توفیق وحیدی آذر

انسان والای دوست طبیعت با سختی های زمانه درگیر است - برای دوست محیط زیست عبدالله رسولی

تاریخ انتشار : ۱۶:۳۳ ۰۵-۱۰-۱۴۰۲

مهندس عبدالله رسولی دوستم مدت هاست زندگی شهری و خانه با آسانسور و حرارت مرکزی را رها کرده و به زندگی روستایی و چوپانی پرداخته است ، قطعه ای زمین در کنار سد آیدوغموش ، چند راس گاو و گوسفند و قلاب ماهیگیری برای مردی که تا دیروز ..............................

تبریز امروز:

عبدالله رسولی - اداره کل محیط زیست آذربایجان شرقی- کهلیک - کبک زخمی

مهندس عبدالله رسولی دوستم مدت هاست زندگی شهری و خانه با آسانسور و حرارت مرکزی را رها کرده و به زندگی روستایی و چوپانی پرداخته است ، قطعه ای زمین در کنار سد آیدوغموش ، چند راس گاو و گوسفند و قلاب ماهیگیری برای مردی که تا دیروز گاه سرپرست اداره کل حفاظت محیط زیست آذربایجان شرقی می شد و گاه معاون منابع طبیعی بود و گاه به اتاقی می رفت که بزور یک نفر در آن جا می شد ، اما او بهایی به این صندلی ها و فشارها نمی داد ! می گفت بنده ی پیر خراباتم که لطفش دائم است ................ و بدرفتاری ها برایش طنز محسوب می شدند ! در دوران مدیریت دکتر مرادعلی میرزایی او جوانان و سازمان های مردم نهاد را به شکل موثری برای حضور در اداره کل و گاه در آمفی تئاتر آن جذب کرده بود و اداره کل از یک سازمان بوروکراتیک به سازمانی مردمی و مرتبط با مردم تبدیل شده بود! او پرنده ، حیوان و تمام موجودات را احترام می گذارد ....

 با وی در مراسمی در شبستر همراه شدم ، آشیق که شکارچی بود ، در جشنی بزرگ و با شکوه در یک خانه ی دوستداران محیط زیست سلاح شکاری  را کنار گذارد و لباس محیط بانی به تن کرد و آواز عاشقی سر داد و شب را  با آوازهایش بسر کردیم !

او وقتی معاون اداره بود شخصا تقاضای بازنشستگی کرد و به صندلی نچسبید و برعکس که با تمام توان ان را هل داد و دور کرد و رها ساخت و  زد به روستا وزندگی چوپانی همراه با مطالعه و جمع آوری سنگ ها و مطالعه سنگ های کوچک گرانبها از بستر رودخانه و کوه و دشت ! کاری که هر زمان توانسته بود به آنجامش پرداخته بود و موقع رفتن از اداره، مجموعه ای از سنگ ها و فسیل را  در اتاقش بجا گذارد!

عبدالله رسولی با حوصله فسیل ها را پیدا می کرد و سنگ ها را برش می داد و از خواص و نوع آنها اندیشمندانه صحبت می کرد و در کنار آن همه پژوهش با گاو و گوسفند و گل های شلغم و پیاز و سیب زمینی در مزرعه اش مشغول می شد .تنش رنجور  ترکش های جنگ با متجاوزین عراقی بود  و ترکش ها به آرامی در وجودش جابجا می شدند ؛ از سر با تن و ..... همه جا ترکش های تیز بی رحم طی طریق می کردند و نمی دانستند در این گرمای تن چه روح سرکشی و بزرگ نهفته است.

او در ماه گذشته با سکته مغزی مواجه شده است! مردی شادمان و پراستقامت وفارغ از تعلقات زمینی ، اکنون زمینگیر شده است و برای ایستادن  در تلاش است ! زنگ زده بود و از روزهایی که در کوه ها چای سبز کوهی را با انواع گیاهان دم می کردیم ، می گفت ! و از روزهای پر مشکل حالش !

آرزوی سلامتی اش را دارم ! من و دوستانش!

 

توفیق وحیدی آذر

 

 

 

 


نظرات کاربران


@