ضحاک در یک شاهنامه عصر تیموری
شاهنامه فردوسی (1025-940) تاریخ ایران در 55 هزار بیت با ریشه های افسانه و اسطوره پیش تاریخی تا پایان حکومت ساسانیان را تصویر پردازی می کند و شامل بسیاری از داستان های کلاسیک عاشقانه و پهلوانی ایرانی است مانند خسرو و شیرین و بیژن و منیژه و یا پهلوانی های رستم و تراژدی مرگ پسرش سهراب که وارد فرهنگ زبان فارسی و دیگر زبان های ایرانی شده است.
به غیر این مبحث فردوسی توانست با شاهنامه خود زبان فارسی را در زمان استیلای عرب حفظ نماید.
تصویر سمت چپ لحظه ای را نشان می دهد که در آن اهریمن گوبلز غذای ضحاک هیتلر را آماده می سازد؛ کله موسولینی و توجو به عنوان مارهای شانه های ضحاک هستند. در تصویر سمت راست ضحاک هیتلر سر مردمان بیگناه را قطع می کند.
کارت پستال های نمایش داده شده در نمایشگاه از افسانه های مظالم ضحاک در تلاش برای ارائه تبلیغات ضد آلمانی استفاده شده است که بیشتر به حساسیت های فرهنگی ایرانی مربوط می شود. محقق ایرانی مجتبی مینوی (1903-1976) در خدمت سرویس بی بی سی فارسی در جنگ جهانی دوم بود و در روزنامه نگاری طرفدار متفقین می نوشت. هنگامی که از مشاوره او در مورد مبارزات تبلیغاتی موثر برای ایران خواسته شد، او برای ایجاد نگرش متفاوت در مردم ایران داستان ها و تصاویری از شاهنامه را پیشنهاد کرد ، توصیه مجتبی مینوی بکار گرفته شد و تصاویر در سال 1942 توسط کیمون ایوان مارنگو (1904-1988) Kimon Evan Marengo ایجاد شد، که توسط Sobriquet Kem منتشر و در ایران ارائه گردید ، این شرکت تولید کننده پرکار کارتون تبلیغاتی برای بریتانیا در طول جنگ جهانی بود.
ضحاک ستمکار که در کارت پستال ها هیتلر را به نمایش می گذارد، حاکمیت ظالمانه و وحشیانه را به تصویر می کشد که حکومت روشنگر جمشید را به پایان می رساند. یک درک از داستان ماردوشی این است که ضحاک نمادی از مهاجمان به ایران است که به تمدن ایرانی پایان دادند. پس از اینکه ضحاک به طور کامل توانایی خود را برای توحش نشان داد، اهریمن با بوسه ای بر شانه های ضحاک سبب رشد مارها از شانه هایش میشود که نیاز به تغذیه روزانه مغز انسان دارد و قربانیان آن از میان جوانان ایران انتخاب شده اند. پس از سالها حکومت در ترس، ضحاک خوابی از سقوط خود را که در آن سه جنگجو بر روی اسب سوار می شوند، می بیند. یکی از آنها فریدون است که از چهره اش (نور پادشاهی و عدالت) بیرون می آید. پس از این خواب، یک آهنگر، به نام کاوه، به دادگاه ضحاک می رود و درخواست رهایی تنها پسرش را می دهد، پسر او یکی از جوانانی است که باید به مارها شانه های ضحاک تحویل داده شود. در مقابل دادگاه خود، ضحاک با رحم و شفقت پسر کاوه را آزاد می کند ، اما بعد به کاوه می گوید که باید یک سند تائیدیه رحمتش را امضا کند. کاوه از سر اشتباه عدالت مستبد را تایید می کند و وقتی متوجه این سند می شود. پس از آن، پوشش آهنگری خود را بر روی یک قاب قرار می دهد، شورش های مردمی را آغاز می کند و در جستجوی فریدون ، پادشاه آینده است که می تواند ایران را از بی عدالتی و خشونت ضحاک خلاص کند. در پایان این قسمت، فریدون، ضحاک را ربوده ، اما به جای کشتن او، وی را در کوه دماوند به زنجیر می کشد تا توسط مارها در شانه هایش تا پایان تاریخ شکنجه شود.
سمت چپ: خواب ضحاک- هیتلر، که در آن سه جنگجو باعث مرگ او می شوند، به شکل چرچیل، استالین و روزولت نمایش داده می شود. سمت راست: کاوه، نماد آزادی برای مردم ایران، پیش ضحاک -هیتلر و برافراشتن پرچم انقلاب با پیش بند اهنگری
سمت چپ: ورود جنگجویان وعده داده شده، چرچیل راه خود را با سیگار کشیدن طی می کند، به دنبالش استالین با پیپ خود و روزولت با سیگار نشان داده می شوند. البته این سه نفر به وسیله نماد آزادی ملی ایران توسط کاوه با پرچم خود رهبری می شود که نشان می دهد پیروزی متفقین یک پیروزی برای مردم ایران و نه اشغال است. تصویر سمت راست: ضحاک-هیتلر توسط مردم آزاد ایران در دماوند به بند کشیده می شود، در این حال که مارهای موسولینی و توجو بر روی شانه هایش ظاهر می شود و به عنوان سه گانه رهبران متحدین به تصویر در می آید.
Nur Sobers-Khan، مطالعات آسیایی و آفریقا
ترجمه توفیق وحیدی آذر