21 آذر 1397
محيط نامساعد تبريز، كم سوادى و فقرمادى و معنوى حاكم برخانواده و روابط نادرست اجتماعى، خيلى زود او را به كارهاى خلاف كشاند و «محمد ديهيم» هنوز به آستانه نوجوانى نرسيده بود كه به سمت كارهاى ناباب و فعاليتهاى اجتماعى خلاف عفت عمومى رو كرد و در اين راه چنان راه افراط پيمود كه به سرعت شهره عام و خاص شد. او زندگى خود را از اوان جوانى تا سال 1320 هجرى شمسى، يكسره در سياهكارى ها، باج خواهی ها، دزدى، چاقوكشى ودايرنمودن شيره كش خانه و قمارخانه سپرى كرد، چنانكه پس از مدتى گروهى از اراذل و اوباش را به دور خود جمع كرد و به لقب «ديب سيزمحمد» معروف شد.
تبریز امروز:
محمد ديهيم در سال 1286 هجرىشمسى، در شهرستان تبريز به دنياآمد. پدرش باقرنام داشت و از رهگذر كارگرى نان به خانه مىآوردو با اينكه زحمت فراوانى را برخود هموار می کرد، باز هم اعضاى خانوادهاش از رفاه نسبى محروم بودند.
محمد خواندن و نوشتن را در مكتب خانه هاى متداول آن دوران فراگرفت و به دليل فقرحاكم برخانواده اش، ناچار شد كه خيلى زود روانه بازار كار شود. البته درشرح حالى كه خودش براى درج در كتاب چهره مطبوعات معاصر نوشته، تحصيلات خود را درحد ليسانس عنوان می كند،[2] ولى همگان، بويژه كسانى كه از اواسط دهه 1320 با او همراه بودهاند، براين اعتقادند كه او فاقد تحصيلات معتبرى بوده است.[3]
محيط نامساعد تبريز، كم سوادى و فقرمادى و معنوى حاكم برخانواده و روابط نادرست اجتماعى، خيلى زود او را به كارهاى خلاف كشاند و «محمد ديهيم» هنوز به آستانه نوجوانى نرسيده بود كه به سمت كارهاى ناباب و فعاليتهاى اجتماعى خلاف عفت عمومى رو كرد و در اين راه چنان راه افراط پيمود كه به سرعت شهره عام و خاص شد.
او زندگى خود را از اوان جوانى تا سال 1320 هجرىشمسى، يكسره در سياهكارى ها، باج خواهی ها، دزدى، چاقوكشى ودايرنمودن شيره كش خانه و قمارخانه سپرى كرد، چنانكه پس از مدتى گروهى از اراذل و اوباش را به دور خود جمع كرد و به لقب «ديب سيزمحمد» معروف شد.
همزمان با فروپاشى ديكتاتورى رضاخان و پيدايى احزاب و گروههاى سياسى، مجال براى محمدديهيم فراهم آمد. زيرا اين گروههاى تازه تولد يافته كه تمرين دموكراسى نكرده بودند و تحمل آراء و انديشههاى مخالف را نداشتند و اكثرا با اشاره و هدايت دولتهاى بيگانه و به پشتگرمى پولهاى اعطايى آژانس هاى جاسوسى در عرصه فعاليتهاى اجتماعى حضوريافته بودند و خود را نيازمند گروه هاى چماقدار و اراذل در جهت ايجاد فضاى رعب و وحشت می ديدند، به سمت افرادى چون محمدديهيم رو می کردند ومیكوشيدند تا به ضرب چماق و برق چاقوهاى ضامندار، به خواسته هاى خود دست يابند و به آمال خويش جامه عمل بپوشانند.
به اين ترتيب محمد ديهيم دردايره توجه گروههاى سياسى وابسته قرار گرفت و در ازاى دريافت مبالغى پول، به همراه دوستانش، مأمور به هم ريختن نظم تظاهرات مردمى و اجتماعات سياسى مىشد. او با بهره گيرى از ضعف قدرت مركزى حكومت و اوضاع نابسامان ناشى از حضور سربازان اتحاد جماهيرشوروى و هرج ومرج موجود در خطه آذربايجان، به اذيّت و آزار مردم می پرداخت و از طريق تهديد و ارعاب و قمه كشى و قداره بندى و باج خواهى، افراد اوباش بيشترى برگرد خود جمع كرد و به ثروت زيادى رسيد.
براى اوآرمان و ايدئولوژى مفهومى نداشت. به همين سبب يكروز در كنار كمونيستها قرار می گرفت و روز ديگر با سرمايه داران ديده می شد، آنچه براى ديهيم مهم بود، پول و منافع مادى حاصل از اين روابط بود.
محمدديهيم فعاليت ضدمردمى و مخرب خود را با پيوستن به جمع افرادى كه بيانيه دوازدهم شهريور 1324 فرقه دموكرات آذربايجان را امضا كرده بودند، شتاب بخشيد و به عنوان يك «لومپن» و «چاقوكش» در صف چماقداران اين حزب جدايى طلب وابسته به شوروى قرارگرفت.
