اوزون و اینجه بیر یولدایام من گئجه گوندوز گئدیرم حال و احوالیمی بیلمیرم گئجه گوندوز گئدیرم دونیایا گلدییم آن ، او زاماندا یوللاندیم ایکی قاپیلی بیر مهمانخانادا گئجه گوندوز گئدیرم حتی یوخودا دا گزیرم قالخماق اوچون سبب آختاریرام همیشه گئدن لری گوروره م گئجه گوندوز گئدیرم
عشقدن جانیمدا بیر پنهان مرض وار، ای حکیم خلقه پنهان دردیم اظهار ائتمه، زنهار، ای حکیم! وار بیر دردیم کی چوخ درماندان آرتیقدیر منه قوی منی دردیمله درمان ائیلهمه، وار، ای حکیم! گر باسیب ال نبضیمه، تشخیص قیلسان دردیمی آل امانت، قیلما هر بیدرده اظهار، ای حکیم! گل منیم تدبیر بیهودهمده سن بیر سعی قیل کیم اولام بو درده آرتیقراق گرفتار، ای حکیم! گؤر تنِ عریان ایله احوالیمی هیجران گؤنو، وار ایمیش روزِ قیامت، قیلما انکار، ای حکیم! چکمهیینجه چارهی دردیمده زحمت بیلمهدین کیم اولور درمانِ درد عشق دشوار، ای حکیم! رنج چکمه صحّت اوچون، ال فضولیدن گؤتور کیم قبول صحّت ائتمز بؤیله بیمار ای حکیم!
گوزومو آچاندا سن اولمایینجا قوللارین بوینوما ساریلمایینجا گوزومدن کونلومه نور دولمایینجا نئیلیرم اوفوقده چیخان سحری بوش یئره جاملاردان باخان سحری
میخائیل رودنیک به سال 1960 در ولادیمیر روسیه متولد شد. او در یک مدرسه هنر کودکان تحصیل کرد و از دانشکده هنر و گرافیک موسسه آموزشی ولادیمیر فارغ التحصیل شد. وی عضو اتحادیه خلاق هنرمندان روسیه و صندوق بین المللی هنراست. میخائیل نمایشگاه هایی در روسیه، اروپا، خاورمیانه و ایالات متحده آمریکا برگزار کرده است.
میرزا علی معجز شبستری شاعر صریح الهجه دوران رضاخان پالانی، با زبان توفنده و سخن تلخ جانگزا و برنده ی خود، نقشی بسیار استثنایی در تاریخ ادبیات آذربایجان دارد. او را با هیچ شاعری نمی توان مقایسه کرد. زبان طنز آلود بسیار تلخ وی، همه سردمداران زور و تزویر را در همه زمان ها گزیده است، می گزد و خواهد گزید. و در کنار تیغ زهر آلود زبان خود، روحی لطیف، غنایی و تغزلی نیز دارد و اگر بگویم که نوحه های جانسوز و مراثی از دل برآمده ی او، هنوز هم در ماه محرم الحرام ورد زبان عزاداران حسینی است، شخصیت استثنائی وی را بیش از پیش فراچشم خواهد داشت.
پرتوهای درخشان در شبِ عمیقِ در آسمان تیره چونان نیزه هایی پرتاب می شوند ؛ آسمان می درخشد ! سایه های غول پیکر با پیش و پس کشیدن رویاهامان، نزدیک می شوند و همه چیز را در درون مان در هم می آمیزند ؛ گذشته ی شیرین ، حال پر تلاطم ؛ آینده ی مبهم پر امید ، ایلدیریم همان صاعقه با شدت از درون مان فریاد می زند ، دردِ اشتیاقِ بی پایان - اشتیاقی که در آن هر زیبایی پاک در کلام حس های شاعر و نت های سلیس در نهرهای شعر و موسیقی اش روان می شود و درد و آلام هنگامی که تحلیل می رود. عشق، امید و شادی شکوفه می دهند و سعی می کنند سینه هایمان را با هارمونی های رنگین التیام دهنده زخم ها باشند.... همه حس هایی را پشت سر بگذارند که ما بر روی آن ها زندگی می کنیم ! این نگاهی به شعر شهریار در حیدربابایه سلام است ، که مانند سمفونی شماره پنجم بتهوون با نوای آغازین با تمام قدرت خود می کوبد و سپس لطافت را در نهرهای روان آب پاک برزمین می گستراند!
