خبر های ویژه

نظامی گنجوی ؛ روزهایی از زندگی شاعر

22 اسفند 1402

از سینما تا کار شاقه؛ کارگردان سابقه‌دار افغان در ایران کارگری می‌کند

14 بهمن 1402

وفادار ماندن به قربانیان دیکتاتوری آرژانتین

5 آبان 1402

آخرین عکس از چارلی چاپلین مردی که همه مان را خنداند

31 شهریور 1402

تراژدی جنگ ! سوختن زمین ، خونین شدن خاک!

29 شهریور 1402

روز ملی سینما و نحوه شکل گیری اولین سینمای تاریخ ایران در تبریز

22 شهریور 1402

همه چیز همه جا به یکباره برنده اسکار شد

22 اسفند 1401

فانوس های بامبو به یاد کشته شدگان سونامی

10 اسفند 1401

بازیگر نقش اسمرالدا ی گوژپشت نتردام درگذشت

26 دی 1401

دختر کوچولوی کبریت فروش

15 دی 1401

خوب ، بد و زشت- اثر سرجو لئونه

16 شهریور 1401

فیلم سینمایی گمشده

7 خرداد 1401

سیزدهمین جنگاور + ویدئو

25 آذر 1400

نگاه کن چه کسی برگشته است، فیلمی از بازگشت هیتلر!

7 آذر 1400

استدلال تاریخی، حافظه غیرارادی و براندازی گفتمان بالکانیستی +,ویدئو

13 آبان 1400

رونمایی از پوستر رسمی جشنواره «ونیز» ۲۰۲۱

31 تیر 1400

8 آبان 1399

سرنوشت یک انسان اثر میخائیل شولوخف + فیلم

انسان و سرنوشت

«سرنوشت یک انسان» روایت‌گر داستان زندگی مردی است که سرنوشت وی، در طی دو جنگ جهانی به‌صورت دردآلودی شکل گرفت زیرا منجر به از دست دادن دارایی‌های معنوی او مانند خانواده، آزادی و... توسط نازی‌ها شد. کتاب «سرنوشت یک انسان» با نثری روان زندگی سرشار از درد و رنج و سختی در دوران جنگ و همچنین مشکلات و درد‌های روحی بعد از آن را به تصویر می‌کشد و بر سرنوشت شکست‌ناپذیر یک انسان در برابر ظلمات پیاپی دنیوی تاکید دارد. «بعضی شب‌ها خوابم نمی‌برد. فقط در ظلمت شب خیره می‌شوم و به فکر فرو می‌روم. از خود می‌پرسم: چرا این کار را کردی؟ به خاطر زندگی بود؟ چرا این طور فلجم می‌کنی؟ چرا شکنجه‌ام می‌کنی؟ ولی جوابی برای این سوالات خود نه در ظلمت شب و نه در روشنایی روز نمی‌یابم... نه، جوابی نمی‌یابم. مسلما جوابی نیز نخواهم یافت!»

تبریز امروز:

 

کتاب «سرنوشت یک انسان» روایت‌گر داستان زندگی مردی است که سرنوشت وی، در طی دو جنگ جهانی به‌صورت دردآلودی شکل گرفت زیرا منجر به از دست دادن دارایی‌های معنوی او مانند خانواده، آزادی و... توسط نازی‌ها شد. کتاب «سرنوشت یک انسان» با نثری روان زندگی سرشار از درد و رنج و سختی در دوران جنگ و  همچنین مشکلات و درد‌های روحی بعد از آن را به تصویر می‌کشد و بر سرنوشت شکست‌ناپذیر یک انسان در برابر ظلمات پیاپی دنیوی تاکید دارد.
«بعضی شب‌ها خوابم نمی‌برد. فقط در ظلمت شب خیره می‌شوم و به فکر فرو می‌روم. از خود می‌پرسم: چرا این کار را کردی؟ به خاطر زندگی بود؟ چرا این طور فلجم می‌کنی؟ چرا شکنجه‌ام می‌کنی؟ ولی جوابی برای این سوالات خود نه در ظلمت شب و نه در روشنایی روز نمی‌یابم... نه، جوابی نمی‌یابم. مسلما جوابی نیز نخواهم یافت!»

