خبر های ویژه

مردی که خودش را در گربه ها می دید

1 مرداد 1404

پاسخی برای سوال یک کودک :در چه سنی کودکان باید تلفن همراه داشته باشند؟

21 خرداد 1404

زمین! گوی گرانبهای فضا

18 اسفند 1403

تهاجم فرهنگی را در روی جلد دفترها جستجو کنید

19 مهر 1402

جشن عدد 100

20 بهمن 1401

ابراهیم علی پور عکاس ایرانی توسط طالبان بازداشت شد

27 آبان 1400

فرارسیدن روز جهانی کودک

16 مهر 1400

آیا آثار تاریخی غارت شده اتیوپی باید در موزه های انگلیس باقی بماند !

2 فروردین 1400

حراج دولنگه در حجاری شده دوره قاجار در لندن

28 اسفند 1399

ترجمه آلمانی کتاب «مشکلات جنسی جوانان»

18 اسفند 1399

حفظ و صیانت از موزه‌های متعلق به جمهوری اسلامی و ملت ایران کار باارزشی است که شما در بنیاد مستضعفان آن را انجام دادید؛ لازم است امکانات بازدید آحاد مردم از این موزه‌ها فراهم شود و ان‌شاءالله موفق باشید

11 اسفند 1399

طاق کسری ، ایوان خسرو باردیگر فرو ریخت !

16 دی 1399

نجف دریا بندری دنیای خود را عوض کرد!

16 اردیبهشت 1399

کودکان و کرونا ویروس

8 فروردین 1399

جاودانگی آلبرت اودرزو خالق آستریکس و اوبلیکس + ویدئو

6 فروردین 1399

پرواز تیرگی و پاسخ مردمان

2 فروردین 1399

3 آبان 1397

داستانی که برای ناصر ایرانی هم نوشته شد

مرگ نویسنده را هم گرفت

ناصر ایرانی هم دنیای خود را عوض کرد، آن زمان که سن چندانی نداشتم ، در داخل یک مجموعه نوشته از نویسندگان مختلف ؛ « داستانی که نوشته نشد » را خوانده بودم و از نوشته او با قهرمان تختی آشنا شده بودم ! ناصر ایرانی ، تختی را برایم معرفی کردم و اسم او هرگز از یادم نرفته بود. خبر فوتش را شنیدم .اسم چند کتاب او را شنیده بودم ! اما " داستانی که نوشته نشد " او سال ها از یادم نرفته بود ! روحش شاد باد!

تبریز امروز:

naser irani

ناصر ایرانی در هفتم مرداد ماه ۱۳۱۶ در تهران زاده شد. رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، و نویسنده‌ی داستان‌های کوتاه بود و در عرصه‌ی ادبیات کودکان و نوجوانان نیز کتاب‌هایی نوشته و ترجمه کرد. چند سالی روزنامه‌نگاری کرد و مقالاتی در باب هنر رمان و مسائل تاریخ معاصر ایران نوشت. جان گابری‌یل بورکمن مهم‌ترین اثر ادبی است که او به فارسی ترجمه کرده است.

ناصر ایرانی هم دنیای خود را عوض کرد، آن زمان که سن چندانی  نداشتم ، در داخل یک مجموعه نوشته از نویسندگان مختلف ؛  « داستانی که نوشته نشد »  را خوانده بودم و از نوشته او با قهرمان تختی آشنا شده بودم ! ناصر ایرانی ، تختی را برایم معرفی کردم و اسم او هرگز از یادم نرفته بود. خبر فوتش را شنیدم . را ستش را بخواهید من چندان با او آشنا نبودم، شاید اسم چند کتاب او را شنیده بودم ! اما " داستانی که نوشته نشد "  او سال ها از یادم نرفته بود ! روحش شاد باد!

