مسیح مهاجری

روحانيت و نگاه به مردم

تاریخ انتشار : ۰۳:۰۷ ۲۰-۰۹-۱۳۹۹

اميرالمؤمنين حضرت علي عليه‌السلام در نامه‌اي به عثمان‌بن‌حُنيف که والي بصره در حکومت آن حضرت بود و خبر شرکتش در مهماني مرفهين بي‌درد را شنيده بود، او را به‌ خاطر پشت کردن به محرومين و مستضعفين سرزنش فرمود. در ادامه اين نامه، حضرت با گسترده‌تر ساختن دايره مخاطبين، ضمن تشريح زندگي ساده و مردمي خود مي‌نويسند: امام شما از دنيا به پيراهني و اِزاری و از غذايش به دو قرص نان اکتفا کرده است و شما هرچند نمي‌توانيد اينگونه زندگي کنيد ولي با پرهيزکاري، مجاهدت، پاکدامني و درستکاري خويش مرا ياري دهيد... «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْامِهِ بِقُرْصَيْهِ. أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ» نهج‌البلاغه، نامه 45. از اين توصيه مولاي متقيان فهميده مي‌شود کارگزاران نظام حکومتی اسلامي بايد حداقل چهار ويژگي داشته باشند تا بتوانند حکمراني صحيح را شکل بدهند؛ پرهيزکاري، مجاهدت، پاکدامني و درستکاري. درصدد تشريح هريک از اين ويژگي‌ها نيستم ولي مايل هستم بر اين نکته تکيه کنم که فقدان همين ويژگي‌ها در بسياري از کارگزاران حکومت در صدر اسلام و از جمله در حکومت اميرالمؤمنين، موجب ناکامي حکمراني اسلامي شد. توصيه حضرت علي عليه‌السلام به اين معناست که کارگزاران حکومتي آن زمان، فاقد اين ويژگي‌ها بودند و امام از اين موضوع رنج مي‌بردند. امروز هم حکمراني در کشور ما به همين آفت مبتلاست. کساني که در چهار دهه عمر نظام جمهوري اسلامي در کوران حوادث بوده‌اند و از آنچه در لايه‌هاي پيدا و پنهان عرصه سياسي وجود دارد خبر دارند، اين واقعيت را مي‌دانند که کارگزاران امروز سه دسته هستند. عده‌اي تلاش مي‌کنند خود را با خواست حاکميت تطبيق بدهند در حالي که خود هيچ اعتقادي به هيچ چيز ندارند. عده‌اي گوش به فرمانند در حالي که به چيز ديگري اعتقاد دارند. اين دو دسته متأسفانه اکثريت را تشکيل مي‌دهند. دسته سوم کساني هستند که ظاهر و باطنشان يکي است ولي در اقليت قرار دارند و کار چنداني هم به آنها سپرده نمي‌شود. وضعيت اسفناک امروز جامعه ما ريشه در اين واقعيت تلخ دارد که ويژگي‌هاي چهارگانه پرهيزکاري، مجاهدت، پاکدامني و درستکاري را نمي‌توان در کارگزاران يافت مگر در تعداد اندکي که کارهاي کليدي در اختيارشان نيست. در چنين وضعيتي، اگر در شب تاريک گفته شود الآن روز روشن است، اين جماعت هم تصديق مي‌کنند و مي‌گويند روز روشن است آنهم چنان که روشنائي آن بيش از نيازمان است و مي‌توانيم آن را صادر کنيم! و اگر لحظه‌اي بعد گفته شود الآن شب تاریک است، همان‌ها خواهند گفت بله کاملاً تاريک است، عده‌اي به اين دليل که هيچ اعتقادي به هيچ چيز ندارند و عده‌اي نيز چون مصلحت خود را در تأييد هرچه مي‌شنوند جستجو مي‌کنند. وجه مشترک اين دو جماعت اينست که منافع خود را بر منافع مردم و مصالح کشور ترجيح مي‌دهند. در اين نوع حکمراني، مردم به حساب نمي‌آيند و همين روش است که مردم را از کارگزاران جدا مي‌کند و اين، ظلم به نظام است. سؤال مهمي که در اينجا مطرح مي‌شود اينست که روحانيت چه تکليفي در قبال اين نوع کارگزاري دارد؟ نه‌تنها اين نوع کارگزاري بلکه در هر شرايطي، روحانيت بايد از تأييد آنچه نارواست خودداري کند و با شجاعت و صراحت، راه درست را نشان دهد. فلسفه وجودي روحانيت، همراهي با مردم است و اگر در حکمراني حضور مي‌يابد يا با حکمرانان همکاري مي‌کند فقط در صورتي براي اين کار حجت مي‌تواند داشته باشد که هدف اصلي و محوري اقدامات خود را تأمين منافع مردم قرار دهد. وقتي مردم در پيچ و خم زندگي گرفتارند، تمام نگاه روحانيت بايد به مردم باشد. غفلت از نگاه به مردم، روحانيت را با فلسفه وجودي خود بيگانه مي‌کند. مبادا برخلاف مشي مولايمان، بي‌نيازي مادي حضرات روحاني، شب تاريک بينوايان را براي آنان روز روشن جلوه دهد!