 

سرنوشت یک انسان Судьба человека ، اقتباس فیلم شوروی از میخائیل شولوخوف در 1959 و با کارگردانی سرگئی بوندارچوک است. در سال انتشار آن جایزه بزرگ اولین جشنواره بین المللی فیلم مسکو را از آن خود کرد

 ***

سرگئی فدوروویچ بوندارچوک Серге́й Фё́дорович Бондарчу́к یکی از چهره های برجسته سینمای روسیه در دهه های 1950 تا  1970 بود. وی به خاطر نمایش های گسترده فیلم های خود ، از جمله اقتباس بین المللی با تحسین چهار قسمت از جنگ و صلح لئو تولستوی و حماسه واترلو جنگ ناپلئونی شناخته شده است.

 

کارهای بوندارچوک افتخارات بین المللی متعددی را برای وی به ارمغان آورد. تولید حماسی او از جنگ و صلح تولستوی برایش افتخاری بزرگ افرید ، او  هم در نقش اصلی پیر بزوخوف را بازی کرد و هم کارگردانی کرد ، جایزه گلدن گلوب بهترین فیلم خارجی زبان (1968) و اسکار بهترین فیلم خارجی زبان در سال 1968 را بدست اورد .  او هم قهرمان قهرمان سوسیالیست و هم هنرمند خلق اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی شد.

سرگئی بوندارچوک که در بلوزرکا ، در استان خارسون اتحاد جماهیر شوروی اوکراین متولد شد ، دوران کودکی خود را در شهرهای ییسک و تاگانروگ گذراند و در سال 1938 از مدرسه شماره 4 تاگانروگ فارغ التحصیل شد. اولین اجرای وی به عنوان بازیگر در سالن تئاتر تاگانروگ در سال 1937 بود وی تحصیلات خود را در مدرسه تئاتر روستوف دان ادامه داد (1938–1942). وی پس از تحصیل در جریان جنگ جهانی دوم علیه آلمان نازی به ارتش سرخ پیوست . وی به دلیل شجاعت در جنگ ها مدال گرفت و با افتخارات در سال 1946 مرخص شد.

در سال 1948 ، بوندارچوك اولین فیلم خود را در گارد جوان به كارگردانی سرگئی گراسیموف انجام داد. در سال 1952 ، وی برای بازی در فیلم تاراس شوچنکو جایزه دولتی را دریافت کرد. در سن 32 سالگی ، او جوانترین بازیگر شوروی بود که دارای برترین عنوان هنرمند خلق اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است. در سال 1956 ، او با همسر آینده خود ایرینا اسکوبتسوا در فیلم اتللو بازی کرد. در سال 1959 ، او بر اساس داستان کوتاه به همین نام میخائیل شولوخوف اولین کارگردانی خود را با سرنوشت یک مرد انجام داد.

بوندارچوک با تولید حماسی فیلم جنگ و صلح تولستوی ، که با اکران بیش از هفت ساعت در سینما انجام شد ، شش سال کار کرد و بوندارچوک ، که هم نقش پیر بزوخوف را بازی کرد، جایزه اسکار را از آن خود کرد و به شهرت جهانی رسید. .  یک سال پس از موفقیت  ، در سال 1969 ، وی در نقش مارتین به همراه یول برینر و اورسون ولز در حماسه یوگسلاوی نبرد نرتوا به کارگردانی ولیکو بولاجیچ بازی کرد.

اولین فیلم انگلیسی زبان او واترلو در سال 1970 بود که به تهیه کنندگی دینو د لاورنتیس تولید شد. در اروپا ، منتقدان آن را به دلیل صحنه های نبرد حماسی و جزئیات در نبرد های دوران ناپلئون قابل توجه دانستند. با این حال ، در گیشه شکست خورد. وی در سال 1970 به عضویت حزب کمونیست درآمد. یک سال بعد ، وی به عنوان رئیس اتحادیه سینماگران منصوب شد ، در حالی که وی کارگردانی خود را ادامه داد ، به سمت فیلم های سیاسی هدایت شد ، بوریس گودونوف را قبل از برکناری در سال 1986کارگردانی کرد.

در سال 1973 ، او رئیس هیئت داوران هشتمین جشنواره بین المللی فیلم مسکو بود. 

در سال 1975 او کارگردانی آنها برای کشورشان جنگیدند که به جشنواره کن 1975 وارد شد.  در سال 1982 ، زنگ های قرمز ، بر اساس ده روزی که جهان را به لرزه درآورد جان رید  ساخته شد. فیلم بوریس گودونوف در سال 1986 نیز در همان سال در کن به نمایش درآمد. 