بيانيه دوازدهم شهريور كه مشتمل بر 12 ماده بود، اولين سندكتبى و بيانيه اعلام وجود و نخستين سنگ بناى حزب دموكرات آذربايجان به حساب می آيد كه با 48 امضا در آن زمان انتشار يافت.[4]
محمدديهيم يكى از شرورترين افراد منطقه تبريز بود كه از نخستين لحظه اعلام خودمختارى آذربايجان به يارى جعفرپيشه ورى و ديگر ايادى و اذناب شوروى رفت و با جمع آورى عدهاى از عناصر بدنام براى خود گروهكى تشكيل داد و از طريق دامن زدن به جو تهديد و ارعاب و مزاحمت و آزار مردم به اخاذى مشغول شد. او براى اذيت و آزار مردم حدى نمىشناخت و حرص وآز و عطش وى براى دستيابى هرچه سريعتر به پول و ثروت، موجب شد تا هر روز گستاختر از روز پيش، دست تعدّى و تجاوز به مال و ناموس مردم دراز كند و امنيت و امان مردم تبريز را وجه المصالحه زورگوی هاى خويش قراردهد. بزودى آوازه خشونت «ديب سيزمحمد» در سرتاسرآذربايجان پيچيد و شكايتهاى فراوانى از نحوه رفتار او با مردم به گوش مسئولين رسيد. تعدد و فراوانى اين شكايات سران حزب دموكرات را واداشت، تصميم به تنبيه و محدود كردن قدرت محمدديهيم بگيرند.
صدور دستور تنبيه محمد ديهيم با ضعف فرقه دموكرات مقارن بود. در اين ايام ژوزف استالين و احمدقوام(قوام السلطنه) به توافق رسيده بودندودولت شوروى پذيرفته بود تا در ازاى گرفتن امتياز بهره بردارى از نفت شمال ايران، نيروهايش را از سرزمين ما خارج كند. براين اساس آشفتگى خاصى برتشكيلات حزب دموكرات آذربايجان سايه افكنده بود. زيرا سران و اعضاى اين حزب میدانستند كه با خروج سربازان شوروى، آنان نيز بايد از قدرت خداحافظى كنند و از ايران بگريزند.
تحت تاثير همين آشفتگى بود كه خبر تنبيه محمد ديهيم قبل از اجرا به گوش او و يارانش رسيد و محمد ديهيم و دوستانش از وحشت گرفتار شدن به غضب دموكراتها فرار را بر قرار ترجيح دادند و هريك در جاى امنى پنهان شدند. اين وضع تا هنگام خروج آخرين سرباز اتحاد شوروى از ايران ادامه يافت. از اين روى وقتى نيروهاى ارتش شاه، پس از حصول اطمينان از خروج سربازان روسى به اين منطقه رفتند تا به اصطلاح آذربايجان را نجات دهند!! محمدديهيم و گروهش خود را در صف مخالفان فرقه دموكرات جازدند و به استقبال نيروهاى اعزامى از تهران رفتند و درروز بيست ويكم آذر در كار [به اصطلاح ] تسخيرتبريز شركت كردند.
از اين روز دوره جديدى از زندگى محمدديهيم آغاز گرديد و او كه تا چندى قبل در كنار حزب دموكرات قرارداشت، اينك فدايى و متحد محمدرضا پهلوى شده بود و با هدف بهره بردارى از اين موقعيت جديد، تلاش و تكاپو آغاز نمود. وى به هنگام خروج از مخفيگاه نام گروهش را تغيير داد و آن را جمعيت فداكاران آذربايجان ناميد و با شعار «خدا، شاه، ميهن» در خيابان هاى تبريز به راه افتاد.
به هر صورت ماجراى فرقه دموكرات و وقايع آن دوران با شكست اين فرقه و فرار میرجعفرپيشه ورى به نقطه پايان می رسد، اما محمدديهيم از آن دست برنمی دارد و همواره می كوشد تا پيروزيهاى آن ايام را به سود خود مصادره كند. از اين روى در طول پنج دوره نمايندگى مجلس به مناسبت 21 آذر سخنان تكرارى و ملالت آورى را برزبان می راند و ضمن تمجيد از ارباب خود- محمدرضاپهلوى - در پيرامون وقايع آن روزهاى به اصطلاح افتخارآميز!؟می گفت:
«افتخاردارم كه آن روز فرمانده آن عده جان نثار بودم. مفتخرم به اين كه... خاك پاك آذربايجان را از وجود عناصر ناپاك پاك كردم و شاهنشاه لقب سرباز فداكار به جان نثار داد (عدهاى از نمايندگان- آفرين) از دست شاهنشاه به اخذ نشان درجه يك شجاعت مفتخر شدم (عدهاى از نمايندگان درود برشما) و بازاز
دست شاهنشاه در مقابل فداكارىهايم به اخذ نشان درجه يك رستاخيز مفتخرشدم و از دست شاهنشاه به اخذ مدال درجه يك همايون مفتخرشدم (آفرين) و اين مراحم شاهانه براى خودم وخانوادهام مايه افتخار است.»[6]
«... روز 21 آذريكى از روزهاى پرافتخار ويكى از روزهاى باعظمت آذربايجان است...خودم يكى از سربازانى بودم كه در رأس يك جمعيتى كه تا آن روز در حال خفا در زيرزمين مبارزه می كرد، در رأس آن جمعيت، جمعيت فداكاران آذربايجان سربازى بودم كه درآن مبارزه كردم...»[7]
وى در ايام بعداز انقلاب هم به همان صورت، در انديشه بهره بردارى از آن روزهاست و در مصاحبه اى میگويد:
«... از من پرماجراتر كسى در ايران نيست. در جوانى سرى پرشور و وجودى سراپا آتش داشتم. در تبريز جمعيت فداكاران آذربايجان را تشكيل داده بودم. من در آذربايجان با دست خالى و مشت كودتا كردم و پيشه ورى را بيرون انداختم و به تهران تلگراف كردم و قشون دولتى بدون كوچكترين خونريزى وارد تبريز شد...»[8]
اما ماجراى اخراج پيشه ورى [9] كه محمد ديهيم از آن به عنوان «كودتاى بدون خونريزى» يادمىكند، به قيمت جان بيش از بيست هزار نفر تمام شد و اين كشتار بعد از فرار سران حزب دموكرات به شوروى، توسط نيروهاى نظامى شاه و اوباش محلى به سركردگى محمدديهيم انجام شد. ماجراى گوشواره هاى خون آلود و دندان هاى
طلاى شكسته شده و ظلم و تعدى قداره بندان جمعيت به اصطلاح فداكاران آذربايجان و جنايات افرادى چون میرشريف، كورميررحيم، قيزيل ديش، عباس پاسبان، سوپورگه چى محمدتقى، شورباتقى، لوتو شاهباز هنوز از خاطره كهنسالان تبريزى زدوده نشده است.
