تبریز امروز:
روا بود که لطف معشوق پرده از پیش نظر عاشق بردارد تا نور چشمش را بقوت نور جمال خود از حدقۀ او برباید و این آخر زخمی بود که بر هدف دیدۀ او اندازد؛ آه و هزار آه اگر جمالش در خیال آید و بماند، ماندن خیال با عاشق مرهم آن زخم بود و این رمزی لطیف است...
تا عاشق بندانسته است و مراد او در طلب او نبسته است از درد وا نرهد، چون یقین کند که درین راه طالب از یافت بود نه یافت از طلب؛ دل از خود بردارد و بر او نهد نظر سر بر گرفت پیر هروی دارد که در مناجات خود گفته است الهی یافتِ تو آرزوی ماست اما دریافتِ تو، نه ببازوی ماست چنانکه حکیم گفته همه چیز تا نجوئی نیابی، بجز دوست که تا نیابی نجوئی:
یقین دان کو نباشی تو ولیکن
نباشی در میان آنگه تو اوئی..