تبریز امروز:

اميرالمؤمنين حضرت علي عليه‌السلام در نامه‌اي به عثمان‌بن‌حُنيف که والي بصره در حکومت آن حضرت بود و خبر شرکتش در مهماني مرفهين بي‌درد را شنيده بود، او را به‌ خاطر پشت کردن به محرومين و مستضعفين سرزنش فرمود. در ادامه اين نامه، حضرت با گسترده‌تر ساختن دايره مخاطبين، ضمن تشريح زندگي ساده و مردمي خود مي‌نويسند: امام شما از دنيا به پيراهني و اِزاری و از غذايش به دو قرص نان اکتفا کرده است و شما هرچند نمي‌توانيد اينگونه زندگي کنيد ولي با پرهيزکاري، مجاهدت، پاکدامني و درستکاري خويش مرا ياري دهيد... «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْامِهِ بِقُرْصَيْهِ. أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ» نهج‌البلاغه، نامه 45.
از اين توصيه مولاي متقيان فهميده مي‌شود کارگزاران نظام حکومتی اسلامي بايد حداقل چهار ويژگي داشته باشند تا بتوانند حکمراني صحيح را شکل بدهند؛ پرهيزکاري، مجاهدت، پاکدامني و درستکاري.
درصدد تشريح هريک از اين ويژگي‌ها نيستم ولي مايل هستم بر اين نکته تکيه کنم که فقدان همين ويژگي‌ها در بسياري از کارگزاران حکومت در صدر اسلام و از جمله در حکومت اميرالمؤمنين، موجب ناکامي حکمراني اسلامي شد. توصيه حضرت علي عليه‌السلام به اين معناست که کارگزاران حکومتي آن زمان، فاقد اين ويژگي‌ها بودند و امام از اين موضوع رنج مي‌بردند.
امروز هم حکمراني در کشور ما به همين آفت مبتلاست. کساني که در چهار دهه عمر نظام جمهوري اسلامي در کوران حوادث بوده‌اند و از آنچه در لايه‌هاي پيدا و پنهان عرصه سياسي وجود دارد خبر دارند، اين واقعيت را مي‌دانند که کارگزاران امروز سه دسته هستند. عده‌اي تلاش مي‌کنند خود را با خواست حاکميت تطبيق بدهند در حالي که خود هيچ اعتقادي به هيچ چيز ندارند. عده‌اي گوش به فرمانند در حالي که به چيز ديگري اعتقاد دارند. اين دو دسته متأسفانه اکثريت را تشکيل مي‌دهند. دسته سوم کساني هستند که ظاهر و باطنشان يکي است ولي در اقليت قرار دارند و کار چنداني هم به آنها سپرده نمي‌شود. وضعيت اسفناک امروز جامعه ما ريشه در اين واقعيت تلخ دارد که ويژگي‌هاي چهارگانه پرهيزکاري، مجاهدت، پاکدامني و درستکاري را نمي‌توان در کارگزاران يافت مگر در تعداد اندکي که کارهاي کليدي در اختيارشان نيست.
در چنين وضعيتي، اگر در شب تاريک گفته شود الآن روز روشن است، اين جماعت هم تصديق مي‌کنند و مي‌گويند روز روشن است آنهم چنان که روشنائي آن بيش از نيازمان است و مي‌توانيم آن را صادر کنيم! و اگر لحظه‌اي بعد گفته شود الآن شب تاریک است، همان‌ها خواهند گفت بله کاملاً تاريک است، عده‌اي به اين دليل که هيچ اعتقادي به هيچ چيز ندارند و عده‌اي نيز چون مصلحت خود را در تأييد هرچه مي‌شنوند جستجو مي‌کنند. وجه مشترک اين دو جماعت اينست که منافع خود را بر منافع مردم و مصالح کشور ترجيح مي‌دهند. در اين نوع حکمراني، مردم به حساب نمي‌آيند و همين روش است که مردم را از کارگزاران جدا مي‌کند و اين، ظلم به نظام است.
سؤال مهمي که در اينجا مطرح مي‌شود اينست که روحانيت چه تکليفي در قبال اين نوع کارگزاري دارد؟ نه‌تنها اين نوع کارگزاري بلکه در هر شرايطي، روحانيت بايد از تأييد آنچه نارواست خودداري کند و با شجاعت و صراحت، راه درست را نشان دهد. فلسفه وجودي روحانيت، همراهي با مردم است و اگر در حکمراني حضور مي‌يابد يا با حکمرانان همکاري مي‌کند فقط در صورتي براي اين کار حجت مي‌تواند داشته باشد که هدف اصلي و محوري اقدامات خود را تأمين منافع مردم قرار دهد. وقتي مردم در پيچ و خم زندگي گرفتارند، تمام نگاه روحانيت بايد به مردم باشد. غفلت از نگاه به مردم، روحانيت را با فلسفه وجودي خود بيگانه مي‌کند. مبادا برخلاف مشي مولايمان، بي‌نيازي مادي حضرات روحاني، شب تاريک بينوايان را براي آنان روز روشن جلوه دهد!


نظرات کاربران


@