11 خرداد 1400

تحولات منفي در شجره حاکميتي

مسیح مهاجری

هيچيک از مسئولان، فعالان سياسي، صاحبنظران، جامعه‌شناسان و حتي هيچيک از آحاد مردم عادي، از تحولات منفي پديد آمده در طبقه حکمران کشورمان بي‌خبر نيستند. اين تحولات که از ساده‌زيستي به اشرافيگري، از سواد و درک مطالب به مدرک‌گرائي، از مردمي بودن به بالانشيني، از تواضع به تکبر، از عدالت به ظلم، از حق‌خواهي به باطل‌گرائي، از صداقت به بي‌صداقتي، از خدمت به خالي کردن جيب مردم، از امانت‌داري به غارت بيت‌المال، از بي‌اعتنائي به مقام و منصب به خريد و فروش مقام و منصب، از آزاد گذاشتن مردم در انتخاب به محدود ساختن آزادي مشروع و از صلاح به فساد حرکت کردن و تغيير ماهيت دادن طبقه حکمران منجر شده، بهيچوجه قابل انکار نيست.....طُرفه اينکه در اين تغييرات و تحولات، تفاوتي ميان اصولگرا و اصلاح‌طلب وجود ندارد و از اينهم قابل تأمل‌تر اينکه اين هر دو جناح براي تسليم شدن در برابر اشرافيت و گرايش‌هاي مادي و غيرانقلابي و ضدارزشي توجيهاتي دارند و عليرغم اختلاف‌نظرهاي فراواني که در مشرب سياسي‌شان ديده مي‌شود، در پذيرش بي‌چون و چراي اين تغييرات و تحولات کاملاً اتفاق‌نظر دارند. آنکه در اين ميان سرش بي‌کلاه مانده، ملت است که مثل توپ فوتبال ميان اين تحول‌يافته‌هاي منفي‌شده ولي مثبت‌نما سرگردان است. محصول اين تحولات منفي در شجره حاکميتي، عشق به قدرت است که در رگ‌هاي تمامي اجزاء آن جاري و ساري است و هيچ شاخ و برگي از اين شجره را نمي‌توان يافت که از اين عشق مالامال نباشد. سازوکار حاکميتي نيز چنان است که تمام اعضاء آن از هر حزب و گروه و جناح، در دست گرفتن قدرت را حق‌الارث خود مي‌دانند و به اقشار ديگر اجازه ورود به اين عرصه را نمي‌دهند. اين، يعني در حال نزديک شدن به دوران ساسانيان هستيم و جامعه را طبقاتي کرده‌ايم. جامعه‌اي که حکمراني در آن به طبقه خاصي اختصاص داشته باشد و ساير طبقات، فرمانبردار باشند، يک جامعه طبقاتي است و در چنين جامعه‌اي، نه جمهوريت جاري است و نه اسلاميت در حالي که قرار بود ما جمهوري اسلامي باشيم

تبریز امروز:

بسم‌الله الرحمن الرحيم
هيچيک از مسئولان، فعالان سياسي، صاحبنظران، جامعه‌شناسان و حتي هيچيک از آحاد مردم عادي، از تحولات منفي پديد آمده در طبقه حکمران کشورمان بي‌خبر نيستند. اين تحولات که از ساده‌زيستي به اشرافيگري، از سواد و درک مطالب به مدرک‌گرائي، از مردمي بودن به بالانشيني، از تواضع به تکبر، از عدالت به ظلم، از حق‌خواهي به باطل‌گرائي، از صداقت به بي‌صداقتي، از خدمت به خالي کردن جيب مردم، از امانت‌داري به غارت بيت‌المال، از بي‌اعتنائي به مقام و منصب به خريد و فروش مقام و منصب، از آزاد گذاشتن مردم در انتخاب به محدود ساختن آزادي مشروع و از صلاح به فساد حرکت کردن و تغيير ماهيت دادن طبقه حکمران منجر شده، بهيچوجه قابل انکار نيست.
در روزهاي اول انقلاب اسلامي، انقلابيون به شخصيت بزرگي مثل آيت‌الله بهشتي مي‌گفتند: «برادر بهشتي». اگر به روزنامه‌هاي سال‌هاي 57 و 58 و 59 مراجعه کنيد مي‌بينيد براي بزرگان آن روز انقلاب و نظام، زيباترين و پسنديده‌ترين عنوان که نوشته مي‌شد همين عنوان «برادر» بود. در عرصه حوزوي، عنوان «حجت‌الاسلام» را فقط براي مشخص شدن روحاني بودن افراد همراه نامشان مي‌گفتند يا مي‌نوشتند. در عرصه دانشگاه هم، عالم بودن معيار بود نه مدارک تحصيلي. در اين هر دو عرصه، کساني که اهل سواد و درک و فهم و خدمت به مردم و کشور بودند، محترم شمرده مي‌شدند و کساني که از اين امتيازها تهي بودند، جائي در ميان مردم و جايگاهي در مسئوليت‌هاي حکمراني نداشتند.
آن روزگار خوش معنوي، با فرود آمدن بلاي مدرک‌گرائي در حوزه‌هاي علميه به پايان رسيد و به پيروي از همين سنت سيئه، در دانشگاه‌ها هم مدرک جاي علم و فهم و درک و خدمت را گرفت. تأسف‌بارتر اينکه در حوزه عناوين اختصاصي حوزوي هم وزانت خود را از دست دادند و عناوين ارزشمندي همچون «آيت‌الله» ارزان شدند و رايگان در اختيار اين و آن قرار گرفتند.
وقتي «برادر» جاي خود را به «دکتر» و «آيت‌الله» داد، خانه‌هاي ساده پائين ‌شهري هم جاي خود را به قصرهاي لاکچري بالاي شهري دادند. گماشته‌هاي زمان طاغوت هم برگشتند و خدمتکاري آقا و خانم را برعهده گرفتند البته با هزينه بيت‌المال. همين تغييرات و تحولات، راه را براي رنگ باختن حق و عدل و صداقت و خدمت و جاي خود را به باطل و ظلم و نفاق و سربار مردم شدن دادند و به تدريج اعضاء طبقه حکمران از مردم فاصله گرفتند و نظام جمهوري اسلامي هم به چيزي مثل بقيه نظام‌هاي حکومتي رايج در جهان تبديل شد.
طُرفه اينکه در اين تغييرات و تحولات، تفاوتي ميان اصولگرا و اصلاح‌طلب وجود ندارد و از اينهم قابل تأمل‌تر اينکه اين هر دو جناح براي تسليم شدن در برابر اشرافيت و گرايش‌هاي مادي و غيرانقلابي و ضدارزشي توجيهاتي دارند و عليرغم اختلاف‌نظرهاي فراواني که در مشرب سياسي‌شان ديده مي‌شود، در پذيرش بي‌چون و چراي اين تغييرات و تحولات کاملاً اتفاق‌نظر دارند. آنکه در اين ميان سرش بي‌کلاه مانده، ملت است که مثل توپ فوتبال ميان اين تحول‌يافته‌هاي منفي‌شده ولي مثبت‌نما سرگردان است.
محصول اين تحولات منفي در شجره حاکميتي، عشق به قدرت است که در رگ‌هاي تمامي اجزاء آن جاري و ساري است و هيچ شاخ و برگي از اين شجره را نمي‌توان يافت که از اين عشق مالامال نباشد. سازوکار حاکميتي نيز چنان است که تمام اعضاء آن از هر حزب و گروه و جناح، در دست گرفتن قدرت را حق‌الارث خود مي‌دانند و به اقشار ديگر اجازه ورود به اين عرصه را نمي‌دهند. اين، يعني در حال نزديک شدن به دوران ساسانيان هستيم و جامعه را طبقاتي کرده‌ايم. جامعه‌اي که حکمراني در آن به طبقه خاصي اختصاص داشته باشد و ساير طبقات، فرمانبردار باشند، يک جامعه طبقاتي است و در چنين جامعه‌اي، نه جمهوريت جاري است و نه اسلاميت در حالي که قرار بود ما جمهوري اسلامي باشيم

ارتباط با تبریز امروز

اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.

info@tabriz-emrooz.ir

اشتراک در خبرنامه

برای اطلاع از آخرین خبرهای تبریز امروز در کانال تلگرام ما عضو شوید.

کانل تلگرام تبریز امروز

فرم تماس با تبریز امروز

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری تبریز امروز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی وتولید توسططراح وب سایت