31 شهریور 1398
روز تعطیل بود ، بابام از من خواست که آماده بشوم تا به خانه بابا بزرگم برویم ، با خوشحالی آماده شدم و به سوی خانه پدر بزرگ راه افتادیم ؛ او با شادمانی در را بروی ما باز کرد ! بعد از کمی ، بابا بزرگ از من و بابام خواست تا با هم به خانه بابای بابا بزرگم ، که همان پدر بزرگ بابام بود برویم ! همگی با هم به خانه بابای بابا بزرگم رفتیم . در را که زدیم او نیز با خوشحالی ما را تحویل گرفت و از ما پذیرایی کرد. .....
تبریز امروز:
روز تعطیل بود ، بابام از من خواست که آماده بشوم تا به خانه بابا بزرگم برویم ، با خوشحالی آماده شدم و به سوی خانه پدر بزرگ راه افتادیم ؛ او با شادمانی در را بروی ما باز کرد !
بعد از کمی ، بابا بزرگ از من و بابام خواست تا با هم به خانه بابای بابا بزرگم ، که همان پدر بزرگ بابام بود برویم ! همگی با هم به خانه بابای بابا بزرگم رفتیم . در را که زدیم او نیز با خوشحالی ما را تحویل گرفت و از ما پذیرایی کرد.
بابای بابای بابام ، همان بابا بزرگ بابام از ماخواست تاکنار هم بایستیم تا یک عکس یادگاری همزمان از پسر و نوه و نتیجه اش بگیرد، بابام خودش را روی دوش باباش کشید و من هم تا خواستم روی دوش بابام ژست بگیرم تا بابا بزرگ بابام عکس ما را بگیرد ، ناگهان همگی روی گلدان شیشه ای بابای بابا بزرگم افتادیم و گلدان شیشه ای قدیمی شکست!
در این حال بود که بابای بابای بابام ، با عصبانیت بابابزرگ من را محکم تنبیه کرد، ناگهان من دیدم که بابا بزرگ من هم بابای منو محکم با سیلی مجازات کرد. در فکر بودم که ناگهان نوبت به مجازات من رسید، بابام با عصبانیت من را تنبیه کرد و یک سیلی محکم پشت گوشم خوابانید و حال من مانده بودم و اینکه چرا شکستن گلدان چرا در من ختم شد !
تصاویر از اریش ازر هنرمند آلمانی
متن : توفیق وحیدی آذر
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.