30 آذر 1400
یک روز بابام گفت که امروز روز تعطیل است بیا برویم به باغ وحش ! من هم خوشحال با او به راه افتادم ! در باغ وحش ابتدا به طرف استخر حیوانات آبزی راه افتادیم و در کنار استخر مشغول تماشای آب بودیم که ناگهان یک فک دریایی سرش را از توی آب بیرون آورد. من و بابام با دقت مشغول تماشای فک بودیم تا اینکه کله ی فک دوم هم از توی آب بیرون آمد! قیافه فک بسیار آشنا به نظر می رسید ، به فک نگاه کردم و سپس به بابام !؟ واااااای ! بابام هم متوجه موضوع شباهت شده بود. بابام کمی به فکر فرو رفت و با دلخوری دست من را گرفت و با شدت کشید تا از باغ وحش بیرون برویم!
تبریز امروز:
یک روز بابام گفت که امروز روز تعطیل است بیا برویم به باغ وحش ! من هم خوشحال با او به راه افتادم ! در باغ وحش ابتدا به طرف استخر حیوانات آبزی راه افتادیم و در کنار استخر مشغول تماشای آب بودیم که ناگهان یک فک دریایی سرش را از توی آب بیرون آورد. من و بابام با دقت مشغول تماشای فک بودیم تا اینکه کله ی فک دوم هم از توی آب بیرون آمد! قیافه فک بسیار آشنا به نظر می رسید ، به فک نگاه کردم و سپس به بابام !؟ واااااای ! بابام هم متوجه موضوع شباهت شده بود. بابام کمی به فکر فرو رفت و با دلخوری دست من را گرفت و با شدت کشید تا از باغ وحش بیرون برویم!
یک
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.