فانوس های بهار بر روی درختدرخت را به نور آذین بستم زمین را به سبزه رنگ زدم تا تو بیایی با موسیقی شر شر آب به آواز نسیم به نور مهتاب و به گرمی خورشید و آب پاشی ابر تا گیسوان رنگینت را بازکنی و بر من بیافشانی
من و دوستم در مزرعه ؛ شاد دویدیمترانه مان آواز خروس بود گل بود و درخت و خانه آسمان شاد خورشیدی با تکه ای ابر و من و دوستم چقدر خندان در میان سبزه ها در مزرعه دویدیم چقدر شاد
وقتی روشنایی به سوی کتاب می رود
زاغچه
در مقابل آلودگی به سبزی نهال بیاندیشیم
کودکی در حین کار خوابش برده است هوا صفر درجه سانتیگراد ، پیاده رو خلوت، کودک کارگر، خواب نیمه روزی خود را با تکیه به صندلی سنگی در بلخ ادامه می دهد. او باز به تجارت قلم می پردازد به امید آنکه این فلم و خودکار او را از مصیبت های دورانش برهانند.
رویای گربه ها پیشی هم بالاخره حتما دارای یک رویاست ، حالا این کوچولوها هم رویای خود را دارند
آتش از کله ی مردطاها آقازاده همکلاسی من است ، او برایم نقاشی هایش را هدیه آورده بود و من می ترسیدم نتوانم آنها را خوب مواظبت بکنم ، بهترین کار را در فرستادن آنها به سمت دنیای اینترنت و صفحه نقاشی دیدم و ...........
اعتماد به نفساعتماد به نفس تنها چیزی است که در این پیشی کوچولو می توان دید ! او به خودش نگاه می کند و ببر را روی بوم به تصویر در می آورد!
پیشی ماوسپیشی رفته توی جعبه دمش رو تکون می ده !
گربه ها بر پشت بام های منهتنگربه ها در لبه های پشت بام های منهتن می نشینند و به شهر تماشا می کنند
کفشدوزک روی انگور من او را پیش از این هرگز ندیده بودم ! فقط از کتاب ها می شناختمش ! یک نقاشی! دو نقاشی ! و ده ها نقاشی از او دیده بودم ! انگور به خانه مان آمد! انگور شیرین! و او روی انگورها بود! و من او را شناختم ! چه زود ! و چه زود او را بدرود گفتم وقتی که باید کفشدوزک زیبای خانه را روی گل های باغچه می گذاشتمش!
گنجشک ها جیک جیک ، آوازش را می شنوی ....او در سرکوچه است ، جلو پنجره ... .همه جا .... از بس باماست .... گویا جزوی از زندگی ماست
سنگ آتشفشان، هندوانه ی دیم و کدوی تنبل هیچ ربطی به هم ندارند! سنگ ، هندوانه و کدو تنبل! اما کنار هم هستند ! و من دوربینم را برای گرفتن عکس شان آماده می کنم اما می توانم بگویم از این ماجرا هم می توان شاد بود و از کنار هم بودن آن زیبایی دید !
گربه در صف انتظاروقتی به ایستگاه غذا رسید متوجه شد که یک پیشی دیگر مشغول خوردن غداست ، چاره ای نبود باید نوبت می ایستاد تا آن پیشی سیر بشود و از باقی مانده او هم بخورد ، البته غذا زیاد بود و جای هیچ نگرانی هم برایش نبود!
تو هم بیا برای فوت کردن شمع ها شمع ها روی کیک نشستند شعله زدند و سوختند بهار گلگون تابستان پر میوه خزان رنگین و برف سفید و کیک و شمع خبر از یک سال دیگر دادند! این بار تو هم برای فوت کردن شمع ها بیا!
کلاژ با کاغذ برای کاردستی عصر ژوراسیک در دنیای مدرنوقتی تیتان اپه و تیتان رکس در خیابان های شهر تبریز با هم درگیر هستند ، کلاژ درگیری آنها بر روی کاغذ نقش می بندد .................
راستی، تو کجایی؟آب آبی است. آسمان آبی روشن بعضی ها می گویند نیلی ! خاک خاکی است و درخت سبز بر روی آن خورشید هم که سرجایش با ابرهایش در این ماجرا ، پس من کجا هستم ؟ کجا خواهم بود ؟ راستی! توکجایی؟
همسایه ها در منظومه شمسی من همسایه ها را دیدم از بزرگ تا کوچک زرد و سغید و قرمز سرد و گرم از همه شان مهربان تر خورشید بود که خانه مان را حرارت و روشنایی می داد.
دایناسور بر روی سنگ های عینالی دایناسور را می توان در عینالی دید ، باورتان نمی شود به عکس هایش نگاه بکنید !!
خانه و بازی ! عروس و شب پر ستاره دست در دست او زدیم به بازی مثل همیشه خنده شد همراه شادی خداوندا شادمانی و بازی باشد از آن زندگی
صدای حزن آلود ملودیکا در کوچه ای از کوچه های دنیا به گوش می رسد او هم یک بار شانس آمدن بر روی کره خاکی را داشته است ! او در این یک بار آزمون شانس ، ملودیکانواز کنار پیاده رو شده است ! کودک بر روی کف سنگی زمین نشسته است و با ملودیکا آهنگ غمین می نوارد ! غروب خورشید اندک اندک بر روشنایی ها سیطره می اندازد. دختر جوانی راه خود را خم می کند تاسکه ای به او بدهد ، پشت سر او یک دانشجوی جوان یک سکه دیگر تحویلش می دهد و عده ای بسیار از مقابلش رد می شوند و ............ او را جدی نمی گیرند ! مردی با کارتن به سمتش می آید ، کارتن مقوایی را بر روی زمین پهن می کند و از او می خواهد روی سنگ های سرد و نمور ننشیند و ...... باز صدای حزن آلود ملودیکا در کوچه ای از کوچه های دنیا به گوش می رسد و .....
بادکنک قرمز در دست تیرکسبا یک بادکنک قرمز بر دستانت ! بادبان های خیال را بر ذهنم بستم ! سریع تر از نور رفتم ! کوچه ، خیابان ، دشت و صحرا بدنبال تو گشتم ! کوی و برزن پایان گرفت و شهر تمام شد تو را نیافتم ! چه دور دست ها بود ، خیالت رویایی که آن را هم چندان نیافتم ! سرما ، گرما و سرزمین تو آنجا بودی ! با یک بادکنک قرمز بر دستانت !
دایناسور تیرکس در جنگل های تایگادایناسور تیرکس به جنگل های تایگا رسیده است ، وقتی که جنگل سرخ است
اشتراک در خبرنامه
برای اطلاع از آخرین خبرهای تبریز امروز در کانال تلگرام ما عضو شوید
شبکه های اجتماعی
ارتباط با ما
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.