البته محمد ديهيم اكنون ادعا می كند اين قتل عام و كشتار مردم بيگناه و تجاوز به عنف به نواميس مردم توسط اعضاى فرقه دموكرات انجام شده است، اما شواهد و مدارك، خلاف اين ادعا را اثبات میكنند. يكى از روزنامههاى چاپ باكو در سال 1326 شمسى نوشت:
«... تعداد پناهندگان فرقه دموكرات به شوروى، نزديك به هفتادهزار نفربوده است و تمام رهبران و اعضاى مهم اين حزب همگى به شوروى آمدهاند...»[10]
ويليام داگلاس قاضى آمريكايى كه خود به آذربايجان رفته بود، رفتارارتش شاهنشاهى را با مردم آذربايجان بدين سان بيان می كند:
«... وقتى ارتش ايران به آذربايجان بازگشت، وحشت برپا نمود، سربازان قتل وغارت و تاراج به راه انداختند، آنها هرآنچه به دستشان میرسيد و هرآنچه میخواستند تصاحب میكردند و رفتار سربازان روس بسيار برازنده تر از اعمال وحشيانه سربازان نجات بخش ارتش شاهنشاهى بود. به طورىكه خاطره فوقالعاده زشت و شومى در آذربايجان بجاگذاشت. در آذربايجان اموال و احشام دهقانان به غارت رفت و زنان ودختران مورد تجاوز قرارگرفتند. گرچه رسالت ارتش ايران، آزادى آذربايجان بود، ولى آنها مردم را غارت كردند وپشت سرخود مرگ و نابودى بجاگذاشتند. به دنبال ارتش، مالكين فرارى بازگشتند. آنها به دريافت بهره مالكانه همان سال اكتفا نكردند، بلكه بهره سال قبل را نيز از دهقانان پس گرفته و آنچنان روستاييان را غارت كردند كه آنها ذخيره غذايى خود را از دست داده گرفتار گرسنگى شدند...»[11]
به اين ترتيب معلوم می شود تمام كسانى كه قتل عام شدند ويا مورد تجاوز قرارگرفتند در شمار مردمان ساده دلى بودند كه از ظلم نظام شاهنشاهى به ستوه آمده و در مقابل نيروهاى خونريز او مقاومت می كردند و توسط افرادى چون محمدديهيم و يارانش به خاك مذلّت می افتادند.
پس از خاتمه يافتن مسأله حزب دموكرات، محمدديهيم در تبريز موقعيتى نظير شعبان جعفرى (شعبان بی مخ از عوامل كودتاى ننگين 28 مرداد ) درتهران پيدا می كند و همانند او براساس دستورالعمل كارگزاران رژيم پهلوى به فعاليتهاى ضدمردمى می پردازد.
ديهيم در اين ايام به روزنامه نگارى رو می آورد و در صدد گرفتن امتياز روزنامه برمی آيد. وى در شرح حالى كه براى كتاب «چهره مطبوعات معاصر» نوشته است، ادعا می كند كه فعاليت مطبوعاتى خود را از سال 1311 شمسى آغاز كرده[12] كه اين مورد هم از موارد لاف زدنها و گزافه گویی هاى اوست. زيرا او در دوران ديكتاتورى رضاخان به قمارخانه دارى و ديگر كارهاى خلاف عفت عمومى مشغول بوده است.
براساس مدارك موجود محمد ديهيم بالاخره در سال 1328 امتياز روزنامه آذرآبادگان[13] را می گيرد و با هدف حمايت از شاه و با كمك هاى اعطايى دربار و كانونهاى وابسته به انتشار آن اقدام می كند. او از همان اولين شماره در خدمت محمدرضا پهلوى قرار می گيرد. وبراى خوش خدمتى تصويرتمام قدى از محمدرضا پهلوى را برروى جلد چاپ می كند و زيرآن می نويسد:
«زنده و جاويد باد شاهنشاه محبوب ايران... سلام برتو اى وارث تاج و تخت كيانى و اى مظهر استقلال و عظمت ايران، اى نگهدارنده اورنگ جم، اى يگانه اميد وپناه ايرانيان...»[14]
وى اين روش را در تمام شماره هاى اين نشريه ادامه می دهد و در هر شماره به طريقى از محمدرضا پهلوى تعريف و تمجيد می كند.
اعطاى امتياز به محمد ديهيم و انتشار روزنامه «آذرآبادگان» موجبات خشم جامعه مطبوعاتى را فراهم می آورد و برخى از جرايد را وا می دارد تا عليه او دست به افشاگرى بزنند و به دليل همين خشم و نارضايتى بودكه روزنامه اخترشمال در مورد محمدديهيم نوشت:
« ...اينها همان كسانى هستند كه هميشه نان را به نرخ روز می خوردند و به هر لباسى ملبس می شوند و به خيال خود پرده اى روى خيانت هاى خود كشيده و از بی عرضگى و خودخواهى تيمسارها و حضرت اشرف ها استفاده كرده و با وقاحت خود را وطنپرست می نامند...»[15]
زندگى محمد ديهيم هيچ تفاوتى با زندگى ديگرمزدوران بيگانه و شاه ندارد. او كه خود را رهبر «جمعيت فداكاران آذربايجان» می ناميد، در سال 1325 در خيابان تربيت تبريز، شاعرجوان محمدباقرنيكنام را ترور می كند.[16]
ديهيم در تمام دوران روزنامه نگاريش كارى جز چاپلوسى شاه و تعريف و تمجيد از رژيم پهلوى انجام نداد. وى بعد از شكست برنامه اعدام انقلابى محمدرضا پهلوى در محوطه دانشگاه تهران در روز پانزدهم بهمن، همه ساله در اين روزجشنى برگزار می نمود و به مناسبت رفع خطر از وجود شاه!! به صورت راديويى، سخنرانى ايراد می نمود.
