نگفتمت مرو آن‌جا؟ ـ که آشنات من‌ام
نگفتمت مرو آن‌جا؟ ـ که آشنات من‌ام در این سرابِ فنا، چشمه‌ی حیات من‌ام وگر به‌خشم رَوی صدهزارسال ز من به‌عاقبت به‌من آیی که منتهات من‌ام نگفتمت که به‌نقشِ جهان مشو راضی؟! که نقش‌بندِ سراپرده‌ی رضات من‌ام
مینیاتور و تذهیب های بوستان سعدی نسخه موزه والترز
موزه والترز بالتیمور مریلند نسخه خطی بوستان سعدی را از یک هدیه کننده ی ناشناس دریافت کرده و با هزینه ی بنیاد ملی علوم انسانی ایالات متحده تبدیل به نسخه دیجیتال نموده است.....به مناسبت روز سعدی تصاویر مینیاتوری و تذهیب های این کتاب در ویدئو با موسیقی اگمونت بتهوون معرفی می گردد
رد پای سایه ها
ای بهانه ی بی امان دلتنگی هایم ای فدایت ، دل خسته ی دیدار زمزمه نامت از رد پای کدام سایه برچهار دیواری سکوتم جای ماند که حتی زیر این تازیانه های روزگار چنین بی قرار در گوشم دائم نجوا می کند، کاش نسیم های فراموشی حوالی خیال تو در این دیار نیز هوس وزیدن می کرد ............
غمِ هیجریده دیل مولکونو ویران ائتدیم
دیلبرا، دردِ دیلیمدن بئله عونوان ائتدیم کی، غمِ هیجریده دیل مولکونو ویران ائتدیم مومکون اولماز منه وَصلین، بیلیرم، حَشره کیمی اول سبب مسکنیمی کوه و بیابان ائتدیم عشق سولطانی منم قتلیمه فرمان گتیریب ائتمه‌دیم ترکِ وفا، طاعتِ فرمان ائتدیم ..............................................
شاعر دو کاج درگذشت
محمدجواد محبت شاعر برجسته کرمانشاهی که مردم  او را با شعر «دو کاج» می شناسند، صبح روز سه شنبه براثر عارضه قلبی در سن ۸۰ سالگی درگذشت.
زندگی کوتاه اما درخشان پل لورنس دانبار، شاعری که به کار و تلاش سیاه‌پوستان وقار بخشید.
پل لارنس دانبار هنگام مرگ در سال 1906 تنها 33 سال داشت. در زندگی کوتاه و در عین حال پربار خود، دانبار از گویش عامیانه استفاده کرد تا به تجربه سیاهپوستان آمریکایی در آغاز قرن بیستم آوازه و منزلت بدهد. او اولین سیاهپوست آمریکایی بود که به عنوان نویسنده امرار معاش کرد و در آغاز جنبش سیاهپوستان جدید و رنسانس هارلم نقش بسزایی داشت. دانبار همچنین یکی از نمادین ترین عبارات را در ادبیات سیاه نوشت -شعر خود "همدردی"، "می دانم چرا پرنده در قفس آواز می خواند" - . «... وقتی بالش کبود می‌شود و سینه‌اش زخم ! وقتی میله‌هایش را می‌کوبد .............. و او آزاد خواهد شد. این شادمانی یا سرود شادی نیست، بلکه دعایی است که از اعماق قلبش برمی خیزد ، آن خواهشی است که به سوی بهشت می فرستد - می دانم چرا پرنده در قفس آواز می خواند!
که گر خار کاری سمن ندروی
شبی دود خلق آتشی برفروخت شنیدم که بغداد نیمی بسوخت یکی شکر گفت اندران خاک و دود که دکان ما را گزندی نبود جهاندیده‌ای گفتش ای بوالهوس تو را خود غم خویشتن بود و بس؟ پسندی که شهری بسوزد به نار اگر چه سرایت بود بر کنار؟ ....................................................... اگر در سرای سعادت کس است ز گفتار سعدیش حرفی بس است همینت بسنده‌ست اگر بشنوی که گر خار کاری سمن ندروی
 من عاشیق ، یاسمن سیز
من عاشیق ، یاسمن سیز باغلارین یاسمن سیز من ئولدوم گوله حسرت گولشن سیز ، یاسمن سیز یوغ آغلایان دوست کویونده گئتمه یین یاسه من سیز
وطن آواره سی غربت اسیری خسته جانیم وای
خوشا جانانیله ن هم درد و هم راز اولدوغوم گونله ر سر کویینده ایتله رله هم آواز اولدوغوم گونله ر الیمده ناز زلفی قصه پرداز اولدوغوم گونله ر گویولده ناز عشقی سوزیله ساز اولدوغوم گونله ر اولان مجنون کیمی زنجیر عشقه بسته جانیم وای وطن آواره سی غربت اسیری خسته جانیم وای
مفتون امینی شاعر سراینده شعر " ارک " درگذشت!
