ماریا مارتینون تورس

علیرغم آنچه که اخبار می گویند، ما یک گونه خشن نیستیم

تاریخ انتشار : ۰۲:۵۱ ۲۸-۰۸-۱۴۰۲

واقعیت این است که تعداد تعاملات مسالمت آمیز و حرکات همدلانه و دلسوزانه که همزیستی روزانه ما را بیان می کند، بی نهایت بیشتر از تعداد قسمت های خشونت آمیز است. اما آنها سوژه ی خبری نیستند آنها به این دلیل نیستند که تنها یک مرگ قابل اجتناب، زودهنگام، بی رحمانه یا غیرطبیعی برای تحت الشعاع قرار دادن شبکه ای از اقدامات خیرخواهانه خاموش یا صرفاً تسامح آمیز که گونه ای پیرامون آن سازماندهی شده است که افراد بسیار متفاوتی را در خود جای می دهد، کافی است. اعمال محبت آمیز گزارش خبری نیست، زیرا برای همنوع ما، محترمانه، صبور بودن یا اعتماد کردن - ما خود را در دستان دکتر، حمل کننده، آشپز، معلم یا مراقب قرار می دهیم، حتی اگر آنها را نشناسیم- طبیعی است. . این چیزی است که ما به عنوان وحشیانه یا غیرقابل قبول و غیرعادی درک می کنیم، - ظلم، کودک کشی، شکنجه، تجاوز - که به خبر تبدیل می شود، زیرا نکوهش و طرد نیز در آن فریاد جمعی و آن خبر مستتر است.

تبریز امروز:

انسان و خشونت

ماریا مارتینون تورس
مدیر CENIEH، تیم تحقیقاتی Atapuerca و نویسنده "Homo imperfectus" (Ed. Destino)، مرکز ملی تحقیقات در مورد تکامل انسان (CENIEH)


منظره‌ای که پانورامای جنگ های کنونی به ما ارائه می‌دهد، یکی از محوری‌ترین پرسش‌های زیست‌شناسی، فلسفه و اخلاق را زنده می‌کند: آیا هومو ساپینس گونه‌ای خشن است؟

این موضوع پیچیده ای است که مدارس ظاهراً مخالف پیرامون آن توسعه یافته اند. از یک سو کسانی هستند که معتقدند شر در ذات انسان وجود دارد. از سوی دیگر، کسانی که پرخاشگری انسان خردمند را به رفتارهایی نسبت می دهند که توسط بافت اجتماعی-فرهنگی آموخته یا تعدیل شده است.

از نظر انسان‌شناسی، می‌توان با تجزیه و تحلیل مرگ‌های ناشی از تجاوز که تاریخ گونه ما را از زمان پیدایش آن مشخص کرده است، به این موضوع نزدیک شد و آنها را با سطح فعل و انفعالات کشنده‌ای که در حیوانات دیگر رخ می‌دهد، به‌ویژه حیواناتی که بیشتر با آن‌ها در ارتباط نزدیک مواجه هستیم، مقایسه کرد. . .

تجزیه و تحلیل مقایسه ای بیش از 1000 گونه پستاندار، که در سال 2016 انجام شد و در نیچر منتشر شد، 2 درصد از مرگ و میر ناشی از خشونت بین فردی  درصدی مشابه با تجزیه و تحلیل داده های تاریخی بیش از 600 جمعیت انسان خردمند از پیش از تاریخ تا عصر معاصر را برای گونه ما پیش بینی کرد..

این 2 درصد عددی بسیار شبیه به عددی است که برای اکثریت قریب به اتفاق نخستی‌ها به دست آمده است، که نشان می‌دهد خشونت ما می‌تواند میراث مشترکی در تاریخ تکاملی ما با سایر پستانداران اجتماعی باشد. در هر صورت، رقم مورد انتظار برای نوع حیوانی است که ما هستیم. به عبارت دیگر، ما خشونت‌آمیزتر از آن چیزی که به عنوان نخستی‌ها هستیم، نخواهیم بود، که به هیچ وجه تلاشی برای نسبی کردن شدت آن نیست، بلکه تلاشی برای ایجاد زمینه آن در قلمرو حیوانات است.


یکی از عوامل اصلی که به نظر می‌رسد این تعاملات خشونت‌آمیز را مشروط می‌کند، ماهیت اجتماعی ما است: زندگی در گروه‌ها باعث درگیری و رقابت برای منابع می‌شود، در حالی که این دوره‌ها به سختی در گونه‌هایی با سبک زندگی منفرد ثبت می‌شوند.

این مطالعه همچنین توضیح می‌دهد که سطوح خشونت بسته به جمعیت، لحظه تاریخی و بافت اجتماعی-فرهنگی خاص هر گروه نوسان زیادی داشته است و بر این احتمال تأثیر می‌گذارد که این غریزه تهاجمی، بنابراین، از نظر فرهنگی مدولار است.

اگر ارقام واقعی مرگ و میر ناشی از قتل را نیز تحلیل کنیم، مقادیر در حدود 6 مرگ در هر 100000 نفر در نوسان است. این بدان معناست که حدود 0.006٪ از جمعیت جهان بر اثر خشونت همنوع (به دست فرد دیگری در همان گونه) می میرند.

