26 بهمن 1401
دختری 10 یا 12 سال با چشمان غمگین ، در حالی که به دوربین گوشی تلفن خیره می شود به سختی خود را حرکت می دهد. حرکت هایش بسیار آرام و کند است. مردی که در حال فیلمبرداری از صحنه زلزله است، او را می بیند و با خوشحالی فریاد می زند. «یکی اینجاست! اینجا کسی هست!» اما هیچ کس در اطراف نیست، فقط نور سربی و سکوت برف است. آنها جایی در جنوب شرقی ترکیه هستند، منطقه ای که به تازگی توسط دو زمین لرزه 7.8 و 7.5 ریشتری ویران شده است. مرد به دختری نزدیک می شود که بدنش از قفسه سینه به پایین توسط بتن فروریخته به زمین واژگون چسبانده شده است. معلوم است که همدیگر را نمی شناسند. "آیا تشنه ای؟" او می پرسد؟ دختر پاسخ میدهد: «سردم شده است ». "برادرم هم اینجاست." "میتونی حرکت کنی؟" دختر ضعیف پاسخ می دهد: "نه." حتی با صدای محو شده اش،اما بالاخره توانسته صدای خود را به گوش دیگران برساند. اما امیدی در چشمان او نیست. نیم روز از اولین زلزله ساعت 4 صبح می گذرد. به زودی دوباره عصر می شود. "آیا می توانید پاهای خود را حرکت دهید؟" دختر با صدای آرامی که درک آن سخت است، می گوید: «خیلی سخت است». اکنون حالت جدیدی در چهره او دیده می شود، انگار چیزی را پنهان می کند یا از یک نقص شخصی خجالت می کشد. برفی که در طول شب و صبح به صورت متناوب باریده است، آرام آرام غم و اندوه زلزله، مردگان و جان باختگان، ویرانه های خانه های دو تا سه طبقه و بلوک های 15 تا 16 طبقه را می کشد. که در طول چند ثانیه در شب فرو ریخت. ما می توانیم احساس کنیم که مردی که با تلفن خود فیلم می گیرد، نمی داند که چه کاری انجام دهد. او به تنهایی نمی تواند دختر را از آن توده بتن تنگ و وحشتناک رها کند. هر دو ساکت می شوند. چشمان دختر شروع به برق زدن می کند. خستگی، دردش روی صورتش نوشته شده است. "تو همین جا بمان. من میرم و برایت کمک پیدا می کنم ما شما را از آنجا بیرون خواهیم آورد.» اما مرد نامطمئن به نظر می رسد. این محله که در اثر زلزله با خاک یکسان شده، احتمالاً دور از مرکز شهر قرار دارد. از آنجایی که خیابانها و پلها تماماً ویران شدهاند، هنوز کمکی در راه نیست. بعید است که به این زودی ها اینجا باشد. برخی از کسانی که در اینجا زندگی می کنند، که ممکن است زنده از خانه های ویران شده خود به شب تاریک و برفی بروند، باید به جای دیگری رفته باشند تا از سرما سرپناهی پیدا کنند. اما ممکن است به جز دختر و برادرش، هیچ کس دیگری در خانواده اش زنده نمانده باشد و بنابراین هیچ کس به دنبال او نباشد. "نرو!" کودک گرفتار در نهایت می گوید. "من باید بروم، اما برمی گردم!" مرد می گوید "من تو را فراموش نمی کنم. من می روم کمک بگیرم.» می توان گفت که دختری که بیش از نیم روز را به تنهایی در اینجا گذرانده است، از قبل خود را برای مرگ آماده می کند و دیگر قدرتی برای مخالفت ندارد. با این حال، او دوباره میگوید: «نرو!» صدایش مثل زمزمه ضعیف بود. "من میرم و برایت کمک می آورم !" مرد می گوید، و اگرچه صدایش این بار بلندتر است، اما ما نمی توانیم او را کاملاً باور کنیم.