اما فردای آن روز درخت با آشیانه اش آنجا نبودند !
آی میرزا داییم منه بیر ناغیل سویله من سنین ناغیللارین ایچره گوزللیکلر تاپمیشام سنین گوزلریوی یوموب بیر آه چکیب باشلاماغیوا هوسلنیرم ........................................................................................................ سس سیز صداسیز شاعیریم انسان اولا بیلمز انسان ساییلان یوردونا مهمان اولا بیلمز سن یوردوی دوندرسن اگر باغ بهشته فیکرونده داهی روضه رضوان ا ولا بیلمز جهد ائت دیریلیقدا سنه اولموش دئمه سینلر سس سیز یاشاماق وارلیغا برهان اولا بیلمز
چه راز ها چه ناگفته ها برتو خواهم بست! چه آرزوها به تو خواهم گفت و تو را با چه امیدها روانه ات خواهم ساخت ! دلتنگی هایم را رازدار خواهی بود تا که به او بگویی که چه ها نگفتم به او قاصدهای سبک پرواز من !
سازمان بهداشت جهانی می گوید تا سال 2030، زندگی 5 میلیون نفر به دلیل باکتری های مقاوم به دارو در خطر خواهد بود زمانی که باکتریها و ویروسها به داروها واکنش نشان نمیدهند، ضد میکروبیها بیاثر میشوند و درمان عفونتها را سختتر میکنند و خطر عفونتهای جدید را افزایش میدهند.
نگفتمت مرو آنجا؟ ـ که آشنات منام در این سرابِ فنا، چشمهی حیات منام وگر بهخشم رَوی صدهزارسال ز من بهعاقبت بهمن آیی که منتهات منام نگفتمت که بهنقشِ جهان مشو راضی؟! که نقشبندِ سراپردهی رضات منام
موزه والترز بالتیمور مریلند نسخه خطی بوستان سعدی را از یک هدیه کننده ی ناشناس دریافت کرده و با هزینه ی بنیاد ملی علوم انسانی ایالات متحده تبدیل به نسخه دیجیتال نموده است.....به مناسبت روز سعدی تصاویر مینیاتوری و تذهیب های این کتاب در ویدئو با موسیقی اگمونت بتهوون معرفی می گردد
ای بهانه ی بی امان دلتنگی هایم ای فدایت ، دل خسته ی دیدار زمزمه نامت از رد پای کدام سایه برچهار دیواری سکوتم جای ماند که حتی زیر این تازیانه های روزگار چنین بی قرار در گوشم دائم نجوا می کند، کاش نسیم های فراموشی حوالی خیال تو در این دیار نیز هوس وزیدن می کرد ............
دیلبرا، دردِ دیلیمدن بئله عونوان ائتدیم کی، غمِ هیجریده دیل مولکونو ویران ائتدیم مومکون اولماز منه وَصلین، بیلیرم، حَشره کیمی اول سبب مسکنیمی کوه و بیابان ائتدیم عشق سولطانی منم قتلیمه فرمان گتیریب ائتمهدیم ترکِ وفا، طاعتِ فرمان ائتدیم ..............................................
محمدجواد محبت شاعر برجسته کرمانشاهی که مردم او را با شعر «دو کاج» می شناسند، صبح روز سه شنبه براثر عارضه قلبی در سن ۸۰ سالگی درگذشت.
