20 مهر 1399
كودك قلكي داشت كه ذره ذره سکه های خود را در آن مي انداخت. او در انديشه خريد يك دوچرخه بود. شب را تا صبح قراري پاداشت ومناسبت بود تا به هر بهانه اي قلك خود را سنگین تر درتخیل کودکانه خویش غوطه ور بود و ازجنگ،تحریم وسیاست چیزی نمی دانست تنها یک آرزو دوچرخه وهم بازی با کودکانی که هریک از آنها نیز آرزوهای جداگانه ای آرزوها بارها وبارها باز شده بود و هر بار به خاطر بی ارزش تر شدن پول ملی ، وعده خرید دوچرخه به تاخیر می تصمیم گرفت برای بار آخر به جای اینکه آگاهي هاي خود را فراموش کند و با ناآگاهي هاي کودکش همراه شود؛حقیقت بی ارزش شدن سکه های قلک را برای کودک روشن کند واو را از وضعیت جامعه آگاه سازد. .........آن کودکی که آرزوهای خود را دست نایافتنی می بیند و به حقوقش توجه نمی شود زمخت ومردپیکر می در همان سنین کودکی می شود کودک کار،کودک جنگ وتحریم،کودک ازدواج نابهنگام ،کودک معتاد و زباله گرد،کودک قبر شور وماشین شور؛و دستان کوچکشان به جای اینکه بوی اسباب بازی بدهند بوی مواد مخدر می تنش وتحریمی که بر جامعه سایه انداخته است تر وخشک را با هم می سوزاند وآرزوهای کودکانه را نیز بر باد می دهد.
تبریز امروز:
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.