تبریز امروز:
دختری 10 یا 12 سال با چشمان غمگین ، در حالی که به دوربین گوشی تلفن خیره می شود به سختی حرکت می کند. حرکت هایش بسیار آرام و کند است .
مقاله اورهان پاموک نویسنده ترکیه ای برنده جایزه پولیتزر از سطرهای آغازین آن جذاب است. مثل یک رمان خوانده می شود. فقط در این ماجرا ، آنچه که او توصیف می کند بسیار واقعی است. و دل آدمی را به آشوب می کشاند
این دختر با چشمان غمگین زیر تلی از بتون در ترکیه، محل زندگی پاموک، در پی زلزله عظیمی که کشورش و همسایه اش سوریه را لرزاند، گرفتار شد. همانطور که پاموک خاطرنشان می کند، مردی که در حال فیلمبرداری از دختر با تلفن خود بود، بعید بود که بتواند او را از زیر آوار بیرون بیاورد. کمکها در چند روز اول پس از زلزله به آرامی و بهطور نابرابر ارسال شد و صحنههای مشابهی از گیر افتادن در سراسر کشور پخش شد و میزان مرگ و میر روزافزون افزایش یافت. (زمانی که مقاله پاموک منتشر شد ، تعداد کشته شدگان نزدیک به 20000 نفر بود؛ تا روز سه شنبه این تعداد به بیش از 40000 افزایش یافت.)
من با پاموک تماس گرفتم زیرا او دههها در بسیاری از رمانها و آثار غیرداستانی خود ناظر دقیق ترکیه بوده است. این همچنین چهارمین زمین لرزه بزرگی بود که از زمان کودکی او کشورش را لرزاند. او در مقالهای که در کتاب «رنگهای دیگر» آمده است، درباره زلزله سال ۱۹۹۹ که بیش از ۱۷۰۰۰ کشته برجای گذاشت، نوشت. من متعجب بودم که او در مورد این فاجعه اخیر که ترکیه را ویران می کند چه می خواهد بگوید.
همانطور که پاموک در نثری دلخراش و در عین حال شیوا وضعیت اسفبار دختر و بسیاری دیگر از قربانیان فاجعه را که مردند یا مجبور به ترک خانه های ویران شده خود و به سوی خیابان های سرد و «آخرالزمانی» پناه بردند را توصیف کرد، استیصال و از دست دادن توانایی قابل لمس بود. او به اتفاقاتی که در گزارش های خبری می دیدیم صمیمیت آورد.
با این حال، آنچه او توصیف کرد، صحنههایی نبود که از نزدیک شاهد آن بود، بلکه صحنههایی بود که او بهصورت آنلاین تماشا کرده بود، در حالی که ساعتها در استانبول مقابل یک صفحه مینشست. او می نویسد که بسیاری از پست هایی که او دیده، از جمله پست مربوط به دختر محبوس، در توییتر و جاهای دیگر به اشتراک گذاشته شده است، "صراحتا و بدون اظهار نظر بیشتر". مقاله او، در اصل، به همان اندازه درباره تراژدی است، به همان اندازه که درباره چگونگی رواج و دسترسی به فناوری به تجربه ما از بلایای مدرن شکل میدهد. او به من گفت که گوشی تلفن اکنون «قلم و کاغذ» ماست.
پاموک در مورد احساس درماندگی و ناامیدی می نویسد که آن را در درخواست های کمکی که او در فضای مجازی با آن مواجه شد، فرا می گیرد. اما، همانطور که او به من گفت، چیز دیگری نیز وجود داشت: تلاشی اساسی برای توانمندسازی و دیده شدن در زمان چنین ناامیدی و نابودی.
***
مردی روز پنجشنبه شاهد جستجوی داوطلبان در محله قدیمی آنتاکیا در استان هاتای ترکیه بود.
آقای اورهان پاموک نویسنده ترک است. او در سال 2006 برنده جایزه نوبل ادبیات شد.
