توفیق وحیدی آذر

دوشان ،خرگوش عینالی

تاریخ انتشار : ۱۰:۳۷ ۲۸-۱۱-۱۴۰۳

امروز می خواستم " دوشان " ها را ببینم ، از مدت ها پیش متوجه محل سکونت آنها شده بودم، اما تا دوربینم را تنظیم کنم ،به سرعت فرار می کردند و می رفتند ! نیم ساعتی نشسته بودم که ، هر دو "دوشان" پیدا شدند ! خیلی دلم می خواستم برایشان هویج هم بیاورم ! اما نمی دانستم ان را خواهند خورد یا نه ! ناگهان یکی شان از جلو چشمانم گذشت !، بسیار آرام جهش می کرد و در آسمان با پروازی کوه را بالا می رفت ؛ " دوشان " ایستاد این بار جفتش را هم دیدم ! من را که دید ، محل خود را عوض کرد . او برگشت ، شاید می خواست حواس من را به خودش جلب کند تا دوستش در امان بماند ! اما من بدنبالش نرفتم ، دوستش را جستجو می کردم ! گوش های بلندش و چشمش در معرض دوربین قرار گرفت ، پنهان شده بود ! هر چه باشد غنیمت بود ! چون " دوشان " منتظر تنظیم دوربین من نمی شد و هر لحظه امکان داشت ، جایش را عوض کند ! عکسی از چشم و گوشش گرفتم ؛ چند قدم به او نزدیک تر شدم ! و بعد از دوبار عکاسی " دوشان " به زبان بی زبانی گفت؛ دیگر عکاسی بس است و پا گذاشت به فرار ! تصمیم گرفتم دنبال جفتش بروم که دورادور مواظب ماجرا بود، او که فرار جفتش را دیده بود شادمان پا به فرار گذاشت و نگذاشت تا من عکسی از او داشته باشم! می دانستم که مزاحمشان شده بودم و هرگز نمی توانستم به آنها توضیح بدهم که فرار نکنند و ژست بگیرند ، چون عکس آنها وارد صفحات اینترنت و " تبریز امروز" خواهد شد! اما حتی اگر توضیح هم می دادم برای آنها چندان مهم نبود ، چون سگ های ولگرد کوهستان عینالی امان از آرامش و زندگی آنها بریده بودند، پس چه بهتر که مشهور هم نشوند!

تبریز امروز:

گوش و چشم خرگوش عینالی

امروز می خواستم " دوشان " ها را ببینم ، از مدت ها پیش متوجه محل سکونت آنها شده بودم، اما تا دوربینم را تنظیم کنم ،به سرعت فرار می کردند و می رفتند !

خرگوش عینالی

نیم ساعتی نشسته بودم که ، هر دو "دوشان" پیدا شدند ! خیلی دلم می خواستم برایشان هویج هم بیاورم ! اما نمی دانستم ان را خواهند خورد یا نه ! ناگهان یکی شان از جلو چشمانم گذشت !، بسیار آرام جهش می کرد و در آسمان با پروازی کوه را بالا می رفت ؛ " دوشان " ایستاد این بار جفتش را هم دیدم !

دوشان ،خرگوش عینالی-توفیق وحیدی آذر -Tofigh Vahidi Azar

من را که دید ، محل خود را عوض کرد . او برگشت ، شاید می خواست حواس من را به خودش جلب کند تا دوستش در امان بماند ! اما من بدنبالش نرفتم ، دوستش را جستجو می کردم ! گوش های بلندش و چشمش در معرض دوربین قرار گرفت ، پنهان شده بود ! هر چه باشد غنیمت بود ! چون " دوشان "  منتظر تنظیم دوربین من نمی شد و هر لحظه امکان داشت ، جایش را عوض کند ! عکسی از چشم و گوشش گرفتم ؛ چند قدم به او نزدیک تر شدم ! و بعد از دوبار عکاسی " دوشان "  به زبان بی زبانی گفت؛ دیگر عکاسی بس است و پا گذاشت به فرار !

دوشان ،خرگوش عینالی

تصمیم گرفتم دنبال جفتش بروم که دورادور مواظب ماجرا بود، او که فرار جفتش را دیده بود شادمان پا به فرار گذاشت و نگذاشت تا من عکسی از او داشته باشم!

دوشان ،خرگوش عینالی

می دانستم که مزاحمشان شده بودم  و هرگز نمی توانستم به آنها توضیح بدهم که فرار نکنند و ژست بگیرند ، چون عکس آنها وارد صفحات اینترنت و " تبریز امروز" خواهد شد! اما حتی اگر توضیح هم می دادم برای آنها چندان مهم نبود ، چون سگ های ولگرد کوهستان عینالی امان از آرامش و زندگی آنها بریده بودند، پس چه بهتر که مشهور هم نشوند!

 


نظرات کاربران


@