خبر های ویژه

پارادوکس «تضمین امنیت»: اگر خیلی ضعیف باشد از اوکراین محافظت نمی‌کند؛ اگر خیلی قوی باشد روسیه آن را نمی‌پذیرد

1 شهریور 1404

موانع زیادی هنوز بر سر راه صلح ارمنستان و آذربایجان وجود دارد

20 مرداد 1404

مسیر ترامپ برای صلح و شکوفایی نام گدرگاه زنگزور شذ

17 مرداد 1404

جامعه ارمنستان به دو بخش تقسیم شده است: طرفدار اروپا و طرفدار روسیه

1 مرداد 1404

محدودیت‌های قانونی نسل‌کشی: درس‌هایی که قتل‌عام سربرنیتسا درباره غزه به ما می‌آموزد

26 تیر 1404

روسیه مرگ وزیر حمل و نقل خود را تأیید کرد، 

16 تیر 1404

منازعه ایران و اسرائیل، موقعیت دشوار ژئوپلیتیکی ارمنستان را برجسته می‌کند

4 تیر 1404

منازعه دولت و کلیسا در ارمنستان به سوی جنون پیش می‌رود

4 تیر 1404

خاطره ی جنگی از خنجرهای پشت پرده

26 خرداد 1404

سارکوزی نشان لژیون دونور، بالاترین نشان افتخار فرانسه را از دست داد

26 خرداد 1404

کاهش شدید تجارت الماس و طلا، ضربه‌ای به گردش تجاری ارمنستان

22 خرداد 1404

ارمنستان با دستیابی به پیشرفت در هوش مصنوعی، در تلاش برای تبدیل شدن به قطب نوآوری منطقه‌ای است

22 خرداد 1404

چهل درصد والدین دانمارکی، در مدیریت الکل نوجوانان با مشکل مواجه‌اند

19 خرداد 1404

عملیات «تار عنکبوت» اوکراین فقط هواپیماها را نابود نکرد – بلکه این ایده که پایگاه‌هایی دور از خط مقدم امن هستند را نیز زیر سوال برد

16 خرداد 1404

تارعنکبوت چگونه تنیده شد

12 خرداد 1404

موسیقی علیه سکوت، موزیسین‌ها برای فلسطین می‌نوازند

11 خرداد 1404

19 اسفند 1400

حمله روسیه به اوکراین: این یک اشتباه است

تصمیم ولادیمیر پوتین برای حمله به اوکراین تا حد زیادی تحت تأثیر اعتقاد او به خیال‌پردازی‌های تاریخی بود که مدت‌هاست در میان امپریال-ناسیونالیست‌های روسیه رواج داشته است. دیدگاه انحرافی او از تاریخ مسئول ایجاد یک فاجعه ژئوپلیتیکی و اقتصادی برای روسیه است که نتایجی کاملاً متضاد با آنچه رهبر کرملین امیدوار بود با تهاجم خود به دست آورد، به بار آورد. برخی از مفسران به درستی جنگ روسیه در اوکراین را "جنگ وسواس" نامیده اند. در واقع، به نظر می رسد پوتین واقعاً به اوکراین علاقه مند است. علائم اولیه این وسواس از همان دوره اول ریاست جمهوری او مشهود بود، زمانی که او به دستیاران گفت که باید کاری در مورد اوکراین انجام شود تا از احتمال «از دست دادن» آن جلوگیری شود. این وضعیت در سال 2004 وخیم تر شد، زمانی که به اصطلاح انقلاب نارنجی در کیف تلاش مسکو برای سرقت انتخابات ریاست جمهوری و تحمیل رژیم دوست روسیه بر اوکراین را خنثی کرد. انقلاب یورومیدان 2014 صرفاً تمایل نخبگان حاکم روسیه را به انقیاد اوکراین تشدید کرد. از آن زمان، اوکراین برای پوتین به یک مسئله و نیاز به یافتن راه حل تبدیل شده است. "مشکل اوکراین" نیاز فوری به راه حل دارد. از نظر کرملین، مشکل اوکراین شامل سه عنصر درهم تنیده است: ادعای اوکراینی ها بر هویت ملی مجزا و متمایز از روسیه. آرزوی اوکراین برای دنبال کردن سیاست‌های مستقل خارجی و داخلی؛ و تمایل اکثر اوکراینی ها برای زندگی در یک کشور قانونمند و یکپارچه با نهادهای اروپای غربی. از این منظر، اقدامات مستقل اوکراین برای مدت طولانی با روش کرملین برای انجام کارها خصمانه بوده است. آرزوهای اوکراین به ویژه جاه طلبی های پوتین را برای برقراری مجدد هژمونی ژئوپلیتیکی بر سرزمین های شوروی سابق و بازگرداندن روسیه به عنوان قطب قدرت مسلط در اوراسیا به چالش کشید. نحوه برخورد پوتین و اطرافیانش با چالش استقلال اوکراین در دو دهه گذشته نشان می‌دهد که رهبری روسیه دیدگاهی بسیار متفاوت از تاریخ درهم‌تنیده دو کشور دارد. این دیدگاه بر چهار رکن اصلی استوار است: پیوندی تقریباً عرفانی به قلمرو اطراف کیف، منطقه ای که روسیه از آنجا سرچشمه گرفته است، و به عنوان مهد تاریخ، دولت، مذهب و روح ملی "روس" دیده می شود. احساس قوی از نقش مرکزی اوکراین در سرنوشت تاریخی روسیه. عموماً عقیده بر این است که در قرن هفدهم، ادغام بخش قابل توجهی از اوکراین در مسکووی، پایه و اساس امپراتوری قدرتمند روسیه را بنا نهاد. برعکس، این احساس وجود دارد که "از دست دادن" اوکراین منجر به نابودی "روسیه تاریخی" خواهد شد. اعتقاد بر این است که اکثر روس‌های قومی و روسی زبانانی که در اوکراین زندگی می‌کنند، تمایل شدیدی برای اتحاد مجدد با مادر روسیه دارند. این احساس که استقلال اوکراین روسیه را از نظر استراتژیک تضعیف می کند زیرا به دیگر مراکز قدرت (مانند اتحادیه اروپا و/یا ایالات متحده) اجازه می دهد تا حوزه نفوذ خود را در منطقه ای که روسیه قدرت بزرگ برای امنیت خود و موقعیت خود به عنوان یک منطقه حیاتی می داند گسترش دهند.