دختری 10 یا 12 سال با چشمان غمگین ، در حالی که به دوربین گوشی تلفن خیره می شود به سختی خود را حرکت می دهد. حرکت هایش بسیار آرام و کند است. مردی که در حال فیلمبرداری از صحنه زلزله است، او را می بیند و با خوشحالی فریاد می زند.
«یکی اینجاست! اینجا کسی هست!»
اما هیچ کس در اطراف نیست، فقط نور سربی و سکوت برف است. آنها جایی در جنوب شرقی ترکیه هستند، منطقه ای که به تازگی توسط دو زمین لرزه 7.8 و 7.5 ریشتری ویران شده است.
مرد به دختری نزدیک می شود که بدنش از قفسه سینه به پایین توسط بتن فروریخته به زمین واژگون چسبانده شده است. معلوم است که همدیگر را نمی شناسند.
"آیا تشنه ای؟" او می پرسد؟
دختر پاسخ میدهد: «سردم شده است ». "برادرم هم اینجاست."
"میتونی حرکت کنی؟"
دختر ضعیف پاسخ می دهد: "نه." حتی با صدای محو شده اش،اما بالاخره توانسته صدای خود را به گوش دیگران برساند. اما امیدی در چشمان او نیست. نیم روز از اولین زلزله ساعت 4 صبح می گذرد. به زودی دوباره عصر می شود.
"آیا می توانید پاهای خود را حرکت دهید؟"
دختر با صدای آرامی که درک آن سخت است، می گوید: «خیلی سخت است». اکنون حالت جدیدی در چهره او دیده می شود، انگار چیزی را پنهان می کند یا از یک نقص شخصی خجالت می کشد.
برفی که در طول شب و صبح به صورت متناوب باریده است، آرام آرام غم و اندوه زلزله، مردگان و جان باختگان، ویرانه های خانه های دو تا سه طبقه و بلوک های 15 تا 16 طبقه را می کشد. که در طول چند ثانیه در شب فرو ریخت.
ما می توانیم احساس کنیم که مردی که با تلفن خود فیلم می گیرد، نمی داند که چه کاری انجام دهد. او به تنهایی نمی تواند دختر را از آن توده بتن تنگ و وحشتناک رها کند. هر دو ساکت می شوند.
چشمان دختر شروع به برق زدن می کند. خستگی، دردش روی صورتش نوشته شده است.
"تو همین جا بمان. من میرم و برایت کمک پیدا می کنم ما شما را از آنجا بیرون خواهیم آورد.»
اما مرد نامطمئن به نظر می رسد. این محله که در اثر زلزله با خاک یکسان شده، احتمالاً دور از مرکز شهر قرار دارد. از آنجایی که خیابانها و پلها تماماً ویران شدهاند، هنوز کمکی در راه نیست. بعید است که به این زودی ها اینجا باشد.
برخی از کسانی که در اینجا زندگی می کنند، که ممکن است زنده از خانه های ویران شده خود به شب تاریک و برفی بروند، باید به جای دیگری رفته باشند تا از سرما سرپناهی پیدا کنند. اما ممکن است به جز دختر و برادرش، هیچ کس دیگری در خانواده اش زنده نمانده باشد و بنابراین هیچ کس به دنبال او نباشد.
"نرو!" کودک گرفتار در نهایت می گوید.
"من باید بروم، اما برمی گردم!" مرد می گوید "من تو را فراموش نمی کنم. من می روم کمک بگیرم.»
می توان گفت که دختری که بیش از نیم روز را به تنهایی در اینجا گذرانده است، از قبل خود را برای مرگ آماده می کند و دیگر قدرتی برای مخالفت ندارد.
با این حال، او دوباره میگوید: «نرو!» صدایش مثل زمزمه ضعیف بود.
"من میرم و برایت کمک می آورم !" مرد می گوید، و اگرچه صدایش این بار بلندتر است، اما ما نمی توانیم او را کاملاً باور کنیم.
