7 آذر 1396
حاج آقا جمشید می گفت: الان دیگر 5 فرزند تحصیل کرده ام در خانه خودشان هستند و من با همسرم زندگی می کنیم ! بچه ها هم هرروز می آیند و می روند و به ماسرکی می کشند. یک بارحج و دوبار کربلا و 2 بار سوریه را برای زیارت رفته ام و حال خوشبخت زندگی می گذرد، اما شانه هایم گاه درد می کند! من از زندگی ام راضی هستم !
تبریز امروز:
با سرعت در پیاده رو خیابان عباسی راه می رفتم ! آقایی مسن به من گفت : پیرمرد چه با سرعت می روی!؟
ومن ترمز کردم و ایستادم ! هر دو خندیدیم ! گفت 32 هزار تومان پول گاز را در دفتر خدمات داده ام و الان با استراحت در مسیر به سوی خانه می روم!
گفتم نزدیک است خانه؟ گفت :دو کله است! ساختمان و حیاط هر دو ورودی دارند ، از دو کوچه و آن طرف کمی بالاتر!
از من و کسب و کارم پرسید و از خودش گفت که اصلیتش از هوراند است و با صدهزار تومان اقساطی کامیون بنز خریده بود و سال ها مشغول آن بوده است !
حاج آقا جمشید می گفت: الان دیگر 5 فرزند تحصیل کرده ام، لیسانس و فوق لیسانس ! معلم و مهندس ! در خانه خودشان هستند و من با همسرم زندگی می کنیم ! بچه ها هم هرروز می آیند و می روند و به ماسرکی می کشند.
یک بارحج و دوبار کربلا و 2 بار سوریه را برای زیارت رفته ام و حال زندگی خوشبخت می گذرد، اما شانه هایم گاه درد می کند!
من از زندگی ام راضی هستم !
و من برای این جمله و اظهار خوشبختی حاج آقا جمشید خوش و شادمان سوی مقصد پیاده روان شدم !
بازصدایم کرد: گفت با همسرت یک روز را ناهار مهمان من باشید و من او را سپاس گفتم و برگشتم !
*********
زندگی چقدر ساده و زیبا می تواند باشد وقتی انسان ها باصداقت معنی زندگی و خوشبختی را می یابند!
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.