تبریز امروز:

 

وسواس ولادیمیر پوتین به اوکراین به دهه‌ها قبل برمی‌گردد.
Monastery of the Cavesصومعه غارها در کیف 
تصمیم ولادیمیر پوتین برای حمله به اوکراین تا حد زیادی تحت تأثیر اعتقاد او به خیال‌پردازی‌های تاریخی بود که مدت‌هاست در میان امپریال-ناسیونالیست‌های روسیه رواج داشته است. دیدگاه انحرافی او از تاریخ مسئول ایجاد یک فاجعه ژئوپلیتیکی و اقتصادی برای روسیه است که نتایجی کاملاً متضاد با آنچه رهبر کرملین امیدوار بود با تهاجم خود به دست آورد، به بار آورد.

برخی از مفسران به درستی جنگ روسیه در اوکراین را "جنگ وسواس" نامیده اند. در واقع، به نظر می رسد پوتین واقعاً به اوکراین علاقه مند است. علائم اولیه این وسواس از همان دوره اول ریاست جمهوری او مشهود بود، زمانی که او به دستیاران گفت که باید کاری در مورد اوکراین انجام شود تا از احتمال «از دست دادن» آن جلوگیری شود. این وضعیت در سال 2004 وخیم تر شد، زمانی که به اصطلاح انقلاب نارنجی در کیف تلاش مسکو برای سرقت انتخابات ریاست جمهوری و تحمیل رژیم دوست روسیه بر اوکراین را خنثی کرد. انقلاب یورومیدان 2014 صرفاً تمایل نخبگان حاکم روسیه را به انقیاد اوکراین تشدید کرد. از آن زمان، اوکراین برای پوتین به یک مسئله و نیاز به یافتن راه حل تبدیل شده است. "مشکل اوکراین" نیاز فوری به راه حل دارد.

از نظر کرملین، مشکل اوکراین شامل سه عنصر درهم تنیده است: ادعای اوکراینی ها بر هویت ملی مجزا و متمایز از روسیه. آرزوی اوکراین برای دنبال کردن سیاست‌های مستقل خارجی و داخلی؛ و تمایل اکثر اوکراینی ها برای زندگی در یک کشور قانونمند و یکپارچه با نهادهای اروپای غربی.

از این منظر، اقدامات مستقل اوکراین برای مدت طولانی با روش کرملین برای انجام کارها خصمانه بوده است. آرزوهای اوکراین به ویژه جاه طلبی های پوتین را برای برقراری مجدد هژمونی ژئوپلیتیکی بر سرزمین های شوروی سابق و بازگرداندن روسیه به عنوان قطب قدرت مسلط در اوراسیا به چالش کشید.