اینجاست که ضبط گوشی تلفن او به پایان می رسد. ما نمی دانیم که آیا او توانسته کمک بگیرد یا خیر. او یکی از صدها التماس ناامیدانه و ویدئویی از اولین اشخاص بود که آن روز اول زلزله تماشا کرده بودم و ساعت ها روی صفحه نمایشم چسبیده بود. مانند بسیاری دیگران، مردی که ویدئوی این دختر کوچک به دام افتاده را ضبط کرده بود، این ویدئو بدون هیچ توضیحی در توییتر منتشر شده بود.
یافتن کمک آنقدرها هم که مردی که تلفن همراه دارد فکر میکرد آسان نیست. بر اساس آمار منتشر شده از سوی ایالت، حدود 7000 ساختمان در این منطقه آسیب دیده یا تخریب شده اند. این زلزله سوریه را نیز لرزاند. همانطور که تعداد واقعی قربانیان احتمالاً بسیار بیشتر از آن چیزی است که گزارش شده است (آخرین ارقام میگویند تعداد کشتهها اکنون بیش از 23000 نفر است)، تعداد واقعی ساختمانهای فروریخته نیز احتمالاً بسیار بیشتر است. با بسته شدن جادهها و کار نکردن تلفنهای همراه بهخاطر قطع برق و شلوغی شبکهها، اطلاعات کمی در مورد آنچه در شهرهای کوچکتر استان میگذرد وجود دارد. در توییتر و در رسانه های اجتماعی پست هایی را می بینیم که نشان می دهد برخی از روستاها به طور کامل ویران شده اند. اما آیا این حقیقت دارد؟
این بزرگترین زمین لرزه ای است که در بیش از 80 سال گذشته ترکیه را لرزاند. این چهارمین زمین لرزه بزرگی است که از بچگی از نزدیک یا دور تجربه کرده ام. پس از زلزله مرمره در سال 1999 که بیش از 17000 نفر را کشت، من به یالووا، یکی از شهرهایی که توسط آن فاجعه ویران شده بود، رفته بودم. ساعتها در میان ویرانههای سیمانی سرگردان بودم، پر از احساس گناه و مسئولیت، و به این فکر میکردم که حداقل میتوانم کمک کنم تا بخشی از آوارها را پاکسازی کنم، اما بدون اینکه اصلاً بتوانم به کسی کمک کنم، به خانه برگشتم. منظره تماشایی آن روز همراه با ناامیدی و اندوهی که میخواهم فراموش کنم اما هرگز موفق نشده ام با من ماند.
اکنون این تصاویر توسط تصاویر جدید و در عین حال بسیار آشنا پر شده است. حس درماندگی در حال خرد شدن است.
با آسیب دیدگی فرودگاهها و صعب العبور بودن جادهها، حتی گروههای رسانهای ساعتها طول کشید تا به چندین شهر بزرگ برسند که زلزله به مناظر جهنمی تبدیل شده است. نیم روز پس از فاجعه، آنها به آن خیابان های برفی، بارانی و بادخیز رسیدند تا خود را با میلیون ها نفری که با عصبانیت منتظر کمک بودند، ببینند. بر اساس آمار اعلام شده از سوی دولت ترکیه، 13.5 میلیون نفر در این منطقه تحت تاثیر این زلزله قرار گرفته اند. به گفته سازمان بهداشت جهانی، تا 23 میلیون نفر در ترکیه و سوریه ممکن است تحت تاثیر این بیماری قرار گیرند.
