23 آذر 1399
من در اتاقم هر روز تمرین ویلون میکردم. بعد از مدتی دیدم دختر جوانی در اتاقش که روبروی اتاق من بود نشسته و معلومه که داره به صدای ساز من گوش میده... و روزهای بعد هم آن دختر جوان همان جا مینشست و من هم تمرین میکردم. طولی نکشید که دلباختهاش شدم!!! و مشتاقتر و دلباخته، پرشورتر از قبل تمرین میکردم و گاهی لبخند رضایتاش را حس میکردم... عاشق شدهای ای دل سودات مبارک باد . . . بعد از مدتی یک روز دیدم دختر نیامد!
تبریز امروز:
من در اتاقم هر روز تمرین ویلون میکردم. بعد از مدتی دیدم دختر جوانی در اتاقش که روبروی اتاق من بود نشسته و معلومه که داره به صدای ساز من گوش میده...
و روزهای بعد هم آن دختر جوان همان جا مینشست و من هم تمرین میکردم.
طولی نکشید که دلباختهاش شدم!!!
و مشتاقتر و دلباخته، پرشورتر از قبل تمرین میکردم و گاهی لبخند رضایتاش را حس میکردم...
عاشق شدهای
ای دل سودات مبارک باد . . .
بعد از مدتی یک روز دیدم دختر نیامد!
دلم سخت گرفت...
روز بعد هم پیداش نشد و روز بعد هم، دیگه انگار آب شده بود رفته بود زمین...
ملک در ادامه میگه: دیگه طاقت نیاوردم پاشدم رفتم درب خونهشون رو زدم، یکی اومد بیرون من سراغ اون دختر رو گرفتم و ماجرا رو براش تعریف کردم . . .
اون شخص گفت: پس شما نوازندهٔ اون آهنگهایی هستین که لیلی رو از خود،
بیخود کرده بود آره؟
من گفتم لیلی؟
پاسخ داد: آره لیلی بود و مرتب تعریف شما را میکرد...
گفتم: خب لیلی کجا رفته؟
و اون آهی کشید و پاسخ داد:
لیلی.... فوت کرد....!!!!!
من پرسیدم چرا؟
پاسخ داد: لیلی از هر دو پا فلج و بیمار بود!
اسدالله ملک میگه: خشکم زد.
همهٔ بدنم مثل یه تیکه یخ شد....
لیلی . . .
لیلی من . . .
یعنی او فلج و بیمار بوده . . . ؟
میگه: با پاهایی لرزان کشان کشان خودم رو به خونه رسوندم و عقدهام ترکید...
گریه برای لیلیام . . .
گریهٔ لیلی
ملک از خود بیخود میشه . . .
تمام وجودش پر از عشق لیلیای که دیگر نیست . . .
در این عالم نیروی دروناش به جنبش درمیآد و آرشهاش روی سیمهای آمادهٔ ویلون مینشیند،
و اثری توامان با گریههایش برای لیلیاش خلق میشه . . .
چه غم انگیز و ناراحت کننده و در عین حال زیبا و عاشقانه. حسرت میخورم چرا من جای لیلی عزیز نبودم
هر وقت این قطعه رو گوش میدم کل داستان در ذهنم مجسم میشه .عشق پاک همیشه جاودان میمونه
روحت شاد لیلی عزیز. لیلی عاشق. لیلی زجر کشیده
همیشه به کسانی که در جوانی فوت نمودند حسرت خورده ام. کاش جای لیلی و به سنّ لیلی میرفتم و لیلی درد کشیده میبود. چه چیزی زیباتر از رسیدن دو عاشق به یکدیگر؟! به قول سهراب : " بهترین چیز، رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق، تر است"
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.