31 شهریور 1400

شیطانک معصوم در حوض باغ گلستان

توفیق وحیدی آذر

روی سکوی شیر آب در ورودی باغ گلستان نشسته بود، با یک لباس سرهم ! صورتش چرک بود ! چشمانش برق می زد ! خواستم دستم را بشویم ، بمن گفت ، می تونی تفنگ من رو پرکنی؟ خنده ام گرفت به او گفتم تفنگت را بده ببینم ! و او هم یک تفنگ پلاستیکی قرمز کوچک تر از دستانش را بمن داد ! تفنگش را با آب پر کردم ! بهش گفتم حال درش را بده، تا ببندم! گفت تو پیدایش کن ! گمش کرده ام ! من هم هاج و واج در حل این مسئله ماندم ! این ور و آن ور را نگاه کردم و چیزی را پیدا نکردم ! گفتم بابات کجاست؟ گفتم همین طرف ها ! ومردی یواشکی به گوشم گفت مادرش هم همین طرف هاست ! در یک گوشه ای زندگی می کنند! ژن او از نوع ژن فقرا بود ! قیافه اش دوست داشتنی و صدا و صحبتش همان صدای معصومیت یک کودک را داشت! موقع برگشتن به عمد راهم را از میان باغ گلستان انداختم ، تا باز و دوباره او را داخل باغ ببینمش! اما این بار خودش را به آب زده بود ! تا نیم تفنگ پلاستیکی اش را از آب بردارد ! گفت عکسم را می گیری ؟ گفتم می خواهی ! ؟ گفت آره عکسم را بگیر و من هم با خجالت عکس شیطانک معصوم باغ گلستان را برداشتم ! و چند دقیقه ای او را در ذهنم داشتم و همچنان که می گویند ، انسان نسیان کار است ، و او در میان آب از ذهن م پاک کردم ! تا بیاد نداشته باشم کودکی معصوم در آب بازی می کرد!

تبریز امروز:

معصومیت - باغ گلستان

 

روی سکوی شیر آب در ورودی باغ گلستان نشسته بود، با یک لباس سرهم ! صورتش چرک بود ! چشمانش برق می زد ! خواستم دستم را بشویم ، بمن گفت ، می تونی تفنگ من رو پرکنی؟ خنده ام گرفت  به او گفتم تفنگت را بده ببینم ! و او هم یک تفنگ پلاستیکی قرمز کوچک تر از دستانش را بمن داد ! تفنگش را با آب پر کردم ! بهش گفتم حال درش را بده،  تا ببندم! گفت تو پیدایش کن ! گمش کرده ام ! من هم هاج و واج در حل این مسئله ماندم ! این ور و آن ور را نگاه کردم و چیزی را پیدا نکردم !

گفتم بابات کجاست؟ گفتم همین طرف ها ! ومردی یواشکی به گوشم گفت مادرش هم همین طرف هاست ! در یک گوشه ای زندگی می کنند!

معصومیت - باغ گلستان

ژن او از نوع ژن فقرا بود ! قیافه اش دوست داشتنی و صدا و صحبتش همان صدای معصومیت یک کودک را داشت! موقع برگشتن به عمد راهم را از میان باغ گلستان انداختم ، تا باز و دوباره او را داخل باغ ببینمش! اما این بار خودش را به آب زده بود ! تا نیم تفنگ پلاستیکی اش را از آب بردارد !

گفت عکسم را می گیری ؟ گفتم می خواهی ! ؟ گفت آره عکسم را بگیر و من هم با خجالت عکس شیطانک معصوم باغ گلستان را برداشتم ! و چند دقیقه ای او را در ذهنم داشتم و همچنان که می گویند ، انسان نسیان کار است ، و او در میان آب از ذهن م پاک کردم ! تا بیاد نداشته باشم کودکی معصوم در آب بازی می کرد!

ارتباط با تبریز امروز

اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.

info@tabriz-emrooz.ir

اشتراک در خبرنامه

برای اطلاع از آخرین خبرهای تبریز امروز در کانال تلگرام ما عضو شوید.

کانل تلگرام تبریز امروز

فرم تماس با تبریز امروز

کلیه حقوق این سایت متعلق به پایگاه خبری تبریز امروز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی وتولید توسططراح وب سایت