نحوه برخورد پوتین و اطرافیانش با چالش استقلال اوکراین در دو دهه گذشته نشان می‌دهد که رهبری روسیه دیدگاهی بسیار متفاوت از تاریخ درهم‌تنیده دو کشور دارد. این دیدگاه بر چهار رکن اصلی استوار است:

پیوندی تقریباً عرفانی به قلمرو اطراف کیف، منطقه ای که روسیه از آنجا سرچشمه گرفته است، و به عنوان مهد تاریخ، دولت، مذهب و روح ملی "روس" دیده می شود.
احساس قوی از نقش مرکزی اوکراین در سرنوشت تاریخی روسیه. عموماً عقیده بر این است که در قرن هفدهم، ادغام بخش قابل توجهی از اوکراین در مسکووی، پایه و اساس امپراتوری قدرتمند روسیه را بنا نهاد. برعکس، این احساس وجود دارد که "از دست دادن" اوکراین منجر به نابودی "روسیه تاریخی" خواهد شد.
اعتقاد بر این است که اکثر روس‌های قومی و روسی زبانانی که در اوکراین زندگی می‌کنند، تمایل شدیدی برای اتحاد مجدد با مادر روسیه دارند.
این احساس که استقلال اوکراین روسیه را از نظر استراتژیک تضعیف می کند زیرا به دیگر مراکز قدرت (مانند اتحادیه اروپا و/یا ایالات متحده) اجازه می دهد تا حوزه نفوذ خود را در منطقه ای که روسیه قدرت بزرگ برای امنیت خود و موقعیت خود به عنوان یک منطقه حیاتی می داند گسترش دهند. 
تاریخ‌شناسی عجیب پوتین با افسانه‌ها و برداشت‌های نادرستی که مدت‌ها پیش در محافل امپریالیستی-ناسیونالیست روسیه ساخته شده بود، همراه است. از این میان، به طور خاص سه اسطوره برجسته هستند.

رهبر کرملین بارها استدلال کرده است که روس‌ها و اوکراینی‌ها «یک ملت هستند». به ویژه، او تز «وحدت» را در آنچه در واقع اعلام جنگ علیه اوکراین در اواخر فوریه بود، مطرح کرد. این تصور نیمه کاره است، و از قضا، ریشه های این دیدگاه به اعماق قرن هفدهم کیف می رسد، جایی که کتابداران دانش آموخته از جامعه راهبان صومعه غارها اولین اثر تاریخی مهم، Sinopsis (1674) را تولید کردند. که «پارادایم وحدت» را پیش برد. داستانی از مردم متحد ارتدوکس اسلاو-روس را روایت می‌کند و سرزمین‌های «اوکراینی» روسیه قدیمی کیوان (که بعداً به روسیه کوچک معروف شد) در یک زمینه پان‌روسی بزرگ‌تر می‌پردازد. سپس این ایده‌ها توسط دانشمندان امپراتوری روسیه در قرن نوزدهم به صورت روایت بزرگ روسی که تا انقلاب 1917 در تمام مؤسسات آموزشی سراسر امپراتوری تدریس می‌شد، توسعه یافت.

استقبال پوتین از مفهوم باستانی "ملت روسیه بزرگتر" که اوکراینی ها را با روس های بزرگ در یک موجودیت قومی-سیاسی واحد قرار می دهد، به وضوح به معنای تضعیف هویت متمایز اوکراینی و زیر سوال بردن مشروعیت و دلیل وجودی دولت اوکراین مستقل است. 

دومین ایده ارزشمند پوتین،  ادعای دولت ساختگی اوکراین است. او بارها بلشویک‌های «ضد روسی» و شخصاً ولادیمیر لنین را متهم کرده است که عمداً اوکراین را «ایجاد کرده‌اند» و قلمرو آن را از سرزمین‌های «روسیه تاریخی» جدا کرده‌اند.

وقایع اتفاق افتاده تا پایان امپراتوری روسیه، مبارزه بین دو پروژه ملی - پروژه ملی‌گرایانه اوکراین و پروژه «ملت بزرگ‌تر روسیه» که توسط بوروکراسی امپراتوری دنبال می‌شد - یک فرآیند بی‌پایان باقی ماند. امپراتوری رومانوف بین «اوکراین» و «روسیه» یا در میان دیگر واحدهای سرزمینی مشخص شده از نظر قومی تمایزی قائل نشد. در یک مفهوم گسترده سیاسی، سیاست امپریالیستی چند قومی گسترده "روسیه" بود که به طور مستبدانه توسط خاندان رومانوف "روس" اداره می شد.