در سال 1328 وقتى محمدرضا شاه به واشنگتن سفركرد، ديهيم در روزنامه «آذربادگان» نوشت:
«شاهين تيز پرواز از ايران براى اولين بار بال وپرگشود و در گلشن آزادى (منظورامريكا) بيارميد. اين شاه بلندپرواز هفته گذشته به پرواز درآمد و در جوار مشعل آزادى دنيا كه فروغ تابناك آن ديدگان كثيف شب پرگان شوم عالم بشريت را می آزارد، فرود آمد...آرى امروز محمدرضا پهلوى كه يگانه مظهر ايرانيت و بارزترين نشانه از نژاد آريايى است به سرزمين عدل و داد، امريكا گام نهاد...»[17]
همانطور كه درسطور بالا ملاحظه مى كنيد محمدديهيم امريكا را «گلشن آزادى» و «سرزمين عدل وداد» می نامد.
او در بهمن ماه 1328 به همراه ابوالقاسم جوان كه با برداشتن اموال فرقه دموكرات به نان و نوايى رسيده، بازگشت شاه از يك مسافرت خارجى را تبريك گفته و «بقاى ذات شاهانه» را می طلبد و به اين خاطر جشنى در تبريز برگزار می كند و كسانى همچون صدرالاشرفى، حبيب دادفر، اشرفى گنجه به همراه او زنده باد شاه را سرمی دهند وى از اين همه نوكرى و دنائت بسيارشادشده و خبرآن را در روزنامه اش چاپ می كند.[18]
محمدديهيم در تمام دوران نهضت ملى كردن صنعت نفت، هم به سياق گذشته همچنان رودرروى مردم ايستاده بود و همراه با مامورين انتظامى در كار سركوب و آزار مردم مبارز و آزاديخواه شركت می كرد و با افتخار می گفت:
« من و دوستانم درجمعيت فداكاران آذربايجان، فداييان شاه و سربازان ارتش و پاسبان افتخارى شهربانى هستيم...»[19]
محمدديهيم نسبت به دكترمصدق و آيتالله كاشانى هم عناد وكينه داشت وآنان را عامل سيه روزى و فقر مردم ايران معرفى مىكرد.[20] و در هر شماره از نشريه «آذرآبادگان» به شيوه كاملاً ناجوانمردانه اى آنان را آماج حملات خود قرار مىداد. او حكومت دكتر مصدق را عامل رواج چاقوكشى، قتل، فقرو بدبختى و ورشكستگى و كشتار میخواند با طرح دعوى ايران عليه انگليس در ديوان دادگسترى لاهه مخالفت می ورزيد:
«دكتر مصدق به لاهه می رود تا از حقوق ايران دفاع كند و فردفرد ملت ايران در مقابل دكترمصدق قيام كرده اند و از حقوق ايران مظلوم دفاع می كنند »[21]
و در اين دوران با هر توجيهى از انگلستان دفاع می كند و مخالفت خود را با خارج ساختن نفت مردم ايران از دست كمپاني هاى انگليسى اعلام می كند.
ناگفته نماند وى در كودتاى 28مرداد 1332 در تبريز نقش مستقيم داشت و يكى از افتخاراتش تصرف راديو تبريز به همراه اوباش زيردست خود در جمعيت فداكاران آذربايجان بود. او دراين عمليات از همراهى ابوالقاسم جوان كه داراى يك ارتش مسلح و سواركار بود، بهره می گرفت.[22]
محمدديهيم در كار روزنامه نگارى از على جواهركلام، فراماسونر معروف [23]و عنصر وابسته به بيگانه دستور می گرفت و از اين طريق خود وروزنامه اش به شبكه جاسوسى مطبوعاتى «بدامن» -كه توسط پايگاه «سيا» در ايران و با عضويت افرادى چون نصرت الله معينيان، مهدى ميراشرافى، مصطفى مصباح زاده و عبدالرحمن فرامرزى و على جواهركلام سازمان داده شده بود- [24] وصل مى شد. او دانش وسوادكافى براى نوشتن مقالات روزنامه را نداشت. اين ضعف او را على جواهركلام جبران می كرد و به طور مرتب مقالات مهم روزنامه آذرآبادگان را می نوشت.
