خبر های ویژه

میکروپلاستیک ها ذرات خطرناکی که همه جا هستند

21 اسفند 1403

درناها سوار بر نسیم

8 بهمن 1403

پرری الاغ شرک درگذشت

20 دی 1403

چرا وقتی خودم از خواب بیدار می شوم  به جای تکیه بر زنگ ساعت، احساس بهتری دارم؟ یک متخصص مغز و اعصاب علم یک خواب آرام شبانه را توضیح می دهد

28 آبان 1403

چرا همیشه نمی تواند تابستان باشد؟ همه چیز در مورد کج شدن زمین است

31 شهریور 1403

رشیدالدین فضل الله همدانی که بود

23 شهریور 1403

کودکی به سیل می خندد

21 مرداد 1403

کوچک‌‌ترین پرنده جهان با تنها دو گرم وزن تخمی به اندازه یک دانه قهوه می‌گذارد

1 مرداد 1403

فونا هرزوگا دایناسور کوچولویی که ۹۹ میلیون سال پیش گور خود را کنده بود

1 مرداد 1403

آیا مردم می توانند مریخ را به زمین دیگری تبدیل کنند؟ در اینجا چیزی است که برای تبدیل منظره بایر آن به دنیایی دوستدار زندگی لازم است

26 تیر 1403

چرا انسان ها این همه زبان صحبت می کنند؟

19 تیر 1403

پاپ کورن چگونه کشف شد؟

17 تیر 1403

چرا برخی از سیارات قمر دارند؟

8 تیر 1403

نقاشی‌های تازه کشف‌شده در پمپئی نشان می‌دهد که کودکان گلادیاتورها را در جنگ های خونین دیده‌اند

10 خرداد 1403

سنجاب و گردوی ذخیره

9 آبان 1402

تابلوی هشدار در مورد گربه

11 مهر 1402

30 آبان 1399

کودک ، کودک است !اجاره‌ای یا غیر اجاره‌ای!

کاوه وحیدی آذر

کمی مانده به پارک شهر، کنار دیوار نشسته بود. داشت گریه می‌کرد، با صدایی آرام. با بابام به طرفش رفتیم. بابام پرسید: «آقا کوچولو، چرا گریه می‌کنی؟» گفت: «تمام سرمایه‌م رفت.» بابام پرسید: «سرمایه‌ت چی بود؟» گفت: «بیسکويیت و پفک و آدامس. حالا توی خونه، پوست از سرم می‌کنن.» چشم‌هایم پر از آب شد. نتوانستیم بگذریم. دروغ یا راست فرقی نمی‌کرد. می‌دانستیم باید پولی به خانه ببرد، به هرنحوی که شده. به بابام گفتم: «بهش بگیم امشب شام مهمون ما باشه.» می‌توانستیم بگوییم: «می‌آی با هم شام بخوریم؟» اما اسکناسی می‌توانست شرممان را پوشش دهد و ما هم با اسکناسی وجدانمان را پاک کردیم! پیش خودم گفتم این کودک در جامعه‌ی انسان‌ها چه جرمی مرتکب شده که به جای آغوش گرم خانواده و محبت پدر و مادر، تن به سرما و رطوبت زمین سرد داده تا زندگی را پیش ببرد. می‌خواهد کودک اجاره‌ای باشد یا غیراجاره‌ای! چه فرقی می‌کند؟

تبریز امروز:

کمی مانده به پارک شهر، کنار دیوار نشسته بود. داشت گریه می‌کرد، با صدایی آرام. با بابام به طرفش رفتیم. بابام پرسید: «آقا کوچولو، چرا گریه می‌کنی؟»

گفت: «تمام سرمایه‌م رفت.»

بابام پرسید: «سرمایه‌ت چی بود؟»

گفت: «بیسکويیت و پفک و آدامس. حالا توی خونه، پوست از سرم می‌کنن.»

چشم‌هایم پر از آب شد. نتوانستیم بگذریم. دروغ یا راست فرقی نمی‌کرد. می‌دانستیم باید پولی به خانه ببرد، به هرنحوی که شده. به بابام گفتم: «بهش بگیم امشب شام مهمون ما باشه.» می‌توانستیم بگوییم: «می‌آی با هم شام بخوریم؟» اما اسکناسی می‌توانست شرممان را پوشش دهد و ما هم با اسکناسی وجدانمان را پاک کردیم!

پیش خودم گفتم این کودک در جامعه‌ی انسان‌ها چه جرمی مرتکب شده که به جای آغوش گرم خانواده و محبت پدر و مادر، تن به سرما و رطوبت زمین سرد داده تا زندگی را پیش ببرد. می‌خواهد کودک اجاره‌ای باشد یا غیراجاره‌ای! چه فرقی می‌کند؟

 

کاوه وحیدی آذر

 

این مطلب بار اول در " آفتابگردان " ویژه نامه روزهای پنجشنبه روزنامه همشهری منتشر شد ، سپس همشهری آنلاین  آنرا انتشار داد و تبریز امروز برای بار دوم آن را منتشر می کند !

ارتباط با تبریز امروز

اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.

info@tabriz-emrooz.ir

اشتراک در خبرنامه

برای اطلاع از آخرین خبرهای تبریز امروز در کانال تلگرام ما عضو شوید.

کانل تلگرام تبریز امروز

فرم تماس با تبریز امروز

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری تبریز امروز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی وتولید توسططراح وب سایت