این فاجعه به ابعاد واقعاً آخرالزمانی رسید که 9 ساعت پس از اولین زمین لرزه 7.8 ریشتری که در نیمه های شب رخ داد، زلزله ای به بزرگی 7.5 ریشتر به وقوع پیوست. این زلزله دوم که مرکز آن در حدود 60 مایلی زمین لرزه اول بود، میلیون ها نفر را که در اثر پس لرزه های زمین لرزه اول به بیرون رانده شده بودند مجبور کرد شاهد صحنه های وحشتناک آشکار باشند. جمعیت در جستوجوی کمک یا غذا در خیابانها پرسه میزدند، آجر به آجر، با دستان خالی، ویرانههای بلوکهای چند طبقه را که به آوار تبدیل شده بود، غربال میکردند یا به دنبال فضایی گرم و سرپوشیده بودند که در آن پناه بگیرند. آنها اکنون شروع به فیلمبرداری از ویرانی با تلفن های خود کردند و فریاد می زدند "اوه، خدای من، اوه، خدای من"، زیرا در عرض چند ثانیه، ساختمان پس از ساختمان مانند خانه ای از کارت ها فرو ریخت و تنها کوه هایی از گرد و غبار باقی ماند.
بسیاری از مردم این تصاویر وحشت وحشتناک را در شبکه های اجتماعی منتشر کرده اند بدون اینکه کامنت، توضیح یا حتی چند کلمه همراه با آنها باشد. با انجام این کار، آنها دو پیام ارسال می کنند. اولین مورد چیزی است که در شوک آنها آشکار شد: مقیاس خیره کننده و خیره کننده فاجعه. دوم احساس مهجوریت و ناامیدی است که در کل کشور احساس می شود و به اندازه خود زلزله دلخراش است.
این صحنه های آخرالزمانی به یکباره روحیه تند همبستگی و کمک متقابل را به وجود آورده است و غریزه مردم را برای اشتراک گذاری، جمع آوری شاهدان، به جا گذاشتن اثر و شنیدن صدایشان برانگیخته است. در مرکز مملو از آوار هر شهر بزرگ، به نظر می رسد هرکسی که در دسترس میکروفون یک خبرنگار باشد فریاد می زند: «اینجا فیلم بگیرید، اینجا فیلم بگیرید، ما به کمک نیاز داریم، به غذا نیاز داریم، دولت کجاست، تیم های نجات کجا هستند؟»
کمکها ارسال شده است، اما کامیونهای مملو از مواد برای ساعتها در جادههای مسدود صدها مایل دورتر از مناطق آسیبدیده گیر کردهاند. مردمی که خانهها، خانوادهها، عزیزانشان، هر آنچه را که تا به حال داشتهاند از دست دادهاند، متوجه میشوند که هیچکس برای آتشسوزیهایی که در شهرهایشان شروع شده است کاری انجام نمیدهد. و بنابراین آنها مسیر هر وسیله نقلیه رسمی، پلیس یا کارمند دولتی را که می توانند پیدا کنند سد می کنند و شروع به تظاهرات می کنند. من هرگز مردم ما را اینقدر عصبانی ندیده بودم.
با نزدیک شدن به غروب روز دوم، صداهایی که از تودههای آوار و بتن میآیند ضعیفتر میشوند و مردم در خیابانها به وحشت عادت میکنند. جمعیت در مقابل وانت هایی که نان و غذا توزیع می کنند شروع به تجمع می کنند. اما خشم، تلخی، احساس ناامیدانه غافل شدن، بیخبر باقی میماند.
روز بعد، از پستهای رسانههای اجتماعی متوجه میشوم که پزشکانی هستند که برای کمک به برخی از شهرهای بزرگتر که در این زلزله ویران شدهاند، مسافت طولانی را طی میکنند، اما به نظر میرسد هیچ مرجعی وجود ندارد، هیچکس مسئولیت هدایت تلاش های خود را در بدو ورود نمی داند. در میان تاسف وحشتناک مردم، حتی برخی از بیمارستان های دولتی فرو ریخته اند.
دو روز بعد، مقداری کمک به مراکز شهرهای اصلی می رسد. اما برای بسیاری از مردم، خیلی کم و خیلی دیر است.
اورهان پاموک در سال 2006 برنده جایزه نوبل ادبیات شد. آخرین رمان او "شب های طاعون" است.
ا
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.