ای ارک ترا به جان آزادی همواره مدافع وطن باشی ناظر به گذشته‌های شورانگیز یادآور عزت کهن باشی چون بر سرکوی عشق من بودی شاهد به نیاز قلب من باشی ای شاهد بس امید و بس حرمان
شعر مهتاب در سالگرد تولد شاعر + شعرخوانی احمد شاملو
می تراود مهتاب می درخشد شب تاب نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک غم این خفته ی چند خواب در چشم ترم می شکند نگران با من استاده سحر صبح می خواهد از من کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را در جگر لیکن خاری از ره این سفرم می شکند نازک آرای تن ساق گلی که به جانش کشتم....................
شعر در سلسله تانگ چین از دریچه بین فرهنگی دیده می شود
لوکلزیو سلسله تانگ (618-907) را عصر طلایی شعر چینی می داند. لوکلزیو و دونگ در تلاش مشترک خود مسائل پیچیده را ساده کردند و محدودیت های مکانی و زمانی را شکستند تا پنج شاعر برجسته از دوران تانگ یعنی لی بای، دو فو، بای جویی، لی شانگین و وانگ وی را در کنار آثارشان بررسی کنند، یعنی، از دیدگاه بین فرهنگی بر اساس مضامین مشترک در فرهنگ چینی و فرانسوی، مانند شراب، زنان، طبیعت، و احساسات، این دو به بررسی مجدد شعر سلسله تانگ در زمینه انضباطی ادبیات تطبیقی ​​و جهانی می پردازند.
روز شهریار ، روز شعر و ادب سرزمین
این سطور آغازین منظومه ای بزرگ در خاورزمین است که به تصویر پردازی زندگی با ترسیم صحنه ای از ایلدیریم همان تندر و روان شدن سیل در روستا و به تماشا ایستادن دخترکان به عبور سیل می پردازد ......... شاعر به شوکت مردمان و ایل سلام می فرستد تا اسم او هم بر زبان ها جاری شود !
روز ملی شعر و ادب ،وجاهت شهریار و مطالبات فرهنگی و اجتماعی مردم آذربایجان
استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵_۱۳۶۷ ه.ش)متخلص به شهریار یکی از نوابغ شعر عالم شرق بوده و با شجاعت خاص از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری در خلق اشعار خود سود جسته و نوآوری در قصاید، غزلیات و قطعات رباعی در تمامی آثارش جلوه های خاصی دارد. این استاد گرانمایه علاوه بر تبحر سرودن انواع شعر در موسیقی و خوشنویسی نیز مهارت خاصی داشته و کتابت بخش هایی از کلام الله مجید با خط خوشنویسی خود مجالست و انس شهریار با آموزه های گرانسنگ آن را نشان می دهد.
عادت
قالاسی دئگیلم سیزین بو یورددا‌‌‌، یولومو گؤزله‌ییر گؤزه‌ل وطنیم‌‌‌. ائلیمین آغرییان یاراسییام من‌‌‌، قلبیمی تبریزده باسدیرین منیم‌‌‌. بادام آغاجلاری گولـله‌نن گونده‌‌‌، گؤی مسجیدده قیلین اؤلو نامازین‌‌‌، ارکین قوخوسیله عطرلندیرین‌‌‌، کؤنلومون ان درین راز و نیازین‌‌‌. باغیشلاماق عادت اولموش آناما‌‌‌، یئنه عفو ائده‌‌‌جک گوناهلاریمی‌‌‌. چاشسامدا‌‌‌، جایسامدا‌‌‌، سهو ائیله‌سمده‌‌‌، اونا بخش ائتمیشم بوتون واریمی‌‌‌.
آینا‌‌‌
آینا‌‌‌، گؤستر اۆزۆمده‌‌‌، گیزلی قالان مین غمی‌‌‌. آیدین ائله عالمه‌‌‌. منده اولان المی‌‌‌.
یورا بیلمز ، یوللار منی !.