ديهيم پس از اينكه در كار گرفتن امتياز روزنامه توفيق يافت، انديشه نمايندگى مجلس به سرش افتاد و در انتخابات دوره هفدهم مجلس شوراى ملى شركت كرد و خود را كانديداى نمايندگى مردم تبريز نمود. اما روحانيون مبارز و مسلمان آذربايجان عليه اين اقدام او شوريدند و با افشاگرى برسرمنابر مانع از انتخاب او شدند. وى كه ازاين اقدام بشدت برآشفته بود. در يك شماره فوق العاده روزنامه آذرآبادگان، روحانيون مبارز را«دزد لباس روحانيت» و ماجراجو و آشوب طلب خواند.[25]
طرفه آنكه ديهيم در دوره هاى بعدهم داوطلب نمايندگى مجلس می شود و به دليل سوابق روشن، بويژه دريافت نشانه اى ويژه از شاه و دوستى نزديك با سپهبد شاه بختى، نظامالسلطنه مافى و محمودجم و نيز علاقه مندى به سپهبدكيا، تقی زاده، دكتراقبال و محمدساعد[26] باعث می شود تا او به مجلس نوزدهم[27] راه يابد. وى به دليل حرف شنوى و اطاعت مطلق از رژيم موفق شد تا اين موقعيت را براى خود حفظ كند و در دوره هاى 20[28]، 21، 22 و 23 مجلس شورا به عنوان نماينده حضور يابد.[29]
ديهيم در ايام بعد از كودتا
محمد ديهيم يكى از كسانى بودكه پس از كودتاى 28 مرداد مورد توجه بيشتر رژيم قرارگرفت و كميسيون اعطاى امتيازات به رياست سرلشكر حسن اخوى او را در شمار ياران رژيم و فعالان كودتا معرفى كرد و براين اساس محمدرضا پهلوى وى را مورد توجه قرارداد و يك چاپخانه كامل و گرانقيمت را- كه متعلق به فرقه دموكرات آذربايجان بود و درمقابل باغ گلستان تبريز قرارداشت - به صورت رايگان به او بخشيد. ديهيم بعدازپيروزى انقلاب اسلامى هم اين چاپخانه را كه به نام «چاپخانه آذرآبادگان» نامگذارى كرده بود، همچنان دراختيار دارد.
اندكى بعد از كودتاى 28 مرداد زمانى كه حكومت كودتا به طور كامل مستقرشد و پس از اينكه قرار داد كنسرسيوم بين ايران و شركتهاى نفتى به امضا رسيد، دولت امريكا كه اندك فراغتى در ارتباط با ايران پيدا كرده بود، فرصت يافت تا با هدف تحكيم مواضعى كه به چنگ آورده بود، سازمانها و نهادهايى درجهت پشتيبانى از منافع امپرياليستى خود و به طوركلى جريان جهانى سلطه ايجاد نمايد. اين نهادها عبارت بود ازكلوپ روتارى و كلوپ لاينز و جمعيت تسليح اخلاقى كه هريك به طريقى ماشين حكومتى محمدرضا پهلوى را به جريان جهانى سرمايه دارى وصل می كرد تا رژيم او هرچه بيشتر در خدمت كارتل ها و تراست ها قراربگيرد.
عضو مؤسس لاينز
امپرياليسم امريكا براى اينكه بتواند رجال جوان تر ايرانى را به خدمت بگيرد، نيازمند تشكيلات «لاينز» در ايران بود. از اين رو، يك جاسوس امريكايى به نام مستعار شفيق منصور به ايران آمد و يكى از اتاقهاى سفارت امريكا را محل كار خود قرارداد و پس از ملاقات با حسين علا وزيردربار وقت، تلاش براى سازماندهى كلوپ لاينز ايران را آغاز كرد.
او در روز پانزدهم فروردين 1335 شمسى سى نفر از اعضاى سرشناس را كه از سوى سازمان جاسوسى امريكا از ميان تجار، سرمايه داران، اساتيد دانشگاه و روزنامه نگاران انتخاب كرده بود، به محل «كيان هتل» تهران دعوت كرد و مسأله تاسيس كلوپ لاينز ايران را با آنان درميان گذاشت و محمدديهيم يكى از اين سی نفر بود.[30]
ديهيم پس از اينكه از سوى سازمان جاسوسى امريكا براى عضويت در كلوپ لاينز فراخوانده می شود، تمام توان خود را در خدمت اين تشكيلات مىگذارد. اوپس از چندى مأموريت سازماندهى و ايجاد كلوپ لاينز آذربايجان را برعهده مىگيرد و اين ماموريت را به انجام مىرساند. همكارى ديهيم، با تشكيلات بين المللى لاينز آنقدر صميمانه بود كه وقتى اين تشكيلات تصميم گرفت ايران را به پنج منطقه مستقل تقسيم كند، وى را به سرپرستى يكى از اين مناطق برگزيد و محمد ديهيم را به عنوان رييس منطقه 354D منصوب كرد.[31]
محمد ديهيم دردوران انقلاب
محمد ديهيم از مخالفان فعال انقلاب اسلامى دراستان آذربايجان شرقى بود و از نخستين روز آغاز حركتهاى رهایی بخش اسلامى ملت ايران در مقابل آن موضع مخالف داشت. او كه در اين ايام رياست منطقه 354 D لاينز - كه شامل منطقه آذربايجان شرقى وغربى می شد - را برعهده داشت، روزنامه خود را در خدمت پراكنده كردن مردم و ايجاد روحيه يأس و نوميدى درآنان به كار گرفته بود و در صفحات آن به طور مرتب براى بقاى سلطنت و ماندگارى رژيم پهلوى تبليغ می كرد. وى با هدف بهره بردارى از احساسات مذهبى مردم به شيوه نامگذارى شاه و اعضاى خانوادهاش اشاره می كند و می نويسد:
«...رهبر بزرگ ملت ايران، محمدرضا پهلوى، نه تنها از خانوادهاى معتقد و مومن به مقدسات دين وآيين اسلام هستند، شايد تنها خانوادهاى باشند كه نام همه اعضاى ذكور آنان به رضا ختم می شود. از طرفى اعتقاد اين خاندان به بزرگان اسلام اين بس كه تمام ضريح هاى عتبات عاليات به وسيله شاهنشاه آريامهر تعمير و يا ساخته شده است...»[32]
محمدديهيم زمانى كه دريافت طوفان انقلاب مهار شدنى نيست و بزودى اين طوفان طومار خاندان پهلوى را در هم خواهد پيچيد، كوشيد تا فريبكارانه خود را در صف مردم جاى دهد. براين اساس، به عنوان يك روزنامه نگار علاقهمند به اسلام وارد عرصه سياسى اجتماعى شد و با هدف منحرف كردن افكار عمومى و تضعيف رهبرى واقعى انقلاب، به سراغ آيتالله سيدكاظم شريعتمدارى - كه هوادار نظريه رفورميستى «شاه سلطنت كند و نه حكومت» بود- رفت و كوشيد تا اين روحانى سازشكار را به عنوان رهبر انقلاب معرفى كند و براى تقويت موقعيت و جايگاه او، متن تلگراف تعدادى از روحانيون آذربايجانى در جهت حمايت از آيت الله شريعتمدارى را درصفحات روزنامه خود چاپ كرد و آيت الله شريعتمدارى را
پيشواى مذهبى مردم آذربايجان خواند.[33]
اما اين اقدامات محمد ديهيم با بى توجهى كامل مردم آذربايجان مواجه شد واو ناچارگرديدانتشار روزنامه«آذرآبادگان»را متوقف سازد.