تا سال 1917، روایت بزرگ روسیه که از «دولت واحد و تجزیه ناپذیر روسیه» و «ملت واحد و غیرقابل تجزیه روسیه» حمایت می‌کرد، چنان فراگیر شد که خیزش ناسیونالیسم اوکراینی ناشی از جنگ جهانی اول و تحولات انقلابی، جامعه تحصیل کرده روسیه را غافلگیر کرد. . فقدان آگاهی آنها احتمالاً به بهترین وجه توسط ژنرال آنتون دنیکین تجسم می شود که از خود می پرسد: "این همه اوکراینی از کجا آمده اند؟"

بلشویک ها که به دنبال برقراری مجدد کنترل بر سرزمین شورشی بودند، به صراحت مفهوم ملت بزرگ روسیه را کنار گذاشتند و هویت اوکراینی را به عنوان هویت اصلی در قلمرو جمهوری اوکراین، که آنها به عنوان بخشی از "فدراسیون سوسیالیستی شوروی" تأسیس کردند، به رسمیت شناختند. تأسیس اوکراین شوروی نتیجه سیاست «روس‌هراسی» لنین نبود. در عوض، همانطور که مورخ ایوان ال. رودنیتسکی خاطرنشان کرد، این تبدیل به «تجسم سازش بین ناسیونالیسم اوکراینی و سانترالیسم روسی [شوروی]) شده بود. این اقدامی عمل گرایانه بود که به نام حفظ قدرت انجام شد.

سرانجام، افسانه ای از "دسیسه غربی" وجود دارد. بر اساس روایت پوتین، هویت اوکراینی و دولت این کشور مصنوعی و نامشروع است، زیرا آنها عملاً محصول نقشه‌های همیشگی غرب هستند که هدفشان جدا کردن «حوزه‌های اجدادی» از «روسیه تاریخی» است. لهستانی ها اولین کسانی بودند که این سیاست خرابکارانه را آغاز کردند و به دنبال آن اتریشی ها، آلمانی ها و آمریکایی ها. کرملین مدعی است که ایالات متحده یک "رژیم دست نشانده" را در کیف مستقر کرده است و اکنون "رعیت" خود را دستکاری می کند و به دنبال تبدیل اوکراین به "ضد روسیه" است.

در قلب تمام این اسطوره های تاریخی، درک پیچیده پوتین از اینکه ملت و هویت ملی واقعا چیست، نهفته است. رهبر کرملین که غرق در تاریخ نگاری امپراتوری روسیه است، «ملت» را چیزی ابتدایی، بی زمان و تغییر ناپذیر تصور می کند – جامعه ای مبتنی بر ایده خون و خاک Blut und Boden  که توسط «وحدت سرنوشت» به هم جوش داده شده است. برخلاف این بینش منسوخ، ملت پدیده ای سیال و انعطاف پذیر است. این فقط خود مردم هستند که حق دارند تصمیم بگیرند که چه کسانی هستند و به چه ملتی تعلق دارند.

عواقب تصمیم فاجعه بار پوتین برای عمل به توهمات تاریخی خود از قبل آشکار است. هر هدفی که او ظاهراً می‌خواست در اوکراین به آن برسد، اکنون کاملاً دور از دسترس است. تهاجم نظامی پوتین به جای تضعیف احساس اوکراینی بودن، به هویت ملی اوکراین کمک زیادی کرده است. به جای «اتحاد مجدد» اوکراینی‌ها با روس‌ها، یک جنگ میهنی سراسری توسط ملت اوکراین برای دفع مهاجمان روسی به راه افتاده است. مسکو به جای داشتن روابط دوستانه با یک همسایه دوست، اکنون باید با 40 میلیون اوکراینی مسلح به شدت در آستانه خود که از همه چیز روسی متنفر هستند، مبارزه کند. پوتین به جای اینکه اوکراین را وارد مدار روسیه کند، روند حرکت اوکراین به سمت اتحادیه اروپا را تسریع کرده است. تهاجم او به همین ترتیب روسیه را به یک کشور نابسامان اقتصادی جهانی تبدیل کرده است.

اشتباه پوتین را به بهترین نحو می‌توان با عبارتی خلاصه کرد که به چارلز موریس دو تالیران، رئیس دیپلمات بدبین ناپلئون نسبت داده می‌شود: «این بدتر از یک جنایت، یک اشتباه است».

 

ایگور تورباکوف عضو ارشد دانشگاه اوپسالا و مؤسسه امور بین‌الملل سوئد در استکهلم

ارتباط با تبریز امروز

اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.

info@tabriz-emrooz.ir

اشتراک در خبرنامه

برای اطلاع از آخرین خبرهای تبریز امروز در کانال تلگرام ما عضو شوید.

کانل تلگرام تبریز امروز

فرم تماس با تبریز امروز

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری تبریز امروز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی وتولید توسططراح وب سایت