30 آبان 1395
آن دو وقتی با هم ملاقات می کنند هر دو مدهوش می شوند
تبریز امروز ؛
اول چو ستون خیمه برخاست وانگه چو طناب خیمه شد راست
از خیمه برون دوید بیخود نز دام هراس داشت نز دد
در پای مسافر خود افتاد چون سبزه به زیر پای شمشاد
مجنون که جمال داستان دید در پردهی پای خویش جان دید
برزد شفبی سپهر فرسای او نیز بیوفتاد از پای
آن زنده ولیک جان سپرده این جان نسپرده لیک مرده
افتاده دو یار هوش رفته آواز جهان ز گوش رفته
گرد آمده آن ددان خونریز کرده به هلاک چنگ راتیز
پیراهن آن دو یار خسته چون چنبر کوه حلقه بسته
ز انبوه ددان بدان گذرگاه نظاره نیافت در میان راه
ز آنان که در آن میان دویدند شخصی دوسه را ددان دریدند
باقی دگر از میانه جستند رفتند و به گوشهها نشستند
بودند فتاده آن دو دلخواه تا نیمه روز بر گذرگاه
زید آمد و از گلاب و عنبر کرد آن دو بهار تازه را تر
چون باز رسید هردو را هوش ماندند چو نقش نامه خاموش
مینیاتور متعلق به سال 1431میلادی
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.