تعطيلى اين روزنامه دوماه به طول می انجامد. اما او پس از پيروزى انقلاب اسلامى مجددا دست به كار می شود و به زعم باطل خود و به اميد اينكه براى خود جايگاهى در ميان رجال ودولت مردان جديد دست و پاكند، روزنامه خود را انتشار می دهد و تصويرى از آيت الله سيدكاظم شريعتمدارى را در صفحه اول آن چاپ می نمايد و سلسله مقالاتى از دكترابراهيم يزدى در پيرامون جنبش هاى اسلامى را در صفحات داخلى آن درج می كند.
طرفه اينكه وى درحالى كه خود را شيفته اسلام نشان می دهد، دكترعلى شايگان را كه پس از كودتاى 28 مرداد از كشور خارج و بيست روز بعد از پيروزى انقلاب اسلامى به كشور وارد می شود به عنوان رييس جمهور آينده ايران معرفى می نمايد و از رجال ليبرال و ملی گرا و رهبران جبهه ملى پشتيبانى می كند. درحالى كه همگان هنوز خاطره دشمنىهاى او با مصدق و سران جبهه ملى را در پروسه قبل از كودتاى28 مرداد 1332 فراموش نكرده بودند.
سازماندهى انجمنهاى ادبى
همكارى در سازماندهى باشگاههاى لاينز تنها ماموريت محمد ديهيم نبود. او پس از كودتاى 28 مرداد عهده دار وظايف ديگرى نيز بود كه ازجمله اين وظايف می توان به سازماندهى و ايجاد انجمنهاى ادبى و فرهنگى و مرتبط ساختن آنها با جريان فراماسونرى[34] ايران اشاره كرد.
لازم به يادآورى است كه جريان فراماسونرى در مسيرفعاليت هاى خود به انجمنهاى محلى و صنفى و ادبى وفرهنگى اهميت فراوانى می داد و براى اينكه آنها را در مسير دلخواه هدايت كند، يكى از «اساتيد ارجمند» فراماسونرى ايران به نام ركن الدين همايونفرخ را[35] مسئول سرپرستى و اداره امور آنها كرده بود و محمد ديهيم از كسانى است كه با همايونفرخ ارتباطى بسيار نزديك داشت وبه دستور و هدايت و اشاره او انجمنهاى ادبى را تاسيس يا اداره می كرد.
زمانى كه جنگ در جبهه نظامى پايان يافت و مسأله تهاجم فرهنگى در دستور كار ضدانقلاب قرارگرفت، موضوع سازماندهى اين انجمن ها بارديگر مورد توجه واقع شد و ركن الدين همايونفرخ با هدف راه اندازى اين انجمنها به تهران آمد وبه مدد محمدديهيم و دكتر حسين احمدى به سازماندهى اينگونه انجمنها مشغول شد. محمد ديهيم شخصا به اين نقش خود در سازماندهى اينگونه انجمن ها معترف است و در مصاحبهاى با مجله «دنياى سخن» به اين نكته اشاره می كند:
« ...درسال 1335 كه به تهران آمدم، در يك روز چهارشنبه عدهاى از دوستان اهل شعر وادب را به خانه ام دعوت كردم و انجمن آذرآبادگان را تشكيل دادم... بعد از تشكيل انجمنهاى آذرآبادگان و مولوى اعضاى اين انجمن را تشويق كردم كه خود نيز انجمنى تأسيس كنند... من شخصا 16 انجمن ادبى در تهران ايجاد كردم...»[36]
همزمان با پيروزى انقلاب اسلامى وافشاشدن ارتباطات بسيارى از انجمنهاى ادبى و فرهنگى با كانونهاى قدرت بيگانه و تعطيل شدن آنها، محمدديهيم نيز جلسات انجمن آذرآبادگان را تعطيل كرد. اما پس از پايان گرفتن جنگ و فعال شدن دشمن درعرصه تهاجم فرهنگى، او هم دست به كار شد و انجمن ادبى «صائب» را تأسيس كرد. او در اين مورد مىگويد:
«...انجمن ادبى صائب در حال حاضر هردوهفته يكبار روزهاى چهارشنبه برگزار مىشود و براى آن دبيرى را انتخاب كرده ام كه اين زحمت را آقاى محسن فتوحى (قيام) به عهده دارند...»[37]
لازم به يادآورى است كه محسن فتوحى (قيام) از ياران نزديك ديهيم در روزگار پهلوى است كه مقام سردبيرى مجله شيرنامه، ارگان باشگاههاى لاينزايران را نيز برعهده داشته است.
