19 آذر 1398
هوا مه آلود بود و تیرگی زیادتر از حد معمول شده بود، او در تیرگی دیده نمی شد! سر راسته کوچه مشغول جمع آوری و پاک کردن سبزی هایی بود که سبزی فروش دور ریخته بود . دلم لرزید ، نمی دانستم درد انسان ها می تواند سوژه یک عکاسی باشد؟ اگر بحال او که چه روز و چه شب اصلا دیده نمی شود فرقی بکند و سیمای درد آلودش را نمایش ندهم ، شاید وجدان های فروخفته ای را به تپش وا دارد، شاید می شد خود را حتی بدروغ برای این کار توجیه کرد ، می ترسیدم یک دفعه سر برگرداند و دوربین من را ببیند . دوربین را به سرعت به سویش گرفتم دگمه را زدم ، هنوز از کنارش رد نشده بود که وجدان مردی نتوانست تحمل کند ، در کنار زن فروشکسته نشست و با او به صحبت پرداخت ، می دانستم چه حرفی می گویند ، مطمئن بودم که صحبت مرد فقط به درد و آلام یک انسان فرو شکسته خواهد پرداخت . دوربین را دوباره به سوی آنان گرفتم و با عرق سردی که در سرما تنم را گرفته بود ، خودم را از صحنه خارج کردم! رادیو میوه فروش از مربی ایتالیایی می گفت و .....من باز از آنجا و از کنار یک انسانی که سایه نداشت، گذشتم .
تبریز امروز:
هوا مه آلود بود و تیرگی زیادتر از حد معمول شده بود، او در تیرگی دیده نمی شد! سر راسته کوچه مشغول جمع آوری و پاک کردن سبزی هایی بود که سبزی فروش دور ریخته بود .
دلم لرزید ، نمی دانستم درد انسان ها می تواند سوژه یک عکاسی باشد؟ اگر بحال او که چه روز و چه شب اصلا دیده نمی شود فرقی بکند و سیمای درد آلودش را نمایش ندهم ، شاید وجدان های فروخفته ای را به تپش وا دارد، شاید می شد خود را حتی بدروغ برای این کار توجیه کرد ، می ترسیدم یک دفعه سر برگرداند و دوربین من را ببیند .
دوربین را به سرعت به سویش گرفتم دگمه را زدم ، هنوز از کنارش رد نشده بود که وجدان مردی نتوانست تحمل کند ، در کنار زن فروشکسته نشست و با او به صحبت پرداخت ، می دانستم چه حرفی می گویند ، مطمئن بودم که صحبت مرد فقط به درد و آلام یک انسان فرو شکسته خواهد پرداخت . دوربین را دوباره به سوی آنان گرفتم و با عرق سردی که در سرما
تنم را گرفته بود ، خودم را از صحنه خارج کردم!
رادیو میوه فروش از مربی ایتالیایی می گفت و .....من باز ازآنجا و از کنار انسانی که سایه نداشت ، گذشتم .
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.