26 مرداد 1401
هر زمان که به سر مزار" آنا " میروم و در شلوغی وادی رحمت آن را گم میکنم و آنرا به سادگی نمی یابم! به خود میگویم :" کاش بیر یوخو اولایدی" ای کاش تنها این یک رویا و خواب می بود ، اما او دیگر نیست و گریزی از آن نبود و مادر در آغوش خاک خوابیده است. هر زمان از فلکه بزرگ کوی ولی عصر عبور می کنم به آن صندلی کهنه سمت غرب میدان نگاه می کنم تا شاید باز او را در آنجا بیابم ، شاید صدای گرمش را بشنوم که نگران در انتظار من است! اما صندلی بدون او آنجاست ! گاه برای حفظ خاطراتم به آنجا می روم! هرکوچه شهر برایم خاطرات اوست ، از آنها صد ها بار گذشته ام و در آنها جوانی خود را گم کرده ام ، شاید در این گذر ها بدنبال آن بوده ام و برای این است که این شهر سرزمین خاطرات من است و شهری است که آن را دوست می دارم. قسم به این شهر و شهری که تو در آن ساکنی. *** اما اکنون نیمکتی که آنا بر وی آن می نشست و عصرها در انتظارم بود آنجا نیست ، فلکه بزرگی نیز وجود ندارد و من خاطره شهرم را در رویاهایم و تصاویر می جویم !
تبریز امروز:
هر زمان که به سر مزار" آنا " میروم و در شلوغی وادی رحمت آن را گم میکنم و آنرا به سادگی نمی یابم! به خود میگویم :" کاش بیر یوخو اولایدی" ای کاش تنها این یک رویا و خواب می بود ، اما او دیگر نیست و گریزی از آن نبود و مادر در آغوش خاک خوابیده است.
هر زمان از فلکه بزرگ کوی ولی عصر عبور می کنم به آن صندلی کهنه سمت غرب میدان نگاه می کنم تا شاید باز او را در آنجا بیابم ، شاید صدای گرمش را بشنوم که نگران در انتظار من است!
اما صندلی بدون او آنجاست ! گاه برای حفظ خاطراتم به آنجا می روم!
هرکوچه شهر برایم خاطرات اوست ، از آنها صد ها بار گذشته ام و در آنها جوانی خود را گم کرده ام ، شاید در این گذر ها بدنبال آن بوده ام و برای این است که این شهر سرزمین خاطرات من است و شهری است که آن را دوست می دارم.
قسم به این شهر و شهری که تو در آن ساکنی.
***
اما اکنون نیمکتی که آنا بر وی آن می نشست و عصرها در انتظارم بود آنجا نیست ، فلکه بزرگی نیز وجود ندارد و من خاطره شهرم را در رویاهایم و تصاویر می جویم !
توفیق وحیدی آذر
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.