به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه محمد ديهيم و دوستانش از سال 1368 در انديشه بازگشايى انجمن هاى ادبى بوده اند. اما اين امر از سوى جريان فراماسونرى به حضور ركن الدين همايونفرخ موكول شده بود.
با آمدن همايونفرخ به تهران در سال 1370 چندين انجمن ادبى و فرهنگى اعلام موجوديت كردند و اين انجمن ها گردهم آمده و به بهانه تجليل از هنرمندان قديمى جلساتى را در محل سينماتئاترگلريز برگزاركردند.
در نخستين جلسه آنها افرادى چون محمدعلى فردين، ناصرملك مطيعى، تقى روحانى و حميدقنبرى حضورداشتند و در آن از خدمات هنرى على تابش و ملك مطيعى تجليل شد.
اين حركت در همان زمان مورد اعتراض عدهاى ازدوستان انقلاب قرارگرفت و هفته نامه كيهان هوايى پيرامون آن نوشت:
«اين انجمنها به بهانه تجليل از بزرگان هنر وادب ايران سعى در احياى ضدارزش هاى نظام شاهنشاهى دارند...»[38]
او هفته اى يكبار در خانه خود مراسمى برگزار می كرد و از دوستانش پذيرايى می نمود. شركت درخانه ديهيم براى عموم آزاد اما داشتن كراوات براى مردان اجبارى بود.
اين اقدام محمدديهيم نشان از گستاخى ضدانقلاب دارد. بله آنها كه با طلوع خورشيد انقلاب اسلامى در سوراخ پنهان شده بودند، اينك با هدف ضربه زدن به ارزشهاى نظام، زدن كراوات را براى حضور در جلسات اجبارى اعلام می كنند.
سرانجام محمدديهيم در 23 بهمن ماه 1378 تسليم مرگ شد. برخى محافل و انجمنها - كه ظاهرا زيرپوشش انجمنهاى ادبى هنرى و فرهنگى به فعاليت مشغول شدهاند- از اوبه عنوان «انسان با فضيلت و تقوا» ياد كردند و ضمن چاپ پيامه اى تسليت برايش مراسم ترحيم ترتيب دادند. درشمار اينگونه محافل ومجامع می توان از انجمن ادبى صائب، انجمن ادبى اميركبير، انجمن ادبی پنا، انجمن ادبى گلستان سعدى وانجمن حافظان فرهنگ و هنر ايران نام برد.[39]
برخى محافل و انجمنها و افرادى كه در مرگ محمدديهيم سوگوار شدند، مرتبط به جريان فراماسونرى و روتارى بودند و بعضا چون انجمن «پنا» وانجمن «حافظان فرهنگ و هنر ايران» اززيرمجموعه هاى علنى كلوپ روتارى بودند كه توسط سناتور ابراهيم خواجه نورى و ركن الدين همايونفرخ سازماندهى شده بودند.
اى كاش كسانى كه امضاى خود را برپاى اعلاميه ترحيم و تسليت محمدديهيم گذاشته و او را انسانى با فضيلت و تقوا ناميدهاند، پاى صحبت مردم آذربايجان و كسانى كه از جنايتهاى «ديبسيزمحمد»آسيب ديدهاند، می نشستند و از آنان در پيرامون مراتب فضيلت و تقواى!! محمدديهيم می پرسيدند.
* * * *
[1]- شرح و عملكرد «محمدديهيم» ابتدا در تاريخ 21/6/79 در سلسله مطالب «نيمهپنهان» در روزنامه كيهان به چاپ رسيد ومتن حاضر پس از بازنگرى و ويرايش مجدد از نظرخوانندگان گرامى مىگذرد.
[2]ـ چهره مطبوعات معاصر، انتشارات پرس اجنت، ص 187.
[3]ـ وى تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در تبريز به پايان رساند و قبل از شهريور20 مدتى رييس پيشاهنگى آذربايجان بود. ر.ك روزنامه اطلاعات، مورخه 11/7/1342.
[4]ـ ر.ك به كتاب «گذشته؛ چراغ راه آينده است»، صص 284- 287.
[5]ـ پس از آنكه مجلس چهاردهم اعتبارنامه وى را ردكرد. فرقه دموكرات آذربايجان را با حمايت مالى و معنوى شوروى تشكيل داد.
[6]ـ مذاكرات مجلس شوراى ملى، نطق قبل از دستورديهيم در جلسه علنى 91 مجلس شوراى ملى، مورخه 24/9/1347.
[7]ـ مذاكرات مجلس شوراى ملى - دوره بيست ويكم، جلسه نوزدهم، مورخهيكشنبه 24/9/1342.
[8]ـ ماهنامه دنياى سخن، شهريورماه 1370.
[9]ـ جعفرپيشهورى در آذر 1325 به باكو گريخت و در آنجا در مرداد 1327 به طرزمرموزى در تصادف اتومبيل كشته شد.
[10]ـ سهيل ستارهسى، چاپ باكو، مورخه 11 دسامبر 1947، ص 6.
[11]ـ كتاب «سرزمينى عجيب با مردمى مهربان» متن انگليسى چاپ نيويورك 1951، ص 45، فصل آذربايجان.
[12]ـ پرس اجنت، چهره مطبوعات معاصر، ص 1.
[13]ـ هفتهنامه، مجله سياسى-اجتماعى، ناشرافكار جمعيت فداكاران آذربايجان، طرفدار حزب مليون، يادآورى مىشود. وى پيش از اين روزنامه «شاهين» را انتشارمی داد.
[14]ـ روزنامه آذرآبادگان، شماره يك، سال 1328.
[15]ـ روزنامه اخترشمال، شماره 623، سال 1328.
[16]ـ روزنامه مهدآزادى، مورخه 26/3/ 1376.