پدر خسته بود ، با سختی از پله ها بالا آمد ، ناهار نخورده خوابش برد ! " آنا " با حوصله و آرامش لحافی را که خودش درست کرده بود؛ رویش انداخت ! کمی تامل کرد نمی دانم چه چیزی هایی از ذهنش گذشت !چایی را دم کرد ، سفره را روی میز قدیمی و کشویی آشپزخانه آماده کرد و تنها غذا بود که روی میز جا نگرفت ...... چند ساعتی بعد " آتا " بیدار شد. کمی نشست و آماده شد که سر سفره ی ناهار کمی مانده به عصر بنشیند ! آن روز گذشت ، فردا که بعد از ظهر به خانه رسیدم ، کتاب "یورا بیلمز یوللار منی" را روی میز دیدم ! و اسم مدینه خانم گولگون از اعضای شاعیرلر مجلسی همسر بالاش آذراوغلی روی آن بود ... نمی دانم ، آنا از کجا خبر داشت که این کتاب منتشر شده است و یا اینکه این کتاب در بازار است ! اما می دانستم که این کتاب چرا در خانه است ! مادرم آن را برای پدرم گرفته بود!
جانیم نقدر وار منه، جانان سن اولارسان
بس دیر بئله آلداتما منی کفریله دینله خاقانیه هم کفر هم ایمان سن اولارسان خاقانی نه دیر گلسن اگر ای گوزی شهلا البته که خاقانیه خاقان سن اولارسان
کهلیک قوشی - سلامت قال داغ - الوداع داغلار
بلکه بو يئرلره، بيرده گلمه ديم دومان سالامات قال، داغ سالامات قال آرخامجا سو سپير، گویده بولودلار ليسان سالامات قال ؛ یاغ سالامات قال قيي ووران قارتاللار؛ يوخ اولدو چنده نرگيزلر سارالدی ؛ شئهلي چمنده اي آلاگوز پريم؛ آرخامجا سنده بويلان سالامات قال؛ باخ سالامات قال آ داغلار آ داغلار، سنده نه لر وار گلديم؛ قارشيلادي گوللر، چيچکلر گئديرم ال ائدير بوز بيچنکلر نيدامي چايلارا دئدي کولکلر بولان سالامات قال، آخ سالامات قال داغلارين پلنگي، شيري ده سن سن شاعري ده سن سن، شعري ده سن سن واری -برکتي؛ خيري ده سن سن چوبان سالامات قال؛ ساغ سالامات قال
ساروان ( ساربان)
ساربان به دم مرگ رسیده است ؛ از دوست و آشنا حلیت می طلبد ! یاد شتر کاروان می افتد و از او نیزحلالیت می خواهد، شتر می گوید از همه چیز گذشتم مگر آنزمانی که افسار مرا در شهر به دم الاغی بستیو در شهر به حقارت گرداندی و ....
نالهٔ ما حلقه در گوش اجابت می‌کشد
نالهٔ ما حلقه در گوش اجابت می‌کشد کز سحرخیزان آن صبح بناگوشیم ما فتنهٔ صد انجمن، آشوب صد هنگامه‌ایم گر به ظاهر چون شراب کهنه خاموشیم ما نامهٔ پیچیده را چون آب خواندن حق ماست کز سخن فهمان آن لبهای خاموشیم ما
نیامد
زمانه صاحبِ سگ، من سگش چو راندم از درِ خانه ز پشت بامِ وفاداری درون خانه پریدم که آفتاب بیاید نیامد
پایان کورپوسی قارآلتین دا- هاردا دیر بیر جه یولچی! یول اوسته !
سو آخیر، قار اوسته قار یاتیب یول اوسته کورپی یوخلاییب چولده هاردا دیر بیر جه یولچی! یول اوسته !
ده لی کؤنول مندن سنه امانات - دئمه بو دونیادا قالیم یاخشیدی+ ویدئو
ده لی کؤنول مندن سنه امانات دئمه بو دونیادا قالیم یاخشیدی بیرگون اولارقوهوم-قارداش یاد اولار دئمه اولوسوم وار،ائلیم یاخشیدیر. قوچاقدان اولوبسان، قوچاق اول گینن قادادان بلادان اوزاق اول گینن عاشیق اول جومرد اول،آلچاق اول گینن دئمه واریم چوخدور،پولوم یاخشیدیر! بیر مجلیسه وارسان اؤزونو اؤیمه شیطانا باج وئریب،کیمسه یه سؤیمه قوت لی اولساندا یوخسولو دؤیمه دئمه کی زورلویام،قولوم یاخشیدیر. خسته قاسیم کیمه قیلسین دادینی جانی چیخسین ،اؤزو چکسین اودینی یاخشی ایگید یامان ائتمز آدینی چون کو یامان آددان اولوم یاخشیدیر.