دوره‌های مرگبار خاصی وجود دارد، به‌ویژه دوره‌هایی که در آن خشونت در مقیاس وسیع به دلیل دخالت حداقل یک ایالت، یا درگیری‌های مدنی یا استعماری که می‌تواند به حذف بی‌رحمانه یک گروه تمام شود، انجام می‌شود. نشان‌دهنده‌ترین نمونه اولین مورد، جنگ جهانی دوم بود، که در آن تخمین زده می‌شود که حدود 2 تا 3 درصد از جمعیت جهان می‌توانستند جان خود را از دست بدهند، اگرچه در برخی کشورها این رقم به 20 درصد از جمعیت آنها می‌رسید. و از درگیری‌های داخلی، نسل‌کشی اخیر در رواندا برجسته است که بیش از 800000 کشته برجای گذاشت.

خوب، شگفت‌آور است که حتی در این دوره‌های بی‌نظیر، درصد انسان‌هایی که به دست انسان‌های دیگر می‌میرند معمولاً از میزان پیش‌بینی‌شده برای نخستی‌سانان فراتر نمی‌رود.

خشونت بین فردی
مرگ و میر ناشی از خشونت بین فردی کمتر از 1 درصد از علل مرگ و میر را در مقایسه با بیش از 90 درصد مرگ های ناشی از بیماری و تقریباً 10 درصد مرگ های آسیب زا (تصادفات، خودکشی، عوارض مادر و کودک مرتبط با زایمان) تشکیل می دهد.

این اعداد شامل سایر انواع خشونت یا حملات غیرمستقیم که لزوماً به مرگ فرد ختم نمی شود (شکنجه، سوء استفاده، تبعیض، سوء تغذیه) نمی شود. اما در هر صورت، با توجه به این ارقام، به سختی می توان نتیجه گرفت که خشونت مشخصه گونه ماست (که من اصرار دارم که جدیت آن را به حداقل نمی رساند).

برخی از انواع خشونت را زمانی می توان تطبیقی ​​در نظر گرفت که برای به دست آوردن منابع (غذا، شریک زندگی، فضا) مفید باشند.

) به خصوص اگر اینها کمیاب باشند. این ابزار تداوم آن را توضیح می‌دهد، علی‌رغم اینکه رفتاری آشکارا مخرب دارد که به نظر می‌رسد در تضاد با موفقیت جمعیتی است. اما به طور کلی، انسان‌های خردمند برای کشتن به دنیا نیامده‌اند.

در واقع، جنگ نه تنها به آموزش فیزیکی، بلکه روانی نیز نیاز دارد تا با آن دشمن را از انسانیت خارج کرد و در نتیجه نابودی آن را تسهیل کرد. شکی نیست که اختراع سلاح های توپخانه و پرتابه، که گونه ما کشتن از راه دور را آموخته است، فرار از مکانیسم های بازدارنده ذاتی ما در برابر خشونت را تسهیل کرده است. زیرا چشمانی که نمی بینند (یا از دور می بینند) احساس نمی کنند (یا کمتر احساس می کنند).

همدلی و دلسوزی خبری نیست
واقعیت این است که تعداد تعاملات مسالمت آمیز و حرکات همدلانه و دلسوزانه که همزیستی روزانه ما را بیان می کند، بی نهایت بیشتر از تعداد قسمت های خشونت آمیز است. اما آنها سوژه ی خبری نیستند آنها به این دلیل نیستند که تنها یک مرگ قابل اجتناب، زودهنگام، بی رحمانه یا غیرطبیعی برای تحت الشعاع قرار دادن شبکه ای از اقدامات خیرخواهانه خاموش یا صرفاً تسامح آمیز که گونه ای پیرامون آن سازماندهی شده است که افراد بسیار متفاوتی را در خود جای می دهد، کافی است.

اعمال محبت آمیز گزارش خبری نیست، زیرا برای همنوع ما، محترمانه، صبور بودن یا اعتماد کردن - ما خود را در دستان دکتر، حمل کننده، آشپز، معلم یا مراقب قرار می دهیم، حتی اگر آنها را نشناسیم- طبیعی است. . این چیزی است که ما به عنوان وحشیانه یا غیرقابل قبول و غیرعادی درک می کنیم، - ظلم، کودک کشی، شکنجه، تجاوز - که به خبر تبدیل می شود، زیرا نکوهش و طرد نیز در آن فریاد جمعی و آن خبر مستتر است.

با این کار من نمی‌خواهم وحشیگری هر یک از مرگ‌های خشونت‌آمیز را بی‌اهمیت جلوه دهم، اما می‌خواهم نسبت به خطر پنهان شدن در پشت یک شکست‌گرایی عقیم هشدار دهم. ما نمی توانیم اجازه دهیم این اعتقاد ثابت نشده که گونه ما ذاتاً شیطانی است ما را وادار به تسلیم شدن پیشاپیش کند.

در مواقع بحران و ناامیدی اجتماعی، شاید وقت آن رسیده که خوش‌بینی کنیم.


نظرات کاربران


@