمک به او از دست داده است.
او گفت که اگر او یک سگ بود، کسی او را خیلی وقت پیش نجات می داد.
چند روز بعد، در 14 فوریه، کریگ کوینر درگذشت.
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.