آخرین فیلم بلند بوندارچوک ، و دومین فیلم انگلیسی او ، با بازی روپرت اورت نسخه تلویزیونی حماسی فیلم شولوخوف و  دن آرام است ، . این فیلم در 1992-1993 فیلمبرداری شد اما فقط در نوامبر 2006 در کانال یک پخش شد ، زیرا با استودیوی ایتالیایی بر سر بندهای نامطلوب قراردادش اختلافاتی داشت . پس از مرگ او ، فیلم برای چندین سال در قفل ماند تا اینکه در سال 2006 بازیابی و اکران شد.

در سال 1995 ، پس از مرگش به دلیل مشارکت در سینما در نوزدهمین جشنواره بین المللی فیلم مسکو ، به او دیپلم افتخار اعطا شد. 

او ابتدا با اینا ماکاروا ، مادر بزرگترین دخترش ، ناتالیا بوندارچوک (متولد 1950) ازدواج کرد. ناتالیا را با بازی در فیلم سولاریس آندره تارکوفسکی در سال 1972 به خاطر می آورند.

او هنگامی که هر دو در اتللو حضور داشتند ، با همسر دوم خود ایرینا اسکوبتسوا آشنا شد و آنها در سال 1959 ازدواج کردند. آنها دارای دو فرزند بودند ، النا بوندارچوک بازیگر (2009 - 1962) و یک پسر فیودور (متولد 1967) ، که با او در بوریس گودونوف بازی کرد ، بازیگر و کارگردان محبوب فیلم روسی که به دلیل موفقیت خود در 9 مین باکس آفیس شناخته شده است.

بوندارچوک در 20 اکتبر 1994 ، در سن 74 سالگی ، بر اثر حمله قلبی درگذشت. وی در گورستان نوودویچی ، مسکو به خاک سپرده شده است. در ژوئن 2007 ، همسر سابق وی اینا ماکاروا از مجسمه برنز بوندارچوک در زادگاهش ییسک رونمایی کرد.

شولوخوف و جنگ

میخائیل شولوخوف در سال ۱۹۰۵ در روستای کروجلنین در نزدیکی وشنسکایا در حومه جنوبی رود دن از مادری اوکراینی و پدر اهل روستایی از نژاد روس متولد شد. وی در دوران زندگی خود جنگ‌های زیادی را تجربه کرد. در 17 سالگی اولین کتاب خود «داستان دن» را نوشت و بعد از آن کتاب‌های دیگری را به رشته تحریر در آورد که «دن آرام» معروف‌ترین اثر وی به شمار می‌رود. از دیگر آثار وی می‌توان به «آن‌ها برای سرزمین پدری‌شان جنگیدند»، « زمین نوآباد»، « کره اسب» و... نیز اشاره کرد. شولوخوف در سال 1941 جایزه استالین، در سال 1960 جایزه لنین در شوروی و در سال 1965 جایزه نوبل ادبی را به خود اختصاص داد و سرانجام در سال 1984 دیده از جهان فرو بست.

شولوخوف در روسیه ، در "سرزمین قزاق ها" - روستای کروژیلین ، بخشی از استانیتسا ویوشنسکایا ، در منطقه اداری سابق میزبان قزاق دون متولد شد. پدرش ، الکساندر میخائیلویچ شولوخوف (1825– 1925) عضوی از طبقه متوسط ​​پایین جامعه بود ، در زمان های مختلف کشاورز ، تاجر گاو و آسیاب چی شده بود . مادر شولوخوف ، آناستازیا دانیلوونا چرنیکووا (1871–1942) ، از نژاد دهقانان اوکراین بود (پدرش دهقانی در منطقه چرنیهویو بود). او تا زمانی که می خواست با پسرش مکاتبه کند ، سواد پیدا نکرد. خانواده وی دون قزاق نبودند ، بلکه اینوگورودین بودند ، اصطلاحی نسبتاً تحقیرآمیز که توسط قزاقان دن برای خارجیانی که در قلمرو میزبان قزاق دون در حاشیه رودخانه دون مستقر شدند ، به کار رفته است. اینوگورودین بسیار فقیرتر از قزاقهای دان بود و از رأی دادن به مقامات دولت میزبان مستثنی بودند (میزبان قزاق دون مجاز به انتخاب تقریباً رهبران خود بود به جز آتامانی که رئیس میزبان بود که همیشه توسط امپراطور انتخاب می شد). 

شولوخوف تا سال 1918 در مدارس کارگینسکایا ، مسکو ، بوگوچار و وسنسکایا تحصیل می کرد ، در حالی که در 13 سالگی در جنگ داخلی روسیه به طرف بلشویک پیوست. چند سال بعدی را به جنگ پرداخت. در طول جنگ داخلی روسیه ، اینوگورودین تمایل به حمایت از سرخ ها داشت در حالی که دون قزاق ها تمایل به حمایت از سفیدها  داشتند.