[17]ـ ديهيم، محمد، روزنامه آذرآبادگان، مورخه 29/8/ 1328.
[18]ـ هفته نامه آذربايجان، مورخه 17/6/137.
[19]ـ ديهيم، محمد، روزنامه آذرآبادگان، مورخه 3/9/1329.
[20]ـ همان، مورخه 16/2/1331.
[21]ـ همان، مورخه 4/3/1331.
[22]ـ هفتهنامه آذربايجان، مورخه 17/6/1377.
[23]ـظهوروسقوط سلطنتپهلوى، ج 2، ص 246.
[24]ـ همان.
[25]ـ ديهيم، محمد، روزنامه آذرآبادگانفوقالعاده، مورخه 5/12/1330.
[26]ـ آرشيوكيهان، محمدديهيم، خرداد 1339.
[27]ـ «انتخابات دوره نوزدهم الگوى كاملى از انتخابات دوران رضاشاهى بود دو گروه كاملاً حذف شدند. يكى از هواداران سپهبد زاهدى و به عبارت ديگر 28 مردادى ها وديگر آن تعدادكسانى كه در پارهاى مسايل چون قرارداد نفت مخالفت كرده بودند. جريان انتخابات دوره نوزدهم ديگر كاريكاتورى بيش نبود. مجلس دستچين كه نه تنها در آن از نمايندگان واقعى مردم خبرى نبود، بلكه رژيم حتى افرادميانه رو را هم بيرون ريخته بود.» به نقل از كتاب ادوار قانون گذارى دردوران مشروطيت، جلد3، ص 567.
[28]ـ «مجلس بيستم تنها مجلسى بود كه براى تشكيل آن دوبار انتخاب كردند و نخستين مجلسى بود كه تعداد نمايندگان آن به 200 نفر رسيد با وجود اين مجلس بيستم فقط دوماه ونيم دوام كرد و از اين مدت يكماه و نيم سرگرم كارهاى تشريفاتى يا درحال تعطيل بود. مجلس بيستم درعين حال گرانترين مجلس تاريخ مشروطيت ايران بود زيرا 90 درصد نمايندگان منتخب اين دوره براى انتخاب خود به اين مقام از صد تا پانصدهزار تومان خرج كرده بودند و هرگز ديده نشده بود كه براى غصب كرسى وكالت اين همه پول به جيب اين يا آن ريخته شود. به نقل از كتاب «ادوارمجالس قانونگذارى دردوران مشروطيت، ج3، ص 692.»
[29]ـ در بيست ويكمين دوره ازانتخابات مجلس شاه موفق شده بود پارلمانى جديد را روى كار بياورد كه علاوه برحمايت از برنامه هايش فاقد افراد مستقل يا داراى استعداد پديد آوردن استقلال براى خود باشد.
- به نوشته مطبوعات در اكثر حوزههاى انتخاباتى دوره بيست ودوم مجلس شوراى ملى، تكليف انتخابات قبلاً معلوم شده بود و كانديداهايى كه شانس انتخاب شدن نداشتند يا اصلاً به حوزههاى انتخابيه خود نرفتند يا يكى دوهفته قبل از شروع انتخابات حوزههاى انتخابيه را ترك كرده بودند دراين دوره از انتخابات بساط خريد و فروش رأى تا اندازهاى رونق داشت به طورى كه دربعضى از حوزهها حتى شماره اسكناسهاى ردوبدل شده نيز يادداشت شده بود.
- درانتخابات مجلس بيست وسوم كسانى كه موردنظر احزاب بودند از صندوقها سردرآوردند. نتيجه اين انتخابات كم وبيش همان بود كه قبلاً پيش بينى شده بود، يعنى حزب ايران نوين با فرستادن 180 نفرنماينده به مجلس و تصاحب سه چهارم كرسىها اكثريت مطلق را به دست آورد.
منبع پيشين - صص: 709،785،841.
[30]ـ رايين، اسماعيل، فراموشخانه و فراماسونرى در ايران، جلدسوم، ص 456.
[31]ـ نشريه آذرآبادگان، سال 29، شماره 2863، مورخه 19/3/1356.
[32]ـ روزنامه آذرآبادگان، مورخه 24/8/1357.
[33]ـ روزنامه آذرآبادگان، مورخه 9/8/1357.
[34]ـ «آخرينوضعيت تشكيلات فراماسونرى در ايران» عنوان گزارشى است كه درتاريخ 20/12/1351 توسط ساواك تهيه گرديده است. اين گزارش 10 صفحهاى اطلاعات مفيدى درباره تشكيلات ولژهاى فعال فراماسونرى در ابتداى دهه 50 شمسى ارايه مىدهد و حاوى اسامى بيش از 110 نفر از سران فراماسونرى در كابينه هويدا، مجلسين سنا و شوراى ملى، وزارت خارجه و نخستوزيرى است. نام محمد ديهيم در رديف 19 گزارش يادشده آمده است. فصلنامه 15خرداد، شماره 23، سال پنجم، پاييز75.
[35]ـ ركنالدين همايونفرخ كه به عضويت لژ فراماسونرى تهران درآمده بود بعدها به هميارى برادران ماسونى توانست عنوان «دكترى» نيز به دست آورده و به سلك اهل قلم درآيد و كتابهايى در زمينه حافظشناسى نظير«حافظ خراباتى» و غيره منتشر سازد. به نقل از فراموشخانه و فراماسونرى در ايران، جلدسوم، ص 679
[36]ـ ماهنامه دنياى سخن، ويژه نامه انجمنهاى ادبى، شهريور ماه 1370.
[37]ـ همان.
[38]ـ هفتهنامه كيهان هوايى، مورخه 30/10/1370.
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.