پل لارنس دانبار هنگام مرگ در سال 1906 تنها 33 سال داشت. در زندگی کوتاه و در عین حال پربار خود، دانبار از گویش عامیانه استفاده کرد تا به تجربه سیاهپوستان آمریکایی در آغاز قرن بیستم آوازه و منزلت بدهد. او اولین سیاهپوست آمریکایی بود که به عنوان نویسنده امرار معاش کرد و در آغاز جنبش سیاهپوستان جدید و رنسانس هارلم نقش بسزایی داشت. دانبار همچنین یکی از نمادین ترین عبارات را در ادبیات سیاه نوشت -شعر خود "همدردی"، "می دانم چرا پرنده در قفس آواز می خواند" - . «... وقتی بالش کبود میشود و سینهاش زخم ! وقتی میلههایش را میکوبد .............. و او آزاد خواهد شد. این شادمانی یا سرود شادی نیست، بلکه دعایی است که از اعماق قلبش برمی خیزد ، آن خواهشی است که به سوی بهشت می فرستد - می دانم چرا پرنده در قفس آواز می خواند!
شبی دود خلق آتشی برفروخت شنیدم که بغداد نیمی بسوخت یکی شکر گفت اندران خاک و دود که دکان ما را گزندی نبود جهاندیدهای گفتش ای بوالهوس تو را خود غم خویشتن بود و بس؟ پسندی که شهری بسوزد به نار اگر چه سرایت بود بر کنار؟ ....................................................... اگر در سرای سعادت کس است ز گفتار سعدیش حرفی بس است همینت بسندهست اگر بشنوی که گر خار کاری سمن ندروی
من عاشیق ، یاسمن سیز باغلارین یاسمن سیز من ئولدوم گوله حسرت گولشن سیز ، یاسمن سیز یوغ آغلایان دوست کویونده گئتمه یین یاسه من سیز
خوشا جانانیله ن هم درد و هم راز اولدوغوم گونله ر سر کویینده ایتله رله هم آواز اولدوغوم گونله ر الیمده ناز زلفی قصه پرداز اولدوغوم گونله ر گویولده ناز عشقی سوزیله ساز اولدوغوم گونله ر اولان مجنون کیمی زنجیر عشقه بسته جانیم وای وطن آواره سی غربت اسیری خسته جانیم وای
ای ارک ترا به جان آزادی همواره مدافع وطن باشی ناظر به گذشتههای شورانگیز یادآور عزت کهن باشی چون بر سرکوی عشق من بودی شاهد به نیاز قلب من باشی ای شاهد بس امید و بس حرمان
می تراود مهتاب می درخشد شب تاب نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک غم این خفته ی چند خواب در چشم ترم می شکند نگران با من استاده سحر صبح می خواهد از من کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را در جگر لیکن خاری از ره این سفرم می شکند نازک آرای تن ساق گلی که به جانش کشتم....................
لوکلزیو سلسله تانگ (618-907) را عصر طلایی شعر چینی می داند. لوکلزیو و دونگ در تلاش مشترک خود مسائل پیچیده را ساده کردند و محدودیت های مکانی و زمانی را شکستند تا پنج شاعر برجسته از دوران تانگ یعنی لی بای، دو فو، بای جویی، لی شانگین و وانگ وی را در کنار آثارشان بررسی کنند، یعنی، از دیدگاه بین فرهنگی بر اساس مضامین مشترک در فرهنگ چینی و فرانسوی، مانند شراب، زنان، طبیعت، و احساسات، این دو به بررسی مجدد شعر سلسله تانگ در زمینه انضباطی ادبیات تطبیقی و جهانی می پردازند.
این سطور آغازین منظومه ای بزرگ در خاورزمین است که به تصویر پردازی زندگی با ترسیم صحنه ای از ایلدیریم همان تندر و روان شدن سیل در روستا و به تماشا ایستادن دخترکان به عبور سیل می پردازد ......... شاعر به شوکت مردمان و ایل سلام می فرستد تا اسم او هم بر زبان ها جاری شود !
اخبار ، گزارشات ، عکسها و فیلم های خود را برای ما ارسال دارید . برای ارسال میتوانید از طریق آدرس تلگرامی یا ایمیل استفاده کنید.