شولوخوف در 17 سالگی شروع به نوشتن کرد. وی اولین کار ادبی خود ، داستان کوتاه "مارک تولد" را در 19 سالگی به پایان رساند. در سال 1922 شولوخوف به روزنامه نگاری به مسکو نقل مکان کرد ، اما مجبور شد از طریق کار دستی زندگی خود را تأمین کند. او از 1922 تا 1924 استیون ، سنگ تراش و حسابدار بود ، اما به طور متناوب در "سمینارهای" نویسندگان نیز شرکت می کرد. اولین اثر منتشر شده وی مقاله هجوآمیز بود ، "آزمون" (19 اکتبر 1923).  در 1924 شولوخوف به وسنسکایا بازگشت و خود را وقف نوشتن کرد. در همان سال با ماریا پتروونا گروموسلاوسایا (1901–1992) ، دختر پیوتر گروموسلاوسکی ، آتمان دهکده بوکانوفسکایا ازدواج کرد. آنها دو دختر و دو پسر داشتند.

اولین کتاب میخائیل شولوخوف، داستانهایی از دن بود ، یک بخش از داستانها که عمدتاً بر اساس تجربیات شخصی وی در منطقه زادگاهش در طول جنگ جهانی اول و جنگ داخلی روسیه ساخته شده است ، در سال 1926 منتشر شد. بعداً به یک فیلم محبوب تبدیل شد.

در همان سال ، شولوخوف شروع به نوشتن کتاب "جریان آرام دن" کرد که چهارده سال طول کشید (1926-1940). این اثر پرخواننده ترین داستان شوروی شد و به عنوان نمونه ای قدرتمند از رئالیسم سوسیالیستی معرفی گردید .جایزه استالین ایالتی 1941 و هم جایزه نوبل ادبیات 1965 را برای وی به ارمغان آورد. این مقاله به تجربیات قزاق ها قبل و در طی جنگ جهانی اول و جنگ داخلی روسیه می پردازد.

تکمیل رمان دیگری به نام Virgin Soil Upturned که جایزه لنین را به دست آورد 28 سال به طول انجامید. این بخش از دو قسمت  دانه های فردا  1932 و  کشت بر روی دن 1960 تشکیل شده است و زندگی را در طی یک مجموعه در منطقه دن نشان می دهد.

داستان کوتاه "سرنوشت یک مرد" (1957) به یک فیلم محبوب روسی تبدیل شد.

در طول جنگ جهانی دوم ، شولوخوف در مورد تلاش های جنگ شوروی برای مجلات مختلف نوشت. وی همچنین ویرانی های ناشی از نیروهای ورماخت را در امتداد دن پوشش داد. مادر وی هنگام بمباران وزشنسکای در سال 1942 کشته شد.

رمان ناتمام شولوخوف ، آنها برای کشورشان می جنگند ، در مورد جنگ جهانی دوم است که در اتحاد جماهیر شوروی ، و هم اکنون در روسیه به عنوان جنگ بزرگ میهنی شناخته می شود. آثار جمع شده شولوخوف در سال های 1956 تا 1960 در هشت جلد منتشر شده است.

 

 

شولوخوف تقریباً پس از سال 1969 نوشتن را متوقف کرد و سالهای پایانی را در ویوشناسکایا استانیتسا گذراند. وی با استفاده از پول جایزه لنین خود یک مدرسه محلی ساخت و با جایزه نوبل خود خانواده را به یک سفر جاده ای از اروپا و ژاپن ببرد.  در سال 1972 او منتقد سرسخت الكساندر یاكوف ، رئیس وقت تبلیغات كمیته مركزی ، و مقاله خود "علیه ضدتاریخ" شد كه به ناسیونالیسم روسیه حمله كرد. این منجر به جلسه دفتر سیاسی و برکناری یاکوولف از سمت خود شد 

میخائیل شولوخوف در 21 فوریه 1984 بر اثر سرطان حنجره درگذشت. وی به همراه همسرش ماریا پتروونا شولوخوا (1902–1992) در حیاط خانه خود در ویوشناسکایا به خاک سپرده شدند. 

ارتباط با تبریز امروز

اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.

info@tabriz-emrooz.ir

اشتراک در خبرنامه

برای اطلاع از آخرین خبرهای تبریز امروز در کانال تلگرام ما عضو شوید.

کانل تلگرام تبریز امروز

فرم تماس با تبریز امروز

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری تبریز امروز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی وتولید توسططراح وب سایت