***

 

ناصر ایرانی در قصه تختی « داستانی که نوشته نشد » در مورد تصمیم برای کمک به زلزله زدگان می نویسد: " چند روز پس از زلزله ای که بوئین زهرا را ویران کرد، پهلوان و چند نفر از دوستانش ایستاده بودند در میدان مجسمه و روزنامه کیهان را که پر بود از عکس های خانه های ویران شده و انسان های مصیبت زده دست به دست می گرداندند و از بلایی که پیش آمده بود حرف می زدند. صبحت به همدردی با زلزله زدگان کشید. یک نفر گفت: روزگار بدی شده، مردم از بدبختی دیگران کک شان نمی گزد. پهلوان پرسید: چی؟ جواب داد: تو محله ما یک مرکز جمع آوری اعانه درست کرده اند. امروز چند دفعه از جلوش رد شدم. جز دو سه نفر شندره پوش هیچکس را ندیدم که کمکی بکند. پهلوان گفت: خیال می کنی تقصیر مردم است؟

 - آره دیگه، وقتی این جور مصیبت ها پیش می آید، آدم انتظار دارد که مردم، هیچی هم که نباشد، به اندازه یک پتو کهنه فداکاری بکنند. یک نفر اعتراض کنان گفت: مردم ما اگر هیچ خوبی دیگر نداشته باشند این یک خوبی را دارند که دیگران را وقت مصیبت تنها نمی گذارند. یک نفر دیگر اضافه کرد: با تمام دل و جان نفر اولی پقی زد زیر خنده و گفت: نمون هاش همین که من امروز دیدم. پهلوان جواب داد :عیب از آنهایی است که خودشان را انداخته اند وسط معرکه، مردم بهشان اعتماد ندارند، اصلاً میانه خوشی باهاشان ندارند.

 - این حرف ها بهانه است، پهلوان.

 - بهانه نیست. نمی خواهند معرکه گیرها سیاهشان بکنند، می دانند که آنها برای بازار گرمی خودشان است که این کار را می‌کنند.

 - به خدا این مردم بی رحمی که من می شناسم، اگر پسر علی هم ازشان تقاضا بکند، سر کیسه شان را شل نمی کنند.

 پهلوان با قاطعیت گفت: نه! و به فکر فرو رفت. دیگران ملامت کنان، چشم انداختند تو چشم نفر اولی. خیال می کردند که حرف او پهلوان را دلخور کرده، که نکرده بود. یعنی دلیلی نداشت که بکند. او نظر خودش را گفته بود و پهلوان هم ناگهان به ذهنش رسیده بود فکر می کرد:

 - خودم می افتم وسط.

 و در میان تعجب دیگران که منظورش را نفهمیده بودند، رو کرد به نفر اولی و گفت: نه برای اینکه بهت ثابت کنم که اشتباه می کنی، بلکه برای این که بالاخره یک نفر باید بیفتد وسط و سبب خیر شود. اینچنین بود که غلامرضا تختی که از دستگاه های دولتی برای کمک به مردم ناامید شده بود، آستین همت را بالا زد. تختی و همراهان برای جمع آوری کمک های مردم از خیابان ولیعصر و دو راهی یوسف آباد در حالی که چند وانت هم پشت سر آنها برای جمع آوری کمک های جنسی مردم حرکت می کرد، پیاده تا ایستگاه راه آهن آمدند و مردم که دهان به دهان از حرکت تختی خبردار شده بودند از دور و نزدیک خودشان را برای کمک به تختی رساندند و کمک های بسیار خوبی به زلزله زدگان کردند. مردم چون از این مسئله مطمئن بودند که کمک هایشان حتماً به دست زلزله زده ها می رسد هر چه در توانشان بود به تختی می دادند.

ارتباط با تبریز امروز

اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.

info@tabriz-emrooz.ir

اشتراک در خبرنامه

برای اطلاع از آخرین خبرهای تبریز امروز در کانال تلگرام ما عضو شوید.

کانل تلگرام تبریز امروز

فرم تماس با تبریز امروز

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری تبریز امروز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی وتولید توسططراح وب سایت